ویدیو جان به لب میکند. در باز میشود. اتاق بچهای را میبینیم که سرشار از شور زندگی است. کلکسیونی از لگوها، یک گلدان بامبو و بعد دوربین میچرخد و صدای مرد درهمشکسته و ویران میآید که: «راستین بابا همه لگوهاتو مرتب کردم، همه رو برات تمیز کردم.» میرسد به تخت کودک و میگوید: «ببخشید بابا چند شبه که من خودم رو تخت تو میخوابم» و بغضآلود از پسرک که حالا دیگر هرگز اینها را نمیبیند و نمیشنود میخواهد: «بابا یکم با شکیبا باش. بابا زود میاد پیشت.»
نامش «شاهین مقدم» است. پدر «راستین مقدم». کودک ۱۰ سالهای که همراه با مادرش «شکیبا فتاحتی» مسافر پرواز PS752S بود.
شکیبا فتاحتی متولد ۱۳۵۸ و ۳۹ ساله، فارغالتحصیل مقطع کارشناسی در رشته اقتصاد بود. او هفت سال قبل به کانادا مهاجرت کرده و چهارده سال از ازدواجش با شاهین مقدم میگذشت. پس از مهاجرت در اولین اقدام در رشته مدیریت دولتی در دانشگاه یورک کانادا مشغول به تحصیل شد.
شاهین در گفتگویی با یک نشریه کانادایی میگوید: «همه زندگی من همین دو نفر بودند. حالا دیگر نه زندگی دارم نه آینده. همسرم فرشته بود. پسرم یک گنج بینظیر بود. بدون آنها چطور میشود ادامه داد.»
او درباره شکیبا همسرش میگوید: «همسرم همیشه میخندید. همیشه پشتیبان من بود. من نمیدانم باید چکار کنم؟ چطور از نو شروع کنم؟»
راستین دهساله اما آنطور که پدرش او را توصیف کرده یک «گنج بینظیر» بوده است: «عاشق شنا بود. به چهار زبان مسلط بود. پیانو میزد، قهرمان تکواندو بود. باهوش و پر از استعداد. چه طور بدون او ادامه بدهم؟»
بنا بر گفته شاهین مقدم راستین و مادرش برای تعطیلات ژانویه به دیدار خانواده رفته بودند. شاهین هم میبایست همراه آنها میبود. همسرش اصرار داشت که او هم برای تجدید دیدار با خانواده برود اما شاهین میگوید: «من ماندم که به کارهای عقبافتاده برسم و مراقب خانه باشم. چند دقیقه قبل از پرواز با آنها حرف زدم و این آخرین باری بود که دیدمشان»
بعد از انتشار ویدیوی تاثیرگذار گفتگوی شاهین مقدم با اتاق خالی از حضور راستین، «جاستین ترودو»، نخستوزیر کانادا که به دیدار همه بازماندگان این اتفاق هولناک رفته بود با او دیدار کرد. تصویری اثرگذار از او با جاستین ترودو منتشر شده که بارها در شبکههای اجتماعی بازنشر شده است. تصویری از شهروندی که سر بر شانه رییسجمهورش گذاشته و با نگاهی پر از اندوه به دوربین نگاه میکند.
شاهین مقدم درباره این ملاقات میگوید: «نمیدانم چطور باید از دولت کانادا سپاسگزار باشم. آقای ترودو و من برای این اتفاق گریه کردیم. از من پرسید راستین وقتی بزرگ شد میخواست چکاره بشود؟ و من به او گفتم که او میخواست جاستین ترودو بشود.»
شاهین مقدم در گفتگویی که با شبکه CBC کانادا داشت درباره این اتفاق گفت: «من فقط خواهان این هستم که بدانم چه رخ داده؟ چه چیزی باعث این اتفاق بوده؟ زندگی من تمام شده نه امیدی باقی مانده نه آیندهای. حق دارم حقیقت را بدانم.»
***
«هادی احمدی»، پدر و همسر دو جانباخته دیگر در هواپیمای اوکراینی است. کسی که در روایت حامد اسماعیلیون است. آنجا که حامد اسماعیلیون نوشته بود: «در صفِ بازرسی فرودگاه همدیگر را دیدیم هادی. تو زار میزدی هادی. آنقدر حواست پرت بود که چهار بطری آبمعدنی همراهت بود. من گفتم پسرت؟ تو گفتی زنم و پسرم. من گفتم زنم و دخترم. پسر تو نُه ساله، دختر من نُه ساله. آنطرف گیت همدیگر را بغل کردیم و زار زدیم هادی. من گفتم ما داغیم هادی حالیمان نیست تو گفتی داغیم حالیمان نیست. من گفتم هادی ما داریم کجا میریم؟ داریم میریم بچههامان را بذاریم توی خاک هادی؟ گریه کردیم هادی. تو مرا میفهمی هادی. فقط تو هستی که عمق این اندوه را میفهمی هادی. تویی که این سوراخ سوراخِ چاک چاک را میفهمی هادی.»
