سایت ملیون ایران

آموزش و حل معماهای پیچیده فیزیک در ایرانی‌‌ترین اتاق دانشگاه هاروارد

«کامران وفا»، دانشمند برجسته  ایرانی-آمریکایی فیزیک دانشگاه هاروارد

امروز روز جهانی آموزش است. یونسکو  این روز را با هدف «بوجود آوردن امکان فراگیری و آموزش، برای همه ی مردمان سیاره ی زمین»، نام‌گذاری کرده است. می‌گوید:«متاسفانه برخی امکان آموزش مناسب را ندارند و من واقعا خوش شانس بودم.»

شاید برای همین است که او هنوز هم بی دریغ برای آموزش وقت می‌گذارد چه برای دانشجویانی که به اتاق او در هاروارد می‌آیند و سوال‌اتشان را درباره سیاه‌چاله‌ها و سیارات می‌پرسند و چه برای دانشجوهای ایرانی که او معلم‌شان نیست اما خود را موظف می‌داند همان سالی یکبار که به ایران می‌رود سوال‌هایشان را بی‌جواب باقی نگذارد.

دکتر «کامران وفا» با وسواس خاصی سعی دارد در هنگام فارسی حرف زدن از کلمه‌های انگلیسی استفاده نکند. دیوار اتاقش مزین به تابلوهای نستعلیق شعرهای سعدی و حافظ است و فرشی با طرح بیجاری کف اتاق را پوشانده است. پنجره‌های بزرگ اتاق رو به حیاطِ سبز و دراندشت «هاروارد» باز می‌شوند. کامران وفا، پژوهش گر و استاد فیزیک دانشگاه هاروارد است که در ۴۰سال گذشته بارها جایزه‌های مهمی به خاطر تحقیق و پژوهش و اثبات نظریه‌هایش در علم فیزیک به دست آورده است؛ از جایزه «مخترع جوان» که بعد از دریافت دکترایش گرفته تا جایزه «اسکار علم» که دو سال پیش و به خاطر سال‌ها پژوهش و تحقیق در نظریه «ریسمان‌ها» به دست آورده است؛ یک فهرست طولانی و پر از افتخار.

پیش از ما دو دانشجوی کم سن و سال‌اش وارد اتاق شدند و روی تخته سیاه کامران وفا چند فرمول و تصویر نوشتند و از او سوال کردند. با صبر و حوصله به سوالاتشان گوش داد و یکی یکی به همه آن‌ها جواب داد.

آموزش موضوعی است که کامران وفا آن را بی ارتباط با انتخاب رشته و موفقیتش نمی‌داند. او در دبیرستان البرز تهران که یکی از معروف‌ترین و موفق‌ترین دبیرستان‌های زمان خودش بوده درس خوانده است. آنچه او را نسبت به ریاضی و فیزیک علاقمند کرده، اموزش‌های همان مدرسه بوده است: «من در دبیرستان البرز تهران درس می‌خواندم که نقش مهمی در رشد علاقه من به ریاضی و علم داشت.تشویق‌های معلم‌ها برای موفقیتم در این درس‌ها و پاسخ دادن به سوالاتم درباره ستاره‌ها و سیاره‌ها و … در علاقه‌مندی من به علوم تاثیر زیادی داشت.»

کمی مکث می‌کند و بعد از چند ثانیه می‌گوید: «ضمنا چون پدرم در امریکا تحصیل کرده بود و با دیدی مثبت از دانشگاه‌های این جا صحبت می‌کرد، از همان نوجوانی در فکرم این بود که برای ادامه تحصیل به امریکا می‌روم.»

کامران وفا در  ۱۷ سالگی راهی امریکا می‌شود. او آن زمان تصوری از سختی‌های زندگی مستقل دانشجویی نداشته است: «وقتی وارد امریکا شدم، فهمیدم زبانم آن قدر که تصور می‌کردم، خوب نیست و نمی‌توانم به خوبی متوجه حرف‌های هم‎کلاسی‌ها و اساتیدم در کلاس بشوم. دو ماهی طول کشید تا کم کم گوشم عادت کرد و توانستم متوجه شوم. از سوی دیگر، تجربه زندگی مستقل نداشتم. در خانه همه‌چیز برایم آماده بود و حالا باید خودم به همه چیز فکر می‌کردم؛ به غذا، شستن لباس‌ها و… . اما بالاخره بعد از یک سال همه چیز برایم جا افتاد.»

