سرکوب و ناگزیری خیزش اجتماعی
مبارزه مردم در سال ۱۳۸۸ برای گرفتن رای خود بود و رهبران آن شخصیتهای درون نظام بودند. آن جنبش کل نظام را به چالش نمیکشید بلکه خواستار اصلاح در ساختار جمهوری اسلامی بود. جنبش دیماه ۱۳۹۶ سرآغاز یک جنبش سیاسی علیه نظام ولایت فقیه و حکومت فاسد و علیه همه جناحهای حکومتی اصولگرا و اصلاح طلب بود و جنبش آبان ۱۹۹۸ ادامه همین جنبش با ابعاد بزرگتر و نفی حکومت دینی بود. شعارهای مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر جمهوری اسلامی و نه قرآن نه اسلام جانم فدای ایران، بطرز آشکار هرگونه سازش را طرد کرده، کل قدرت سیاسی موجود را نفی کرده و نشان دهنده گرایشی بسوی سکولاریسم است. بدین ترتیب پس از چهل سال، حکومت دینی استبدادی توسط جامعه مورد نفی قرار گرفته و اعتماد بخش عظیمی از جامعه پایان یافته است.
تحلیل گران رژیم این گسست واقعی را میدانند و میفهمند که حربه اسلام و عوامفریبی دینی و سیاسی دیگر مانند گذشته کارساز نیست. در دستگاه حکومتی، ماشین ایدئولوژیک نیم میلیون آخوند نفوذ وسیع خود را از دست داده است و امروز ماشین نظامی سپاه و قوای انتظامی و باندهای بسیجی وسیله اصلی مقابله با مردم است. افزون برآن، به لحاظ بی کفایتی حکومت، فقر و محرومیت و تبعیض و فساد همه جامعه را گرفته است. ابعاد فشار روانی و درماندگی اجتماعی مردم در شرایط زورگوئی و چپاول ثروت در داخل کشور و هدر دادن بودجه کشور در منطقه، هرگونه امید به اصلاح را نابود کرده است. در چنین شرایطی خیزشهای اجتماعی اجتناب ناپذیر است. سی سال پس از انقلاب اسلامی جنبش سبز بوجود آمد، هشت سال پس از آن جنبش دیماه ۹۶ اتفاق افتاد و دو سال پس از آن جنبش آبان ۹۸ در بیش از ۱۲۰ شهر کوچک و بزرگ بوقوع پیوست. جنبشهای اجتماعی از قانون ثابتی پیروی نمیکنند ولی در ایران جنبش کارگری و دانشجوئی همیشه جریان داشته و خیزشهای گسترده اجتماعی به لحاظ شدت تضاد و با گذشت زمان، دوره کوتاه تری در ایست هستند و هر آن در جستجوی فرصت جدید میباشند.
