مقدمه
ما درجهانی هستیم که بحران اکولوژیکی تمام زمین را به خطر انداخته ولی انسان به خاطر کوته فکری و اقتصادگراییاش علیرغم برخی کوششها، در تشدید بحران تمدنی حرکت میکند. سده بیستم، سده انقلابهای کمونیستی و شکست آنها، سده ناسیونالیسم ضداستعماری در بسیاری از کشورها و بن بستهای جدید آنها، سده نئولیبرالیسم اقتصادی و تخریب هنجارهای اجتماعی و تهدید آزادیهای دمکراتیک، سده خیزش اسلامگرایی و روند تند ویرانگری خردگرایی و هنجارهای مدرنیته و تمدن دمکراسی خواهی است. ما ایرانیها نقش بسیار سنگینی در افزایش بحران اکولوژیکی جهانی داریم و ما ایرانیها سهم بزرگی در اشاعه طاعون اسلام داریم. مردم ما قربانی آن بحران اکولوژیکی و این طاعون ضداندیشه هستند و حکومت اسلامی در این دو عرصه از تبهکاران درجه یک است.
این چنین وضعیتی تعریف کننده مسئولیت اپوزیسیون ایران است. اپوزیسیون ایران باید اکولوژیست و سکولار دمکرات باشد. حال بحث در این نوشته بطور متمرکز در باره مسئولیت لائیک است. امروز بدنبال چهل سال حکومت اسلامی هدف بخش مهمی از اپوزیسیون ایران برقراری دمکراسی و جداسازی قدرت سیاسی از دستگاه دینی و فقه شیعه است.
سکولاریزاسیون و لائیسیته
سکولاریزاسیون در غرب، روند عرفی گرایی و غیردینی شدن نهادهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی بشمار میآید. قدرت سیاسی از اراده الهی دور میشود، دولت زمینی میشود، بیمارستان به نهاد مدنی تبدیل میشود، آموزش به وظیفه دولت تبدیل میشود، احزاب پدید میآیند و گفتمان کلیسایی و دینی از انحصار میافتند. انسانها از عضویت نهاد دینی خارج شده و به شهروند تبدیل میشوند. آنچه در انحصار دین است بیرون آمده و به جامعه مدنی و یا دولت سیاسی انتقال مییابد. در بستر این سکولاریزاسیون بقول مارسل گوشه دولت مدرن با سه قوه مستقل بوجود میآید و همچنین شهروند بعنوان عضو دولت از یکسو و از سوی دیگر فرد خصوصی پدیدار میشوند. جامعه قدسیت خود را از دست میدهد و زمینی و قابل دسترس میگردد. سکولاریزاسیون بیان یک تحول ژرف در ساختار و الگوی جامعه شناختی و روانشناسی جامعه بشمار میآید.
در فرانسه لائیسیته اراده سیاسی و قانونی برای جداکردن دین از دولت است. برنامه دولت در عرصه آموزش و اقتصاد و فرهنگ و کشورداری از دین جدا میشود و دولت بودجه خود به کلیسا و کارکنان دینی را قطع میکند. لائیسیته جایگاه دین را در خارج از مدیریت دولت و آموزش عمومی تعریف میکند. این دو پدیده، سکولاریزاسیون و لائیسیته، مکمل یک دیگرند. فقدان هر یک دشواری هایی مهمی بوجود میآورد. لائیسیته بدون سکولاریزاسیون نشدنی است و یا فقط یک اقدام اجباری از بالا خواهد بود و سکولاریزاسیون بدون اقدام سیاسی لائیک میتواند به سازشهای زیادی با دینداران جهت مداخله دینی منجر شود. در هیچ کشوری سکولاریزاسیون یک مدل منجمد و تکراری را دنبال نمیکند و گونه گونی در شیوه پیاده کردن سیاست لائیک یک واقعیت است. اگر بگوئیم دو گونه لائیسیته، لائیسیته گسست و لائیسیته بیطرفی، وجود دارد بازهم در واقعیت کشورهای مختلف، شکلهای ویژه پیدا خواهیم کرد. لائیسیته گسست مدل فرانسوی است که همه امور سیاسی را از دین جدا میکند ولی در ضمن همین لائیسیته متناسب با سیاست دولتهای گوناگون جلوههای مختلف پیدا میکند: لائیسیته باز و لائیسیته رادیکال. لائیسیته بیطرفی در کشورهای گوناگون اروپایی متنوع است. این لائیسیته بطور عمده وجود دولت مستقل از دین را میپذیرد، ولی گاه نوعی همزیستی را تحمل میکند. ملکه انگلستان بعنوان رئیس عالی کلیسای انگلستان و مدافع ایمان معرفی میشود.
در ایران دو واژه سکولاریسم و لائیسیته در ادبیات سیاسی رواگ است. اغلب نیروهای سیاسی واژه سکولاریسم را بکار میگیرند. حال باید این گفتمان سیاسی را مورد توجه قرار داد و بویژه در برنامهها و سیاست آنها بینشهای گوناگون را بیرون کشید. در یک سخن میتوان گفت امروز پس از چهل سال حکومت دینی، اغلب نیروهای سیاسی به جدایی دین از حکومت رسیدهاند.