موضوع تفاوت فرهنگی هم یکی از چالش‌های او بوده است: «تطبیق دادن خودم با شرایط فرهنگی این‌جا هم آسان نبود. وقتی در ایران با یک نفر آشنا می‌شویم، هر بار با او رو به رو می‌شویم، به گرمی سلام و احوال پرسی می‌کنیم اما در این جا موضوع فرق می‌کرد. ممکن است با شخصی آشنا شوی ولی فردای آن روز وقتی شخص را می‌بینی، او طوری رفتار کند انگار تو را نمی‌شناسد. این بدان معنی نیست که او به شما علاقه ندارد، آن‌ها دوستی خود را به طریق دیگر ابراز می‌کنند. در نتیجه، برخوردهایشان برای من عجیب بود. موضوع دیگر این که در ایران دروس برای ما انتخاب می‌شدند و این‌جا وقتی قرار بود واحد درسی بردارم، نمی‌دانستم چه درس‌هایی باید انتخاب کنم و نیاز به یک استاد داشتم که برای من تصمیم بگیرد و بگوید چه طور می توانی بهتر باشی و من اجرا کنم. کم کم متوجه شدم این جا باید خودمان تصمیم بگیریم و هرکسی خودش مسوول و نتیجه گیرنده کارها و تصمیم‌هایش است.»

وقتی از او می‌پرسیم چرا فیزیک، بلافاصله به روزهای کودکی برمی‌گردد: «نمی‌دانم این علاقه و کنجکاوی از کجا می‌آمد اما من از کودکی سوال‌هایی داشتم که به علم فیزیک مربوط می‌شدند؛ مثلا همیشه برای من سوال بود که چه طور ماه در آسمان ایستاده و فرود نمی‌آید. یا در مورد اجسام و ریاضی چرا ما فقط سه مفهوم طول، عرض و ارتفاع را داریم؛ یعنی سه بعد داریم. این سوال‌های کودکی من بود که کنجکاوی ‌هایم را در رابطه با فیزیک و ریاضی نشان می‌دادند.» 

او ابتدا قصد داشته است در دو رشته مهندسی برق و اقتصاد تحصیل کند: «به فیزیک و علم بیش تر علاقه داشتم اما به خاطر دید جامعه، در ذهنم نمی‌گنجید که دانشمند باشم و این شغل‌ من شود. به خاطر همین تصمیم داشتم در رشته مهندسی برق و اقتصاد درس بخوانم.»

برای خواندن رشته مهندسی به دانشگاه «ام آی تی» می‌رود اما متوجه می‌شود نمی‌تواند از علاقه‌اش نسبت به علوم بگذرد: «تصمیم گرفتم دنبال علاقه‌ام بروم. خوش بختانه والدینم هم در این مورد از من پشتیبانی کردند و این شد که من لیسانس خود را در رشته ریاضی و فیزیک از دانشگاه ام آی تی گرفتم.»

بعد دکترای خود را در رشته فیزیک از دانشگاه «پرینستون» می‌گیرد. به خاطر علاقه‌اش به شعر فارسی، در پرینستون کلاس ادبیات فارسی برمی‌دارد و همان‌جا با همسرش، «آفرین صدرالحفاظی» که دانشجوی رشته مهندسی برق بوده، آشنا می‌شود. برای فوق دکترا به هاروارد می‌رود؛ دانشگاهی که سال‌ها است در آن مشغول پژوهش و تدریس است. او بیش ترین تحقیقاتش را در زمینه نظریه ریسمان‌ها انجام داده است. این نظریه توضیح قوانین بنیادین فیزیک است: «نظریه ریسمان می‌گوید اگر ذرات را به جای این‌که به صورت  نقطه‌ای درنظر بگیرید، یک بعدی تصویر کنید که حول یک منحنی مثل یک دایره قرار گرفته‌اند، تناقض‌هایی که بین نیروی گرانش و مکانیک کوانتومی وجود دارد، از بین می‌رود و این ریسمانی بودن جهان را نشان می‌دهد. بعدها کشف کردیم که نه تنها ذرات یک بعدی بلکه چند بعدی هم می‌توانند باشند. یکی از چیزهایی که این تئوری ثابت می‌کند، این است که ابعاد جهان بیش تر از سه بعدی است و ابعاد اضافه در یک فضای فشرده  قرار دارند. نظریه ریسمان ها جواب گوی معماهای به وجود آمده در نظریه مکانیک کوانتومی و گرانش‌ها است.» 