این روند دینامیک اجتماعی حکومت را مضطرب ساخته است. رژیم در برابر یک انتخاب قطعی قرار گرفته است: بودن یا نبودن. این چنین وضعی، بناگزیر رژیم را وادار به بکارگیری خشونت تمام و ایجاد حالت نیمه جنگی تعرضی، مینماید. حکومت زندگی خود را در خطر میبیند و راه دیگری جز آدمکشی گسترده در خیابانها و کشتار تظاهرکنندگان برای خود متصور نیست. از این پس هر راه پیمایی خیابانی بیدرنگ و بشدت سرکوب گشته و شرکت کنندگان یا باید در خیابانها بمیرند یا در زندان با شکنجه نابود شوند. چنین واکنش قهری نمیتواند از خیزشهای بعدی جلوگیری نماید. روشن است بنا بر شواهد تاریخی منطق نظامی حکومت زمینه پیدایش حرکت مسلحانه تدافعی را از جانب تظاهرکنندگان تقویت مینماید. مسئولان سیاسی صلح دوست تشویق به جنگ نمیکنند و خواهان تغییر قدرت سیاسی بشکل مسالمت آمیز هستند، آنها حامی اعتصابها و جنبشهای مردمی و مدنی شهروندان هستند، آنها حامی رسانههای مجازی هستند تا مبارزه توسعه یابد، ولی زمانی که همه راهها بسته شده و ورود به خیابان برای اعتراض برابر مرگ است، بخشی از معترضان میپرسند برای دفاع از خود چه راهی باقی میماند؟
نقش ایدئولوژی در قدرت
ما میدانیم که در ایران یک طبقه رانت خوار انگل که ترکیبی از آخوندها و نظامیان و سیاسیون دینی و تکنوکراتها حکومتی میباشد برسرکار است و آنها تمام امتیازهای مالی و اقتصادی و سیاسی خود را باعتبار عواملی چون قوانین موجود، نظام قضایی، مناسبات فاسد خانوادههای حکومتی، دستگاه پلیسی و نظامی، حفظ کرده و گسترده میکنند. در این حکومت هیچ پرونده فساد و اختلاس و زمین خواری مسئولان نظام به نتیجه قضائی نرسیده است. در رسانه حکومتی اشاره هایی به فساد لاریجانیها و رفسنجانیها و خانواده رئیس جمهور و غیره شده است ولی هیچ پروندهای پیگیری نشده و به محکومیت نیانجامیده است. روشن است انتظار دیگری نمیتوان داشت. آنها علیرغم اختلاف متحد یکدیگرند و میدانند هرفشار حداکثری به یک بخش به گسیختگی همگی آنها منجر میگردد.
افزون بر آنچه گفته شد تمام قدرتهای سیاسی با یک نظام ایدئولوژیک تعریف میشوند و ساختار مییابند. هیچ قدرت سیاسی فقط با توپ و تانگ و تفنگ نیست. دستگاه ایدئولوژیک و پروپاگاند تکمیل کننده دستگاه خشونت فیزیکی است. حکومت اسلامی با ایدئولوژی قرآنی و شیعه گری مشخص میشود. نگاهی بیاندازیم به برخی حکومتهای سده بیستم و جایگاه ایدئولوژی را در آنها مشاهده کنیم. نازیسم تجلی یک ایدئولوژی نژادی و تبعیض گرایانه و جنگ جویانه است که منشور خود را در کتاب «نبردمن» هیتلر و ناسیونالیسم افراطی مییابد و این اسطورهها و دروغها و شعارها در تمام دستگاه ایدئولوژیکی و تبلیغاتی حزبی و حکومتی و رسانهای جاری بود تا مردم برده نظام باقی بمانند. استالینیسم خود را متکی به نظریه «دیکتاتوری پرولتاریا»ی مارکس و حزب لنینی و سیستم تبلیغاتی ایدئولوژیکی حزب بلشویک میکرد. دادگاههای استالینی و مرگ میلیونها مخالف در سیبری نتیجه اعتقاد به «برتری ایدئولوژی» و تسلط رهبران حزبی بود که مدافع ایدئولوژی استالینی بودند. در شوروی دفاع از دستگاه دولتی و سرکوب مخالفان همیشه با طرح «انحراف از مارکسیسم» و «جاسوس غرب» توجیه میشد. شارل دوگل مدافع لیبرال ناسیونالیسم بود. او در کتابهای «خاطرات جنگ» و «خاطرات امید» از میهن پرستی خود میگوید و مقاومت خود را با انگیزههای سیاسی و دمکراسی خواهی و نجات کشورش توضیح میدهد. الجزایریها علیه استعمار فرانسه بپاخواستند و آنچه که انگیزه آنها را جهت میبخشید ناسیونالیسم انقلابی رهبران الجزایر و ناسیونالیسم عرب و اعتقاد به انقلاب و اسلام بود که منجر به دولت جدید شد. در سال ۱۹۴۹ حزب کمونیست چین به رهبری مائو قدرت را گرفت و اقتصاد سوسیالیستی دولتی تحمیل کرد و با انقلاب فرهنگی و گاردهای سرخ خفقان را به دانشگاه و جامعه مستولی نمود و استبداد سرخ را با «کتاب سرخ مائو» در ساختار حکومتی نهادینه ساخت. پس از مائو «دین سیائو پینگ» لیبرالیسم اقتصادی را با ایدئولوژی کمونیسم دولتی متصل کرد.
