سایت ملیون ایران

شراگیم زند: قاسم سلیمانی؛ ژنرال رهبر یا قهرمان مردم؟

قاسم سلیمانی بنا به اعتقاد بسیاری قدرتمندترین فرد در ایران بعد از آیت الله خامنه ای بود. او در واقع بازوی بلند جمهوری اسلامی در خاورمیانه و حتی فراتر از آن بود. کسی که بشار اسد صندلی قدرت خود را به قیمت کشته شدن صدها هزار نفر در سوریه مدیون اوست.

قاسم سلیمانی همان کسی بود که شبه نظامیان تحت فرمانش در عراق، برای قدرت نمایی اسمش را بر روی دیوار سفارت آمریکا نوشته بودند. اما دو روز بعد ترامپ نشان داد که قدرت واقعی فراتر از شعارنویسی و پرچم آتش زدن و بالا رفتن از دیوار سفارت است. البته هنوز ابعاد این ماجرا و نحوه شناسایی و ردیابی یکی از بلندمرتبه ترین و پنهان کارترین شخصیتهای نظامی جمهوری اسلامی در عراق مشخص نیست. چیزی که مشخص است این است که دیگر عمق استراتژیک نظام برای جولان دهی جمهوری اسلامی امن نیست.

در همان ساعات اولیه انتشار خبر کشته شدن قاسم سلیمانی گروههایی از مردم در عراق به خیابانها ریختند و به جشن و پایکوبی پرداختند. قاسم سلیمانی اگر در ایران چهره ای مرموز و ناشناخته و حتی برای عده ای جذاب و قابل تحسین است، اما در نزد بسیاری از مردم عراق و سوریه به شدت منفور است. معترضین عراقی در تجمعات اعتراضی خود به کرات شعارهای تندی علیه شخص قاسم سلیمانی دادند. معترضینی که او را باعث ناامنی، خشونت و تضعیف حاکمیت ملی در عراق می‌دانستند.

اما بین ایرانیان نگاهها به قاسم سلیمانی متفاوت است. تکلیف حامیان جمهوری اسلامی روشن است و بدیهی ست که آنها یک سردار سپاه را ستایش کنند. اما دسته‌ای هم هستند که با وجود مخالفت با جمهوری اسلامی یا داشتن زاویه با آن، این روزها سر بر شانه ولایتمداران گذاشته و داغدار سردار سلیمانی هستند. این گروه باید از خود بپرسند سردار قاسم سلیمانی به جز اجرای فرامین خامنه ای و پیش بردن منافع جمهوری اسلامی (و نه منافع ایران) در منطقه چه کار کرده است که شایسته ستایش و سوگواری باشد؟ جواب آنها احتمالا فقط یک جمله است: «نبرد با داعش». اما نبرد با داعش را باید زیرمجموعه ماموریتی بزرگتر دید. نبرد با داعش در حقیقت بخشی از نبرد با دشمنان بشار اسد است که در جریان آن صدها هزار زن و مرد و کودک و پیر و جوان کشته شدند. البته جمهوری اسلامی عاشق چشم و ابروی بشار اسد نبود. خود این نبرد هم هدفش حفظ «محور مقاومت شیعی» به هر قیمت در منطقه برای تحت فشار گذاشتن و احیانا نابودی اسراییل است. آرمان چهل ساله جمهوری اسلامی و سیاستی که تا امروز باعث انزوای ایران از جهان شده است. یک ایدئولوژی متعصبانه، که شالوده سیاست جمهوری اسلامی ست و تقریبا ریشه تمام مشکلات مردم ایران و نیز بسیاری از مشکلات خاورمیانه است. و البته که شخص سردار سلیمانی مجری این سیاست، خارج از مرزهای ایران بود.

اینکه بگوییم او در سرکوب مردم داخل ایران نقش نداشت و حسابش از سرداران خونریز داخلی جداست در بهترین حالت ساده لوحانه است. او حسابش جدا نیست. ماموریتش جداست. گو اینکه در محل ماموریت خود صدها برابر بیشتر از همقطاران داخلی، برای مردم آن کشورها درد و رنج آفریده و زندگی تباه کرده است. شاهد این مدعا هم شادی و پایکوبی مردم عراق در خیابانها بعد از شنیدن خبر کشته شدنش. نمی‌شود سردار سلیمانی را خلاصه کرد در “نبرد با داعش” و با دادن تصویری فانتزی و القابی فانتزی تر، او را تطهیر کرد. او همانقدر قابل ستایش است که سایر سرداران سپاه پاسداران. همانها که دیدیم برای حفظ نظام و پیشبرد سیاستهای رهبری از کشتار زنان و کودکان هموطن خود هم ابایی ندارند. سردار سلیمانی مهره ای مهم در ماشین بزرگ تولید درد و رنج جمهوری اسلامی بود. گیرم محدوده عملکردش مرزهای داخلی ایران نبود. گیرم که در مقطعی برای حمایت از بشار اسد مقابل داعش هم ایستاد. اما چطور می‌شود مخالف و یا حتی منتقد جمهوری اسلامی بود و چنین شخصی را تقدیس و یا لااقل تطهیر کرد؟

هرچه بود سردار سلیمانی در عراق و در جایی که قرار بود سیاستهای جمهوری اسلامی را پیش ببرد، توسط هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی به همراه همراهانش کشته شد. کشته شدن او صرف نظر از موضع ما و قضاوت ما نسبت به او و عملکردش، پیام روشن ترامپ بود به جمهوری اسلامی. این حمله البته معادلات منطقه را وارد فاز جدیدی می‌کند که قطعا به نفع جمهوری اسلامی نخواهد بود. تحولاتی که خود می‌تواند موضوع یادداشتی دیگر باشد.

از: ایران وایر

خروج از نسخه موبایل