طیف نیروهای سیاسی اجتماعی سکولار
پس از چهل سال فصل دیگری در ایران آغاز میشود. برآمد شخصیتها و رهبران و گروههای سکولار یکی از ویژگیهای مهم دوران جدید است. در گذشته تسلیم روشنفکران و دانشگاهیان به ایدئولوژی اسلامی عمیق بود ولی در دوران اخیر ما شاهد پدیداری افکاری هستیم که از قدسیت دینی فاصله میگیرند و قدرت سیاسی لائیک را مورد حمایت قرار میدهند. قرآن و اسلام روند خودمختاری فکری را نابود کرد، ازخودبیگانگی را عمومیت بخشید و افراد را به بنده تبدیل نمود ولی امروز خوشبختانه موج تردید و موج روشنگری دامنه مییابد. (۱)
در ایران آرایش نیروهای سکولار چگونه است؟ بیانیه ۱۴ کنشگر سیاسی و مدنی، کانون مدافعان حقوق کارگر، کانون نویسندگان ایران، سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، اتحادیه آزاد کارگران ایران، شورای هماهنگی تشکلهای صنفی معلمان ایران، تشکلهای بازنشستگان، تشکلهای سندیکایی کارگری، نهادهای حقوق بشری، نهادها و انجمنهای زیست محیطی، تشکلهای دانشجوئی و غیره، دارای سمتگیری سکولار میباشند. این نیروها در گفتمان سیاسی و حقوقی و صنفی خود بروشنی از دین و فرهنگ دینی، دور هستند.
نیروهای سیاسی و فرهنگی متعدد ایرانی در خارج کشور در اکثریت خود بطور آشکار طرفدار سکولاریسم هستند: جنبش سکولاردمکراسی ایران، شورای مدیریت گذار، همبستگی جمهوری خواهان ایران، اتحاد جمهوری خواهان ایران، حزب چپ ایران (فدائیان خلق)، سازمانهای جبهه ملی، حزب دمکرات کردستان ایران، حزب کومله کردستان ایران، شبکه فرشگرد، ققنوس، جریان ماهستیم، حزب مشروطه ایران، ایران لیبرال، حزب آزادی و رفاه ایرانیان، جمهوری خواهان لائیک، سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)، جامعه سوسیال دموکراتهای لائیک ایران و غیره، مدافع سکولاریسم و اصل جدایی دین از حکومت میباشند. افزون برآن، در خارج نهادهای هماهنگ کننده مبارزاتی، نهادهای مدافع آزادی زندانیان سیاسی، کانون دفاع از حقوق بشر در ایران، کانونهای فرهنگی و هنری، کمیتههای سیاسی، و غیره دارای سیاست لائیک هستند. در این طیف ما شاهد پروژههای سیاسی متفاوت هستیم و چه بسا گروههایی نیز خواستار برقرار دیکتاتوری استالینی و یا استبداد شاهی میباشند. ولی خواست دولت سکولار امر مشترک آنهاست. روشن است که درک ما همان سکولاریسم دمکراتیک و جمهوری خواه است و بنابراین بحث در باره نوع قدرت سیاسی در ایران پایان نیافته است.
اصلاح طلبان و تحول خواهان مسلمان و نواندیشان دینی، در ایران و در خارج کشور، در سیاست اغلب مخالف ولایت فقیه هستند ولی در عرصه سکولاریسم فاقد سیاست روشن میباشند و بخشی از آنها دارای سیاست مماشات گرایانه با قدرت دینی در ایران هستند. باید افزود کنشگران مسلمانی هستند که «مدافع دولت سکولار» میباشند ولی در بینش بسیاری از ایدئولوگهای اسلامی، فقه شیعه یا اسلام «رحمانی» تاثیر گذار است و آنها برای تعیین دولت آینده عنصر دین را مداخله میدهند. در بسیاری از موارد این ایدئولوگها با طرح جمعیت اکثریتی شیعه در ایران، از پذیرش حکومت سکولار اجتناب میکنند. سازمان مجاهدین با توجه به مشی اسلامی و نظامی و فرقه گرایانه خود در جبهه سکولارها قرار ندارد.
خیزشهای سیاسی و سکولار اخیر
سال ۱۳۵۷ سال پیروزی اسلام شیعه برای تصرف قدرت در ایران بود. این انقلاب دینی سرآغاز یک سقوط بزرگ در زمینه خردگرایی آزادی خواه، حقوق زنان و خواستههای دمکراتیک بود. جنبش سال ۱۳۸۸ جنبشی اصلاح طلب برای «دفاع از رای» و برای «تصحیح» نظام ولایت فقیه بود. این جنبش «منطق درون نظام» داشت و بهبودی آنرا برای ادامه حکومت اسلامی طلب میکرد. پس از این دوره، در جامعه ما شاهد یک گسست بزرگ شدیم. مبارزه دو سال اخیر سال ۹۶ و ۹۸ دارای مشخصه سیاسی علیه کل حاکمان و غیر دینی و دارای شعارهایی مانند «اصولگرا، اصلاح طلب، دیگه تمام شد ماجرا»، «نه قرآن، نه اسلام، جانم فدای ایران»، «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» میباشند. جنبش آبان ۱۳۹۸ سیاسی و فراگیر است که در ۲۰۰ شهر و شهرستان گسترده میشود و دارای ویژگی غیر دینی و متمایل به سکولاریسم بود.