بنابراین تمام قدرتهای سیاسی منابع و منشاهای فکری دارند که الهام دهنده آنها میباشد و سلطه آنها را در ذهن مردم فراهم میسازد. برای یکسری از حکومتها ایدئولوژی قرآنی مایه اصلی انگیزه ایدئولوژیک حاکمان است. در افغانستان طالبان بر اصل رجوع به قرآن تاکید میکردند و خلافت «داعش» هم در تخریب معماری کهن و کشتار جمعی مخالفان و «کفار»، سنت و غزوات پیامبر اسلام را منبع الهام خود تعریف میکرد. الگوی خلیفه گری همان سنت پیامبر و خلفا است.
قرآن در ساختار قدرت
جمهوری اسلامی با قرآن و شیعه گری مستقر گردید و از همان ابتدا یک ساختار دولتی سیاسی و نظامی و دینی میباشد. حاکمان از همان ابتدا گفتند «حزب فقط حزب الله و رهبر فقط روح الله». آنها گفتند ما فقط اسلام را میخواهیم و قرآن منشور ماست. رژیم ولایت فقیهی حاکم از همان ابتدا برای توجیه جنایت خود و مقدس نشان دادن قتل مخالفان، پیوسته به آیات و احکام دینی توسل جسته است. اسلام که از ابتدای حیات تاریخی خود سیاسی بوده است و دارای ساختاری برای جنگ و نظام حقوقی متکی بر احکام پیامبرانه بوده است، در طول تاریخاش تغییر شکل داده و تا امروز با وجود حکومت خمینی فصل جدیدی میگشاید. حکومت خمینی در سده حاضر میراث دار همان خلافت پیامبر و خلفای راشدین است زیرا عنصر سیاست و دین و قدسیت را بطرز فشرده در خود گردآورده است. احکام حکومتی و سمبولهای حکومتی و قوانین جزایی و کیفری و مدنی در ایران از آن منشا دینی «قدسی» الهام یافته و زمینیان برآن اساس مورد قضاوت و مجازات قرار میگیرند. به عنوان نمونه اصطلاح قرآنی «مفسد فیالارض» و «محاربه با خدا» و «ارتداد» برای نشان دادن جسد اعدامیها در روزنامهها رایج شد و بلافاصله پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ این اصطلاحات وارد سیستم قضائی ایران میشود و پس از آن «محارب و افساد فی الارض» در قانون «حدود و تعزیزات» مصوب ۱۳۶۱ به طور رسمی وارد نظام حقوقی جمهوری اسلامی میگردد. بدنبال آن، دوباره در سال ۱۳۷۱ هنگامی که قانون مجازات اسلامی به تصویب رسید، مواد ۱۸۸ تا ۱۹۶ به «جرم انگاری محاربه و افساد فی الارض» اختصاص داده شد. در تازه ترین اصلاحات قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ خورشیدی این اصطلاحات به بسیاری فعالیتهای اجتماعی مانند: جنایت علیه تمامیت جسمانی، جرائم علیه امنیت داخلی، نشراکاذیب، اخلال در اقتصاد، اشاعه فحشا و اشاعه فساد و غیره گسترش داده شد و بر اساس آن، «مجرم» به اعدام محکوم میگردد.