یکی از بستگان همسر هادی احمدی به ایرانوایر میگوید: «از رامتین و بهناز ما هم بنویسید. بهناز آمده بود مادرش را ببیند. وقت خداحافظی گفت دوباره میآییم. مادرش خیلی بیقرار بود. انگار میدانست این آخرین دیدار است.»
همسر هادی «بهناز ابراهیمی خویی» و فرزند نهسالهاش «رامتین احمدی» مسافران آن پرواز ناتمام بودند. بهناز ابراهیمی فارغالتحصیل رشته مهندسی کامپیوتر از دانشگاه تهران بود. او در اواخر دهه ۷۰ و سالهای اول دهه ۸۰، پیش از آنکه به کانادا مهاجرت کند در پژوهشگاه زلزله مشغول به کار شد. در کانادا و پس از مهاجرت اما به عضویت سرویس خدمات اجتماعی اونتاریو درآمد و به کار ارزیابی و فروش ملک مشغول بود.
صبح روز ۲۴دی۱۳۹۸ پیکرهای بهناز و رامتین تحویل خانوادههایشان در ایران شدند. «هادی احمدی» پدر رامتین که تلاش کرده بود همان روز نخست خودش را به ایران برساند پس از ۴۸ ساعت بلاتکلیفی در فرودگاه فرانکفورت به تورنتو برگشت. همه پروازها کنسل شده بود و شرکتهای هوایی به خاطر وضعیت مبهم و مخاطرهآمیز ناشی از ساقط شدن پرواز اوکراینی با موشک ایران پروازها را لغو کرده بودند.
در آگهی تشییع و تدفینی که ارسال شده گفتهاند ساعت ۱۰ صبح ۲۴ دی آنها را به خاک سرد میسپارند.
***
مثل همه آن دیگران برای تعطیلات ژانویه رفته بودند به دیدار مادربزرگها و پدربزرگها. خالهها و عمهها، دایی و عمو و ریزودرشت فامیل. مهمانی گرفته بودند. روزگار خوشی گذرانده بودند و حالا برمیگشتند به روزمرگی. به زندگی عادی. به بعدازظهرهای یکشنبه تعطیل که امیر، عسل ششساله را همینطور روی دست به آسمان بفرستد و عسل مثل فاخته کوچکی با بالهای باز نغمه خندهاش در هوا بپیچد و نگاه عاشق پدر دنبالش کند. تصویری که شاید سارا، مادر عسل ثبتش کرده و حالا روی جلد یکی از معتبرترین نشریههای کانادا چاپ شده است. خاطره شورانگیزی از خانوادهای که دیگر هیچکدامشان در این دنیا نیستند.
«امیر اویسی»، دختر ششسالهاش «عسل» و همسرش «سارا حمزهای» مسافران پرواز PS752S بوئینگ خط هوایی اوکراین بودند. آنها هرگز به کانادا نرسیدند.
امیر بهعنوان مهندس در استخدام شرکت Smith Energy بود. یکی از همکارانش به نشریه نشنالپست در کانادا گفته است: «باورمان نمیشود مردی که اینقدر با انرژی از ایران، غذاها، فرهنگ و تاریخش حرف میزد اینطور قربانی سیاستهای اشتباه کشوری شده باشد که عاشقش بود.»
همسایه دیواربهدیوار خانه امیر اویسی در کانادا از دستپخت سارا حمزهای گفته است: «به من گفته بودند مراقب خانه ما باش تا برگردیم. من چشم از خانهشان برنداشتم. منتظر بودم سارا برگردد و بازهم غذاهای خوشمزه بپزد. سارا خیلی مهربان بود. سخت برای یادگرفتن زبان انگلیسی تلاش میکرد. برای آموزش عسل هم وقت میگذاشت. عسل امسال به کلاس اول رفته بود و خیلی دختر شادی بود. این عکس نشان میدهد که چقدر این خانواده عاشق زندگی بودند.»
از: ایران وایر