ما شاهد تغییر روانشناسی مردم هستیم. بیش از بیش لایههای اجتماعی از حکومت و اسلام دولتی دور میشوند و افزون برآن برخی از لایههای آگاه جامعه از دین اسلام و باورهای مذهبی فاصله میگیرند. خانوادههای جانباختگان در خشم و گریه خود، در مراسم سوگواری خود، در مصاحبههای رسانهای خود از حقوق و از آزادی حرف میزنند. گفتار یک خانم هفتاد ساله در میدان شهر جلوی جمعیت چنین است: «ای مردم، اینها ۶۶۲ کیلو طلا برای ضریح امام به عراق بردند من هم اشتباه کردم و دوهزار تومان کمک کردم، تا کی میخواهند ما را بگریانند تا کی میخواهند ما را بچاپند». در مراسم یادبود یا سوگواری جانباختگان روحیه شکست نیست بلکه خانوادهها عزم خود برای کسب آزادی و علیه بیدادگری نشان میدهند. مراسم برگزاری جشن نوئل در شیراز با کارناوالهای شادی آفرین و استفاده دکورهای کدوحلوایی و هندوانه و شخصیت عروسکی، نشان میدهد که مردم روحیه خود را نباختهاند. روزنامههای تهران نوشتند: قم، در حال گذار از شهر روحانیون به «کانون سلطنتطلبان لائیک» است و قم که یکی از پایتختهای دینی شیعه است به کشف نقبهای زیرزمینی «طاغوت و کفر» میرسد.
جامعه ایران در سالهای اخیر دستخوش یک گسست و چرخش است. اینکه شماری از راهپیمایان در خیابان بشکل آشکار فریاد بزنند «نه اسلام، نه قرآن»، پدیده بسیار متهورانه و نوینی در فضای مذهبی جامعه است. در زمان انقلاب اسلامی راهپیمایان از حکومت اسلامی و قرآن دفاع میکردند و امروز راهپیمایان نفی قرآن را مطرح کرده و دین و قرآن را از منبع ضروری برای خواستهای خود خارج میسازند. کنشگران خیابانی دیگر از آسمان و اراده الهی انتظار ندارند.
جامعه دینی ایران؟
اسلامگرایان همیشه موضوع «جامعه دینی» را طرح کردهاند تا قدرت سیاسی منطبق با آن را توجیه نموده و اسلام را در قدرت سیاسی موجه جلوه دهند و در نتیجه حکومت آخوندها و دینداران را «مشروع» و دارای حقانیت بدانند. ما باید بپرسیم مفهوم جامعه دینی چیست؟ آیا جامعه همیشه دینی بوده است؟ آیا جامعه در روند تاریخی به ادیان مختلف نگرائیده است؟ چگونه ادیان در یک جامعه نفوذ کرده و یا غالب میشوند؟ حال غلبه یافتن یک دین بمعنای نابودی واکنشها و نفوذ آئینها و آداب دیگر است؟ روند استقرار اسلام در تاریخ و جامعه ما چگونه بوده است؟ چگونه اسلام شیعه در ایران مذهب رسمی شد؟ اتحاد و ائتلاف حاکمان سیاسی و ملاباشیها و آیت اللهها چگونه شکل گرفت؟ نقش شاعران و صوفیان و نخبگان سیاسی در انتشار مذهب چگونه بوده است؟ بنابراین دینی بودن جامعه یک امر سیال و تاریخی میباشد و پدیدهای است که ابدی و ازلی نیست بلکه دارای عوامل سازنده است. ابعاد عمیقی در جامعه ما دینی و دین خو هستند ولی ما با گرایشهای متفاوت نیز مواجه هستیم و این امر بیان دینامیسم جامعه است.