تمام زندانیان سیاسی در ایران به «اتهام» قرآنی «حرب» علیه الله و ارتداد از «قرآن الله» و «فساد و فتنه» علیه حکومت الله، تیرباران و یا کشته شدند. روشن است حکم محاربه با خدا «یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَه» و مفسد فی الارض، «یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسادا» از قرآن بیرون آمده و سزای آنها «یُقَتَّلُوا» مرگ میباشد. این حکم قرآنی در مرحله بعدی به فقه شیعه انتقال یافته و سپس به قوانین جزایی جمهوری اسلامی سرازیر شده است و در آخر توسط کسانی چون آیت الله خلخالی اجرا شده و میشود. همین «اتهام زنی ایدئولوژیکی» نه تنها برای مراسم اعدام بلکه همچنین برای سرکوب مردم مبارز در خیابانها بکارگرفته میشود.
بتازگی یکی از ایدئولوگهای رژیم برای تائید کشتار مردم و قرآنی بودن جنایت حکومتی آیه ۳۳ سوره مائده را در تلویزیون ایران تکرار کرد. پخش این برنامه از جانب رژیم برای اثبات انطباق سرکوب وحشیانه با آیه قرآنی و اعلام منبع الهام رهبران جمهوری اسلامی میباشد. حکومت بر پایه دین الله عمل کرده و امروز نیز برای جلوگیری از انتقاد، قرآن را به شهادت میطلبد. این ایدئولوگ شیعه خطا نمیکند و در مصاحبه خود در رسانه دولتی، بصراحت کشتار را اسلامی دانسته و تاکید دارد که مرگ و زجرکش کردن انسان مخالف با نظام مقدس حاکم یک وظیفه اسلامی است. این ایدئولوگ آیه زیر را چنین بیان میکند:
إِنَّمَا جَزؤُاْ الَّذِینَ یحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً أَن یقَتَّلُواْ أَوْ یصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلفٍ أَوْ ینفَوْاْ مِنَ الْأَرْضِ ذلِک لَهُمْ خِزْی فِی الدُّنْیا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ
کیفر کسانی که با خدا و فرستادهاش میجنگند و برای فساد در زمین میکوشند، فقط این است که کشته شوند؛ یا به دار آویخته گردند؛ یا دستهایشان و پاهایشان، بر خلاف (یکدیگر یعنی یکی از راست و یکی از چپ)، قطع شود؛ یا از سر زمین (خود) تبعید گردند؛ این، برایشان رسواییای در دنیاست؛ و در آخرت عذاب بزرگی برایشان است.
آیت الله مکارم شیرازی ترجمه آیه ۳۳ سوره مائده را چنین میآورد: کیفر کسانى که با خدا و پیامبر به جنگ بر مىخیزند و در روى زمین دست به فساد مىزنند این است که یکى از چهار مجازات در مورد آنها اجراء شود. نخست اینکه کشته شوند، دیگر اینکه به دار آویخته شوند، سوم این که دست و پاى آنها به طور مخالف (دست راست با پاى چپ) بریده شود. چهارم اینکه از زمینى که در آن زندگى دارند تبعید گردند.
چرا در فردای سرکوب ایدئولوگ رژیم این آیه را در تلویزیون میخواند؟ مکانیسم مشروعیت طلبی این رژیم از منشا قدسیت دینی مایه گرفته است. حکومت خود را تجلی اراده الله و پیرو رسول الله و حکومت امام زمان میداند. این ادعای حکومتی با بسیاری از آیات قرآنی و ایدئولوژیهای خلیفه گری از محمد تا خمینی انطباق داشته است. بسیاری از آیههای سیاسی و اجتماعی و جنگی قرآن هر اقدامی که در راه الله صورت میگیرد را مقدس و واجب میداند. در قرآن بیش از هزار آیه در ستایش خشونت و تبعیض وجود دارد و تمامی این آیهها از نگاه دینی مقدس میباشند زیرا کلام الله است و قدرت سیاسی حاکم برای ادامه بقای خود و توجیه همه جنایتها، به ایدئولوژی قرآنی سخت نیازمند است. این رژیم هر اندیشه حقوق بشری و مترقی را نفی میکند و ایدئولوژی دینی خود را «به حق و برتر» میداند. حکومت یک قدرت سیاسی تبهکار است و منافع اقتصادی و چپاولگری و حفظ قدرت سیاسی توسط ماشین دولتی نگهداری میشود و بعلاوه این چپاولگری و جنایت بهیچوجه در تناقض با قرآن و اسلام نیست. مضامین قرآن پشتوانه سرنیزه حکومت است. دستگاه ایدئولوژیک قرآنی و تبلیغاتی شیعه گری و بودجه عظیم دولتی و غیر دولتی از چهل سال تا امروز کامل کننده نهاد سیاسی، نظامی و قضائی در ایران است.