یکی از نقاط عطف نظریه ریسمان‌ها را اما دکتر کامران وفا در دهه  ۹۰ارایه داده است و هنوز هم از تعریف کردن آن به وجد می‌آید: «استیون هاوکینگ در دهه ۷۰ ثابت کرد سیاه‌چاله ها خواص ترمودینامیک دارند اما نتوانست بگوید این حالت‌ها چه هستند. فقط ثابت کرد خواص ترمودینامیک باید وجود داشته باشند. ۲۰ سال بعد، در اواسط دهه ۹۰ من و همکارم نظریه او را از طریق نظریه ریسمان ثابت کردیم و خواص ترمودینامیک حالت میکروسکپی سیاه‌چاله‌ها را با یک سری محاسبات دقیق ریاضی به دست آوردیم.»

همین موضوع باب آشنایی او و استیون هاوکینگ را باز می‌کند: «برای مدتی در دانشگاه هاروارد میهمان ما بود.»

او و همسرش برای هاوکینگ یک میهمانی شام ایرانی ترتیب می‌دهند: «ترکیب شام ایرانی و موسیقی ایرانی.»

موقع صرف شام اما موضوع جالبی مطرح می‌شود: «همسرم از آقای هاوکینگ پرسید که تا حالا غذای ایرانی خورده است؟ ایشان جواب عجیبی داد و گفت نه تنها شام ایرانی خورده ام بلکه به ایران هم سفر کرده‌ام.  درست وقتی ۲۱ساله بودم. سفر ایران آخرین سفر قبل از بیماری استیون هاوکینگ بوده است و به همین دلیل هم خاطره خوشی از آن‌جا داشت.»

دل‎بستگی دکتر کامران وفا به فرهنگ ایرانی را می‌توان از تمام وسایل داخل دفتر کارش متوجه شد: «این‌ها نمایان گر دل‎تنگی برای فرهنگ ایرانی است. می‌خواستم خودم را یک جوری به فرهنگ ایرانی وصل کنم و این وسایل یکی از راه‌های آن بود. زمانی که استاد دانشگاه شدم، پرسیدند برای دفتر کارت چه می‌خواهی؟ گفتم من چون ایرانی هستم، می‌خواهم فرش ایرانی داشته باشم. گفتند این جا دانشگاه است، فرش ایرانی گران قیمت است و ما این مقدار بیش تر پول نداریم. این شد که ترجیح دادم یک فرش ماشینی هندی بگیرم با طرح بیجاری که فرش و هنر ایرانی را یادآوری کند.»

معمولا سالی یک بار به ایران می‌رود، به بستگانش سر می‌زند و تمام توانش را میگذارد تا به  آموزش بهتر دانشجویان ایرانی کمک کند، در دانشگاه‌های مختلف سخن رانی می‌کند: «بیش ترین چیزی که در چند سال اخیر خوشحالم می‌کند، پویایی دانشجویان ایرانی و سوال‌های علمی آن‌ها است.» دانشجویان هم، سوالات شان را جمع می‌کنند و منتظر استادی می‌مانند که با لبخند و به گرمی سوالاتشان را جواب می‌دهد: «من از این که در ایران اینقدر دانشجوی پویا داریم همیشه خوشحال می‌شوم و واقعا بسیاری از آن‌ها را لایق و شایسته پیشرفت‌های بزرگ می‌دانم.»

از او به عنوان نابغه یا نخبه در ایران یاد می‌شود، می پرسیم احساسش نسبت به این کلمات چیست؟ می‌خندد و می‌گوید:«من فکر می‌کنم هرکسی در نوع خودش نابغه است. درست است افرادی مثل من در زمینه علم استعداد دارند و از عموم جامعه در این زمینه قوی‌تر هستند اما چه بسا در بعضی زمینه‌ها خیلی ضعیف‌تر باشند. آن چه به من کمک کرده، علاقه و پشتکار و حمایت خانواده است. چه پدر و مادرم و چه همسر و فرزندانم، همیشه از من حمایت کرده‌اند و من هر چه جلو رفته‌ام، به خاطر علاقه و ارضای حس کنجکاوی‌ام بوده است. هدف من وصل کردن خود فناپذیرمان به جهان فناناپذیر است. برایم مهم است که  از این جهان بیش تر بفهمم و یک قدم رو به جلو بردارم.»

او هر روز به مفاهیم بنیادین هستی فکر می‌کند؛ درست در همین اتاق که پنجره‌هایش رو به حیاط سرسبز هاروارد باز می‌شود و فرشی با طرح بیجاری کف آن را پوشانده است. همین اتاقی که هرازگاهی ضربه‌‌ای به درش می‌خورد و دانشجویان جوان با مغزهایی پر از سوال رو به روی او مینشینند و می‌پرسند و حرف میزنند و از فکرهایشان می‌گویند فکرهای بزرگ برای آینده!

از: ایران وایر

خروج از نسخه موبایل