رشد دین نتیجه یک اراده سیاسی، یک اقتدار اجتماعی، یک روند تکرار و عادت، یک فضای نیاز و محرومیت، یک حالت روانی و درماندگی، یک روانشناسی رازگرا، میباشد. دکترین دین در کلام و نوشتار و زبان وجود دارد و سپس به واقعیت انبوه اجتماعی و فرهنگی تبدیل میشود. دین نگارش یافته در کتاب مقدس باعتبار اقدام مبلغان و حاکمان و ایدئولوگ و سامان دهندگان اجتماع، دین توده و اجتماع میگردد. احکام مسیح با امپراتوری روم به مسیحیت تبدیل میگردد و خرافهها و جعلیات امام گرایی با اتحاد حاکمان صفوی و ملاباشیها، مذهب شیعه میگردد. دین با احساس و نرمش و پنهانکاری و نیز با کشتار و تهدید و خدعه و نیرنگ و تعطیل عقل در ذهن مینشیند و رفتار اجتماعی و ناخودآگاه انسان را تنظیم میکند. مذهب در فرهنگ عامیانه در ناخود آگاه و در عادات منعکس است. شما همیشه کنترل دین در رفتار را ندارید و ناخوداگاه عمل میکند. ناخودآگاه ما مخزنی از باورها و افسانهها و آرزوها و عقدهها میباشد و لایههای پیچیده آن همه چیز را در خود نگه میدارد و اینجا و آنجا اثراتی را منعکس میکند. گفتهها و واکنشها و ژستهای ما از ناخودآگاه مایه گرفتهاند. این رفتارهای روانی گاه بطرز متضاد و گوناگون عمل میکنند. ما همیشه بر زبان خود تسلط نداریم و «تیکهای گفتاری» با کردار اعتقادی همطراز نیستند. در واقع تکیه کلامهای واکنشی و خودبخودی در زبان روزمره انعکاسی از یک ضمیر ناخداگاه میباشد و همیشه ناخودآگاه به یک شیوه عمل نمیکند و عنصر عقلانی و غیر عقلانی و احساسی و هیجانی درهم آمیختهاند. ذهن ایرانی، هم اسلام را در خود نگه داشته و هم نوروز را در خود جای داده و هم حال و هوای اجتماعی و هم نیازهای امروزی فرد را در خود منعکس میکند. این ذهن هم عنصر عقلانی دارد و هم خرافهها را در خود انباشت کرده است. میزان آشنایی با علم و نوع محیط اجتماعی و نوع تربیت فرد، جنبه منطقی و عقلانی و یا جنبه خرافی و مهمل گوئی را سبک و سنگین میسازد. افراد مدرن در ضمن کهنه پرست هستند. لایههای اجتماعی مدرن جامعه در ضمن خرافه پرست و سامانده سفره حضرت عباس میباشند. اغلب انها در رفتار اجتماعی و مدنی و سیاسی بر عقل و استدلال و منطق خود عمل میکنند و در زمینه احوال درونی و احساسات خود با باورها و خرافههای زندگی میکنند. البته اینگونه اعتقاد خرافی دینی بیانگر عقب ماندگی ذهنی و آرکائیسم فکری است.
براساس آخرین بررسی که در سال ۹۳ در وزارت بهداشت انجام شده ۱۰درصد جمعیت کشور طی یک سال نزد افراد غیرمتخصص و بیصلاحیت مانند دعانویس و رمال رفتهاند. آمارها نشان میدهد ۶۸ درصد از دختران در فاصله سنی ۱۸ تا ۲۶سال دست کم یکبار به فالگیر مراجعه کردهاند، ۵۰ درصد نیز چندبار مراجعه کردهاند و ۸۳ درصد از دانشجویان حرفهای فالگیران را تصدیق کرده و با اعتقاد به سراغ آنها رفتهاند. (سلامت نیوز، ۲۵ مهر ۱۳۹۵). نزدیک چهار میلیون نفر در سال ۱۳۹۸ برای اربعیین به کربلا رفتند و هر سال میلیونها نفر به دیدار حرم امام رضا و جمکران میروند. آیا بر این اساس میتوان گفت که جامعه ایران کاملن جامعه خرافاتی است و تحول خواهان باید راهبردهای سیاسی خود را متناسب با خرافاتی بودن جامعه تنظیم کنند؟ جامعه یک سان و یکپارچه نیست و مستقیم عمل نمیکند. جامعه همیشه در واکنشهای پیچیده و متضاد است زیرا خواستهای افراد با انگیزههای مختلف بوده و از منابع مختلف قابل پاسخگوئی هستند. انسان توهم و ضعف خود را با مذهب جواب میدهد ولی مطالبات سیاسی و اجتماعی را با انتخاب و آگاهی خود قابل دسترسی میداند. البته جامعهای که زیر سلطه منظم ایدئولوژیک دینی و آژیتاتورهای مذهبی قرار دارد چه بسا همه آمال سیاسی و اجتماعی خود را در عرصه تنگ مذهب قابل تحقق بداند ولی واقعیت و تجربه و فروریزی باورهای وهم آمیز مذهب، منجر به جدایی انتخاب سیاسی و اجتماعی از دین میشود. بسیاری از کسانی که به حسن روحانی رای دادند براساس ارزیابی از قدرت او برای مشکلات اجتماعی و اقتصادی رای دادند. ایران از یک تجربه چهل ساله بیرون میآید و این تجربه بطور عمده پروژههای کلان دینی برای کشور و اقتصاد و اجتماع را برهم پاشید. این تجربه توهمات اولیه در ذهن را شکست داد و امروز «عدل الهی» حکومت و «اسلام نجات دهنده» مبلغان فقط یک دروغ و فریبکاری تلقی میشود. اعتقادات دینی در جامعه وسیع است ولی گسستهای کوچک و بزرگ در جریان است و ذهن دینی از منشا خود کنده میشود و به زندگی عرفی و بازیگران زمینی برمیگردد.