نواندیشان دینی دروغپرداز
گفتار ایدئولوگ حکومتی در باره کشتار مطابق آیه سوره مائده، واکنشهای گوناگونی بوجود آورد. نمایندگان حکومتی همه در تائید توضیح این ایدئولوگ، سکوت رضایت آمیز خود را نشان دادند. آیت الله خامنهای و رهبران سه قوه و بسیجیان و سایر قوای سرکوب اقدامهای جنایتکارانه خود را علیه «توطئه خارجی» توجیه نموده و آنها را دارای ماهیتی الهی و مقدس دانسته و بنابراین «وجدان» خود را آرام نمودند و جایگاه خود را در بهشت آماده نمودند. افزون براین، دو واکنش نسبت به آیه قرآنی، قابل بررسی است.
واکنش یکم، بسیاری از شبکههای اجتماعی و رسانهها این امر را بعنوان «چیزی تازه و متهورانه در سیاست حکومتی» معرفی نمودند. آیا واقعن ما با پدیده جدیدی روبرو هستیم؟ حیرت برخی کنشگران چگونه قابل درک است؟ سالیان درازی است که من در نوشتههای متعدد خود و در کتابهای خود، «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناختی قرآن» و «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی» تمام آیههای قرآن را بررسی و نقد کردهام و همین آیه و خشونت طلبی آن و رابطه آن با سیاست حکومتی را نشان دادهام. کسانی که تعجب میکنند نسبت به قرآن خوش باور هستند و خواهان حقیقت جوئی نیستند. در جامعه جنایت و سرکوب محصول اقدام حکومت اسلامی است ولی قرآن بعنوان پایگاه انگیزهای و الگوی اعتقادی سرشار از آیات جنایی است و حکومتگران را تشویق میکند. قرآن از حکومت جداناپذیر هستند. خواست قرآن برای مرگ مخالفان الله برپایه یک بیان روشن مطرح شده و محتاج «تفسیر» شیفتگان اسلامی و عرفانی نیست.
واکنش دوم، نواندیشان و طرفداران اسلام «رحمانی» مانند آقای عبدالعلی بازرگان به انتقاد از ایدئولوگ تلویزیونی رژیم پرداخته و تعریف خود را ملاک حقیقت قرآنی قرار داد. نواندیش نگران بی اعتباری اسلام است و به دروغگوئی میپردازد تا از سقوط اسلام در ذهنیت جامعه جلوگیری نماید. بازرگان در مقاله خود «محاربه با خدا و رسول، مستمسکی برای سرکوب معترضان» میگوید محمد «با تنظیم پیمانی مسالمتآمیز با ساکنان اکثریت نامسلمان یثرب و قبایل یهودی اطراف شهر، نظامی مدنی با حقوق شهروندی مساوی برپا کرد و آن شهر پس از پیمان همزیستی مشترک، «مدینه النبی» (شهر پیامبر) نام گرفت، با این حال در مدینه نیز دست از او برنداشتند و نبردهای خونینی را با توطئه مشترک یهود، قبایل بت پرست و منافقانی که ریاکارانه زیرماسک ایمان پنهان شده بودند علیه او و پیروانش تحمیل کردند… آیه مذکور برای دفاع در برابر متجاوزان محاربی که جنگافروزی و آدمکشی کرده و موجب «فساد» (نا امنی و آشوب درشهر) میشدند، برحسب شدت عمل آنان و مواضع و موقیتشان، چهار نوع کیفر متفاوت متناسب با خطرشان پیشنهاد کرده تا مسئولین امر با توجه به مصلحت یکی از آنها را اجرا کنند….»
نواندیشان دینی همیشه مشاطه گران آیات جنایی و استعمار اسلامی بودهاند. بازرگان جدال سلطه طلبانه محمد علیه اقوام دیگر را برحق و جنگ او را برای دفاع از «حقوق شهروندی» تلقی میکند. آقای بازرگان دروغ میبافد و مقوله «شهروندی» که متعلق به دوران مدرن میباشد را در ۱۴۰۰ سال پیش در جامعه قبیلهای و عقب مانده حجاز پیدا میکند. فراتر از آن، بنابگفته این نواندیش جاعل پیامبر اسلام جامعهای مدنی با «حقوق برابر» میان شهروندان بپا کرد. ادعای برابری حقوق برای افراد قبیله محمد و یهودیان و منافقان و بت پرستان و دیگران، فقط ناشی از یک ذهن پریشان است. این نواندیش دینی پریشان آنچنان شیفته الله و رسول الله است که گویا خشونت جامعه حجاز و خشونت دین محمد و یاران محمد قابل تشخیص نمیباشد. در واقع امر، چنین ذهنیت بیمار خشونت را حس میکند ولی برای او این خشونت پیامبرانه خشونتی مقدس است. حقیقت تاریخی آنست که یهود و منافق و بت پرست و مرتد و کافر در واقع امر مخالفان سیاسی و دینی محمد بودند و سلطه طلبی پیامبر نمیتوانست حضور و زندگی آنها را قبول کند. به همین خاطر قرآن حکم قتل آنها را صادر میکند. امروز قرآن و پراتیک پیامبر، الگوی حکومت اسلامی است. قرآن و اسلام در دو نقش ارگانیک: منبع الهام و الگوی رفتاری از یکسو و از سوی دیگر وسیله برای توجیه جنایت.
به پیروی از نواندیشان دینی، مصلحت جویان سیاسی برای وارونه نشان دادن جوهر کلام قرانی، ادعا دارند که تفسیر رحمانی آنها تفسیر درست از قران است. زمانی که قرآن میگوید بکشید آنها میگویند قصد قرآن کشتار نیست. اینگونه افراد مدافع حقیقت نیستند و منافع دینی و عرفانی و درویشی و اعتقادی خود را برتر از هر گونه حقیقت جوئی میدانند. این افراد مدافعان جعل در تاریخ هستند و حال آنکه فلسفه ما درک تاریخی و کشف خرد است. پراتیک رژیم حاکم مطابق آیههای قرآنی است و این امر تفسیر بردارنیست و فقط اندیشه آزاد میتواند این حقیقت ساده را قبول کند. دین یک واقعیت اجتماعی و مجموعهای از آداب و رسوم زنده مومنان در جامعه است و در ضمن همه این واقعیتهای رفتاری از منشا الهام و ایدئولوژی دینی جدا ناپذیراست. قرآن و احادیث پیامبر و روایات امامان یک مجموعه «قدسی» را تشکیل داده و این مجموعه اسطورهای و اعتقادی، باشکال متفاوت، منبع تحریک و تحرک مومنان میگردد. دستگاه دولتی دربرگیرنده یک ماشین نظامی و پلیسی، یک نظام اداری و حقوقی و یک نظام ایدئولوژیکی و پروپاگاند میباشد. نظام ایدئولوژیک جمهوری اسلامی متکی بر قرآن و فقه شیعه و روایات و تفسیرها و رسالههای آیت اللهها و تمامی شعارهای سیاسی حکومتی و احکام ولایت فقیهی میباشد. قرآن ستون پایه است و بقیه احکام و تفسیرها و اجتهادها مطابق قرآن و یا مطابق با روح قرآن است. حکومت خمینی و خامنهای مخالفان را به دار آویخت زیرا منافع آنان و پیام قرآن چنین حکم میکند.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
از: گویا