حکومت دینی یعنی نفی برابری حقوقی و اعمال تبعیض
امروز تمام جمعیت سنی و بهایی و زرتشتی ودراویش و ارامنه و یهود و بخش مهمی از شیعیان و همه ناباورها موافق حکومت غیر مذهبی هستند زیرا از حکومت دینی حاکم رنج دیدهاند، مورد تبعیض بودهاند و یا متوجه زیانباری آن شدهاند. بخش عظیم بودجه دولتی و تمامی رسانههای کشوری در اختیار مذهب شیعه و پروپاگاند دولتی است. قانون اساسی و قوانین جزایی و مدنی و تمام سیاستهای اداری و حکومتی از دین اسلام و فقه شیعه الهام گرفته و یا با رجوع دینی مشروعیت پیدا میکنند. همه حکومتیان شیعه برای حقانیت خود رفتار خویش را مطابق اسلام میدانند و مدافع مذهب دوازده امامی میباشند. روشن است که ایدئولوژی حاکمان قرآن و شیعه گری است؛ بنابراین حکومت بنوبه خود مذهب شیعه را رشد داده و بیشترین پولها را برای گسترش آن در ایران و خارج از کشور هزینه نموده است. از آنجا که در ایران قانون اساسی متکی بر اسلام شیعه است و قوانین جزایی متکی بر فقه شیعه است و همه این عوامل اعتقادی متکی بر اراده ولایت مطلقه استبدادی میباشد، بناگزیر سرکوب و تبعیض حکومتی علیه اکثریت ایرانیان است. بهرحال پایه قراردادن دین یعنی پذیرفتن تبعیض و عدم برابری حقوقی انسانها بشمار میاید. در جامعه باز و دمکراتیک، انسانها عضو شهروند دولتی هستند که از سلطه و نفوذ دین رها میباشد. هرگونه حکومت دینی پایهای برای تحمیل تبعیض و عدم برابری حقوقی شهروندان محسوب میشود.
البته حکومت دینی خود را پیوسته حکومت اخلاقی و معنوی معرفی میکند. این حکومت کسانی که طرفدارش نیستند را افراد «غیراخلاقی و مرتد و مشرک و کافر و منافق و گناهکار» معرفی کرده تا هرگونه سرکوب و کشتار را موجه جلوه دهد. اخلاق دینی اخلاق مخصوص مومنان آن دین است و حافظ همبستگی افراد عضو یک دین میباشد. برخلاف پروپاگاند دینی، در این دنیا اخلاق به اخلاق دینی هرگز محدود نمیشود. اگر اخلاق مجموعهای از اصول راهنمای زندگی و رفتار ما باشد و تعیین کننده ارزشهای افراد بشمار آید، از نظر حقوق بشر این اصول و این ارزشها فراتر از منافع اعضای یک دین میباشند. ادیان برخی معیارها را از تجربه بشری و یا خرافههای فرقهای و مذهبی دیگر گرفتهاند. هرچند که ادیان پوشش معنوی و قدسی به معیارهای خود بخشیدهاند ولی این معیارها جانبدار و موقتی و مشروط به زمان و مکان میباشند. در اسلام کشتار و شکنجه و جهنم و قصاص و آواره نمودن انسان و ضدیت علیه دیگر باوران و دیگراندیشان، جزو اخلاق محسوب میشود.
چه کسانی گفتند اخلاق اسلامی تنها اخلاق خوب در دنیاست؟ چه کسانی حکومت اسلامی را بعوان حکومت اخلاقی طرح کردند؟ مبلغان و تئوریسینها و کنشگران و رهبران حزبی و مقاله نویسان و رسانهها و روضه خوانها، اخلاق اسلامی و حکومت اسلامی را طرح کردند و آنها را به شعار سیاسی عمومی تبدیل کردند. آنها در مسجد و خیابان و رادیو این شعارها را میان تظاهرکنندگان بردند و تودهها را بر بدگان خود تبدیل نمودند. تودهها در خود تمایلی وهم آلود دارند ولی معیار و شعار و خط سیاسی را نخبگان تنظیم میکنند و پخش میکنند. در زمان انقلاب اسلامی همه بلندگوها در دست اسلامگرایان بود، منبع دروغپردازی دینی متقلبان اسلامگرایی بودند که اخلاق ناب محمدی را به جامعه حقنه میکردند. توده ناتوان و سیاسیون چپ و ملی ساده لوح اخلاق و شعار اسلامگرایان را بلعیدند. توطئه گران اسلامی، کسانی که مذاکره پنهانی کردند، کسانی که چهره شدند، کسانی که رسانهها را تحریک کردند، کسانی که قدرت را تدارک دیدند، مروج اخلاق اسلامی و توجیه گر سلطه دینی گشتند. اینان دلباخته خمینی گشته و کمیته چیها و اوباش وعناصر ایدئولوژیک با مسلسل و تفنگ و عکس خمینی، چهارراه و مسجد و کارخانه و آنتن رسانهها را اشغال کرده و حکومت جنایتکاران مدافع الله را بپا کردند.
در جهان، ما دارای اخلاق لائیک نیز میباشیم. اخلاقی یا اتیک بیانگر ارزشهای انسانی و همزیستی بدون تبعیض انسانهاست. از نظر سکولاریسم تاریخی، اخلاق متناسب با جوامع و ویژگیهای اجتماعی و فرهنگی تغییر مییابد. سکولاریسم اخلاقی یعنی غیر دینی نمودن و غیر الهی نمودن اخلاق در اجتماع. اخلاق ثابت و ابدی و مقدس نیست. اخلاق هنجارهای زندگی مشترک و همزیستی انسانی را تعریف میکند. اخلاق حقوق بشری، اخلاق اکولوژیستی، اخلاق صلح دوستی، از جمله اخلاقهای مدرن جامعه میباشد. اخلاق لائیک و سکولار آنست که به ارزش همه انسانها، جدا از دین و تبار، احترام گذاشته و خواهان جامعهای عادلانه است. حکومت دینی، اخلاق دینی یکجانبه و تبعیض گرا دارد و تنها حکومتی که مدرن است قدرت سیاسی سکولار و دمکراتیکی است که به جامعه «درس اخلاق» نمیدهد بلکه آزادی انسانها را تامین میکند و دین را وارد حکومت و سیاست کشوری نمیکند.
ساختار سکولاریزه و شکست طرح اسلامی
علیرغم انقلاب اسلامی، اسلامیزه کردن جامعه به شکست رسید. آنها همه چیز را اسلامی و مکتبی و امتی میخواستند. امت اسلامی، دانشگاه اسلامی، انسان اسلامی، اسلام رهایی بخش، عدالت اسلامی، اقتصاد توحیدی، جامعه شیعه علوی، دمکراسی دینی، همه و همه جلوه هایی از یک طرح مرگبار و بازگشت به عقب برای جامعه بودند که توسط شریعتی و بازرگان و سروش و آل احمد و خمینی و مطهری و دیگران مطرح شدند و در نتیجه به شکست انجامید. البته اسلامگرایان با چپاول ثروتها سود فراوان بردند ولی الگوی مورد نظر آنها به شکست انجامید. هزینه این تجربه تلخ، نابودی بخش بزرگی از انرژی و ثروت ملی بود و سوزاندن فرصتهای بزرگ مردم ایران بود. سروش در نامهای به خامنهای میگوید: «ولایت فقیه نه شرعاً اعتبار دارد ونه عقلاً و کثیری ازفقها با آن مخالفند». سروش فراموش کرده است که با دل و جان برای ولایت مطلقه خمینی کار کرد و برای اسلامیزه کردن دانشگاه طرح ریخت. بعلاوه سروش «شرع» و نظر اکثریت «فقها» را ملاک بی اعتباری ولایت خامنهای قرار میدهد و این امر نشان میدهد که او یک فیلسوف نیست بلکه یک فقیه اسلامی است. (رجوع شود به کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، جلال ایجادی، چاپ نشر مهری).
واقعیت چیست؟ با توجه به تجربه اجتماع و با توجه به نفی این ولایت و بطورکلی طرد قدرت دینی توسط جامعه و بازیگران، ما با این طرح شکست خورده مواجه هستیم و امروز همه ایدئولوگهای رژیم به این امر اعتراف میکنند. این شکست فقط شکست طرح آخوندها نیست بلکه شکست نظریه همه اسلامگرایان و نواندیشان دینی است. روند رشدیابنده جامعه، دینامیسم گروهبندیهای اجتماعی، وزنه آگاهی روشنفکرانه و سیاسی جامعه، تاثیرپذیری از جهان، کهنگی اوهام و تعفن شیعه گری، توسعه گفتمان حقوق بشری، تاثیرگذاری شبکههای اجتماعی، گفتمان در باره لائیسیته و نقد قرآن و اسلام، طرحهای اسلامی را به شکست کشاند. آنها جامعه مکتبی و حکومت علی را میخواستند، آنها میخواستند جامعه را در چهارده قرن پیش مهار کنند ولی این هدف حاصل نشد.
پروژه اسلامیستهای آخوند و نواندیش میسر نشد زیرا ساختار اجتماعی و انسانی دگرگون شده است. در ایران ۱۱ میلیون نفر دارای مدرک دانشگاهی هستند و پنج میلیون دانشجو در مراکز دانشگاهی و تحقیقاتی تحصیل میکنند. در حال حاضر ۵۶ درصد از دانشجویان دانشگاههای دولتی کشور را زنان تشکیل میدهند و از این میان سهم دختران از کل دانشجویان رشتههای علوم پزشکی ۵۳ درصد، در رشتههای علوم انسانی ۵۸ درصد و در گروههای علوم پایه به ۶۹ درصد رسیده است.
این در حالی است که بررسی آخرین آمار و اطلاعات کارکنان دستگاههای اجرایی مشمول و غیر مشمول قانون مدیریت خدمات کشوری و همچنین نهادهای مکتبی بر اساس مدرک تحصیلی آنها در سال ۱۳۹۷ نشان میدهد که از مجموع حدود دو میلیون و ۲۷۶ هزار و ۹۲۸ کارمند نزدیک به ۵۰ درصد آنها یعنی نزدیک به یک میلیون و ۱۰۶ هزار نفر دارای مدرک لیسانس هستند. البته این آمار، نیروهای نظامی و انتظامی، وزارت اطلاعات و دفاع در برنمیگیرد. هرچند ساختار دولتی و ایدئولوژیکی دینی انسانها را مطیع میسازد و نیروی آنها را در خدمت آخوندها قرار میدهد، ولی سیستم قادر نیست همه این افراد را مکتبی کند و دانشجویان را به برده قرآن تبدیل کند و زنان را خاموش نگهدارد و جامعه را کاملن منکوب کند.
پدیده هائی که دراین مدت چهل سال درایران روی دادهاند، آن هم درعصر اینترنت و تکنولوژیهای هوشمند، همانطورکه اشاره شد ارزشهای مسلط جامعه، هنجارهای اجتماعی و اتیک والگوهای رفتاری و روابط اجتماعی بیشتر مردم را تغییر داده است؛ بعلاوه شرایط نوین اجتماعی، خودمختاری، خود باوری، خردعملی، عقل مداری و اتکا به خود را فزونی بخشیده، اقتــدار جمعی پدید آورده، تقــابل بین اعتقاد اسلام و اسلام حکومتی را بیشتر نموده، تـجدد خواهی را شتاب بخشیده، پیدایی و بالیدن روشنفکران لائیک و ناباور وکُنشگران سیاسیِ مستقل و آزاد را شتاب داده است. تمامی این پدیدههای تازه، ذهن و روان ایرانیان را سیال تر نموده و بندهای سنتی را سست نموده است. طنز در باره دین، به ریشخند گرفتن امامان و آخوندها و حاکمان، علاقه به مسافرت و هنر و موسیقی، مخالفت با تبعیضهای جنسیتی، رشد ناباوری و آتئیسم، آگاهی به جعلسازی شیعه، علاقه به تاریخ و سمبولهای باستانی، علاقمندی به فرهنگ غرب، درخواست آزادی، ورود بخشی از جوانان به مبارزه مستقیم علیه رژیم، فعالیت در شبکههای اجتماعی، بی اعتمادی کامل نسبت به حاکمان، رشد فردیت، تدارک موفقیت اجتماعی و غیره، بیانگر تغییر در ساختار جامعه شناختی و روانشناسانه است. این چنین شخصیتهایی دیگر نمیتوانند گفتمان حکومت دینی را بپذیرند و برعکس تمایل به سکولاریسم دارند. اهداف اسلامگرایان به شکست انجامیده زیرا ما با جامعه دیگری مواجه میباشیم که طرحهای ایدئولوژیکی شریعتی و خمینی و بازرگان و سروش و خامنهای و شبستری و زیباکلام و عبدی و اشکوری و دیگران، برای شهروندان ایرانی، کهنه و فرسوده بحساب آمده و نفرت انگیز شدهاند.
گفتمان سکولاریسم و دورنمای سیاسی جامعه
پرسش اینجاست که آیا مردم امروز حکومت سکولار را میپذیرند؟ پاسخ مثبت است. مردم را به چهار گروهبندی فکری تقسیم کنیم:
یکم، مردمی که حکومت و دین حکومتی موجود را قبول دارند
دوم، مردمی که دیندارند ولی خواهان مداخله «دین رحمانی» یا «دین ملایم» در قانون هستند
سوم، مردمی که دیندارند ولی خواهان جدایی دین از حکومت و قانون هستند
چهارم، مردمی که ناباور و اگنوستیک هستند و خواهان جدایی دین از حکومت و قانون هستند.
گروهبندی یکم، همان پایگاه اجتماعی حکومت است و وزنه این لایه اجتماعی ۱۰ درصد جامعه است. خانوادههای آخوندها و سپاهیان و بسیجی خا و تکنوکراتها و بخشی از ثروتمندان در این گروهبندی قراردارند. لایههای فناتیک و متعصب و نیز گروههای اوباشان و آژیتاتورها جزو همین گروه بندی میباشند.
گروهبندی دوم، بخشی از طبقه متوسط و کارمندان اداری و لشگری است که مدافع اصلاح طلبان و نوع ملایم اسلام دولتی است. این گروه اجتماعی دستخوش محافظه کاری و عقب ماندگی فکری است زیرا اسلام در قدرت را شرط معنویت در جامعه میداند و در شرایطی خاصی میتواند به طرفداری از رژیم بپردازد. امتیازات اقتصادی و ایدئولوژیک این گروهبندی عامل پیوند با گروه یکم میباشد. البته این طیف دارای تناقضها و نوسانهای زیاد میباشد و میان زندگی امروزی و اسطورههای دینی دست و پا میزند.
گروهبندی سوم، نیرومندترین و گسترده ترین جمعیت و متشکل از لا یههای شهری و روستایی میباشد. برای این گروهبندی وسیع تجربه انقلاب اسلامی یک تجربه تلخ بشمار میآید. بسیاری از این گروهبندی اجتماعی حس میکنند که از غرب عقب افتادهایم و علت این وضع پریشان طبقه آخوند و استبداد دینی است. این گروهبندی وسیع اجتماعی باور دینی دارد ولی دین را امر خصوصی میداند و در منش سیاسی خود سکولار میباشد. اعضای این گروه بزرگ اجتماعی موافق گفتمان سکولار است. البته این طیف همگون نیست و گاه در اغتشاش فکری نیز زندگی میکند ولی دارای تمایل رشدیابنده سکولار است. شمار زیادی از سیاسیون و روشنفکران و روزنامه نگاران و مدیران و افراد بخش خصوصی در این گروهبندی قراردارند.
گروهبندی چهارم، یک لایه نازک اجتماعی را تشکیل میدهد ولی دارای ویژگی فکری مقابله جو با نظام ایدئولوژیک دینی است؛ اعضای این گروهبندی ناباوران و آتئیستها و آگنوستیکها میباشند و خواهان جدایی دین از حکومت هستند. این گروه نقش فعالی در نقد خرافه و مذهب ایفا نموده و در شبکههای اجتماعی حضور برجستهای دارد. روشنفکران زیادی به این گروه تعلق داشته و بسیاری از سیاسیون چپ و لائیک مخالف رژیم، جزو این گروه میباشند. پژوهشگران و روشنفکران منقد قرآن و اسلام و سنت در این گروهبندی هستند.
اکثریت جامعه کجاست؟ گروهبندیهای سوم و چهارم اکثریت جامعه را تشکیل میدهند. در گروهبندی چهارم، تمایل ناباوران به سکولاریسم حکومتی قابل فهم است زیرا آنها از اعتقاد دینی بدور هستند و دین را مانع اهداف سیاسی و فرهنگی و فلسفی خود میدانند و اسلام را یک عامل بزرگ شکست و سقوط میدانند. ولی خواست گروه سوم بر اساس تجربه آنها از مداخله اسلام و شیعه گری و قرآن است. این تمایل محصول تجربه دین در زندگی است و این گرایش بمرور و خودبخودی و غریزی رشد کرده است. بنابراین چنین تمایلی باید به یک حرکت آگاه تبدیل شود. آموزش در باره لائیسیته و دولت سکولار را در سطح جامعه باید ادامه یابد. کنشگران و سیاسیون و احزاب سیاسی، با بحث و آموزش و بررسی تاریخی، باید این روند خودبخودی را آگاهانه و محکم کنند. بسیاری از اعضای گروهبندی سوم دینی و چه بسا خرافه پرست باشند ولی آنها دین را به امر خصوصی تبدیل کرده و در زندگی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی دریافتهاند که دین در حکومت و سیاست دولتی یک خطر است و منشا بحران و گرفتگی و انسداد جامعه است.
نکته آخر اینکه مبارزه ما برای سکولاریسم و حکومت لائیک یک مبارزه فراگیر است که در آن افراد دیندار و بیدین شرکت میکنند. هدف آنها برپایی حکومت و برقراری قانونی است که متکی بر خرد و تجربه شهروندان و دستاوردهای دمکراتیک بشری در جهان است. این حکومت مستلزم قانون اساسی لائیک و قوانین کشوری جدا از ادیان است. این اصول عمومی را همانگونه در ابتدا گفتیم بیشتر جریانهای سیاسی قبول دارند. حال افزون برآن، باید پرسش نمود سیاست لائیک عملی جریانهای سیاسی چه ویژگی هایی خواهند داشت؟ سکولاریسم و لائیسیته را باید در پراتیک و سیاستهای مشخص و عملی نشان داد. بعنوان نمونه نزدیک نیم میلیون طلبه و آخوند در کشور وجود دارد. این افراد امروز دارای حقوق دولتی هستند و تعداد بسیار زیادی مدرسه حوزوی را در کنترل خود دارند. وظیفه دولت سکولار در این زمینه چیست؟ خوب روشن است که دولت لائیک باید حقوق آنها و بودجه مدارس مذهبی را قطع کند. با ثروت سازمان اوقاف چه باید کرد؟ روشن است که دولت لائیک باید ثروت مردم را اداره کند. در مورد کتابهای آموزشی در مدارس که به خرافات آلوده هستند چه باید کرد؟ روشن است که همه این کتابها باید مورد بررسی و تجدیدنظر قرار گیرند و دانش و خردگرایی و فرهنگ و علم و فلسفه و شناخت اکولوژیکی جای آموزش مذهبی بنشیند.
لائیسیته در جستجوی جنگ مذهبی نیست و برعکس چارچوب همزیستی ناباوران و دینداران را فراهم میکند. در زمان سکولاریسم و در جامعه دین به زندگی خود ادامه میدهد ولی دین دیگر در حکومت مداخله نمیکند. حکومت سکولار در خدمت شهروندان است و نمیتواند در خدمت یک مذهب و آئین و کیش خاصی باشد. طبیعی است در زمان استقرار قدرت سیاسی لائیک، استراتژی هوشمندانهای را باید بکار گرفت و نرمشهای تاکتیکی باید رعایت گردد. ولی یک اصل اساسی اینکه دین و فقه و احکام مذهبی و ایدئولوگهای مذهبی باید از عرصه حکومت داری و کشورداری بیرون رانده شوند. مسئولان فردا نه باعتبار مذهب اشان، بلکه فقط باعتبار شایستگی و تخصص اشان نقش آفرین خواهند بود. در چنین فضایی آزادیهای سیاسی و فرهنگی و زبانی و هنری و دینی باید رعایت گردد و تمام فعالیت روشنفکران در نقد قرآن و اسلام و خرافات شیعه و در توضیح مفاهیم مدرنیته و سکولاریسم و لائیسیته و خردگرایی باید تقویت گردد.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه
۱- دو کتاب اخیر من، «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناختی قرآن» (چاپ نشر مهری)، تحلیل گستردهای را ارائه میدهند.
info@mehripublication.com
از: گویا