من و خواهرم کف دست خویش نوشته بودیم «جانم فدای رهبرم»
تصویر گرافیکی از رسانه های اجتماعی ایران
در سلسله مصاحبههای «بیله دیگ – بیله چغندر» خواهر ثاریه گشتالاسلام، خبرنگار مخصوص گشت ثارالله، با قلم سحرآمیز، سردار شورالاسلام رئیس روابط عمومی سازمان تولید امامزاده در سپاه را به چالش میکشد.
اینک بخش هشتم
بسم الله الرحمن الرحیم. وقتی با برادر عکاس به آفیس سردار سپهبد شورالاسلام رسیدیم، نامبردۀ بالا، پشت میز خود نشسته و مشغول سینهزنی بود و به شدّت سینه میزد. از دور صدای «ُحسّ، حُسّ» شنیده بودیم و میدانستیم که در مراسم سینه زنی، این «ُحسّ»، کد سالار شهیدان، حضرت امام حسین علیهالسلام میباشد. متأسفانه برادران سینهبزن ما، نه تنها هربار که «حسین» میگویند، «علیهالسلام» آن را نمیگویند بلکه حرف «نون» آخر حسین را نیز تلفظ ننموده و پشت سر هم حُسّ حُسّ میکنند که خوب نمیباشد. بنابراین سردار، ما که رسیدیم سینه زدن خویش را متوقف و با پوشیدن تیشرت، دوباره مدتی سینه خویش را از روی تیشرت زد تا تمام گردید و سلام علیک نمودیم و گفت:
– من هروقت جوش میآورم سینه میزنم.
– چرا جوش آوردید سردار گرامی؟
– از دست مقام معظم رهبری!
– نعوذ بالله الارحم الراحمین.
اینجانب این را گفته و در تعجب و حیرت ماندیم، زیرا نباید سردار ارتشبد سپاه چنین حرفی راجع به مقام معظم رهبری بزند. بهخصوص که در این موقع دوربین برادر عکاس نیز فلاش زد که بعداً فهمیدیم فلاش نبوده و از او نیز برق پریده بوده. بنابراین سردار توضیحاتی به ما داد و گفت:
– رهبر معظم که برای شرکت در انتخابات فرمودند هرکس از من خوشش نمیآید، بیاید رأی بدهد، اینجانب کُفری گردیده که چرا رهبر گرامی خیال کرده که کسی اجازه دارد از ایشان خوشش نیاید؟
در این موقع سردار با عصبانیت مشت به میز خود کوبیده و افزود:
– سگ کی باشه؟
بنابراین برادر عکاس به اینجانب چشمک زده که «پاشو بریم!» زیرا ترسیده بود. ولی اینجانب سنگر مقاومت ثاراللهی را رها نکرده و جواب دادم:
– من خودم جِرِش میدم.
سردار بطور زایدالوصفی از حرف اینجانب خوشش آمده و گفت: «بین خودمون بمونه، من از رهبری خوشم میاد. اینجانب، سردار شورالاسلام، رهبری محبوبتر از ایشان در عمرم ندیدهام.» اینجانب نیز برای تأئید سردار گفتم: «حق با شماست. فقط در صدر اسلام …»، سردار حرف اینجانبه را قطع کرده، محکمتر روی میز کوبیده و گفت:
– صدر اسلام سگ کی باشه؟
در این موقع برادر عکاس به جای خود برگشت (زیرا به هوا پریده بود) و برای آرام کردن اوضاع گفت:
– سردار میشه لطفاً یک مقدار دیگه سینه بزنید من عکس بگیرم؟
سردار با دلخوری زایدالعکسی گفت:
– نفله، چرا همون موقع که سینه میزدم نگرفتی؟ حالا دیگه خستهام. فکر کنم امام حسین را هم خسته کردم.
سردار سپس از طنز خویش خندید و افزود:
– من واقعاً اگر بدونم کسی از رهبری خوشش نمیاد، به شدّت برخورد میکنم. میندازمش توی استخر.
برادر عکاس گفت:
– استخر دِمُده شده.
سردار با سرعت افزود:
– میخوابونم ویروس کُرونا میریزم تو حلقش.
در این موقع اینجانبه، خواهر ثاریه، راجع به علاقه خود به مقام معظم رهبری مطالبی بیان داشتیم و گفتیم: «همیشه در زندگی آرزوی من این بود که اگر در جوانی شوهر میکردم، زنِ یک نفر تیپ مقام معظم رهبری میشدم.» سپس از گوشی خود عکسی درآورده و نشان دادیم که من و خواهرم کف دست خویش نوشته بودیم: «جانم فدای رهبرم»
سردار از این عکس خوشش آمده و «این را برای من فوروارد کن» گفت.
اینجانب گفتم:
– باور کنید سردار معظم، تا چهار روز حیفم میآمد دستهایم را بشویم که پاک شود. بنابراین تمام مدّت با قاشق چنگال غذا میخوردم. چهار روز تمام.
در اینجا برادر عکاس با لحن زایدالوصفی گفت:
– طهارت را که نمیشود با قاشق چنگال گرفت!
اینجانب نیز در جوابِ، دندان شکن گفتیم:
– تو عکست را بگیر زر نزن. و سپس افزودیم:
– آن روز که پرچم آمریکا را لگد نکردی یادم هست. خیال نکن ها. من، هم مال ژورنالیستم، هم مال گشت ثارالله.
در این موقع سردار به ما گفت «صلوات بفرستید» و من فرستادم. ولی برادر عکاس لبهایش تکان میخورد ولی من مطمئن نیستم که صلوات میفرستاد. شاید داشت راجع به اینجانب یک چیزی میگفت. خوشبختانه سردار گرامی به تعریف از رهبری ادامه داد:
– اگر هر رهبری دیگهای داشتیم، کرّوبی تا حالا از حصر دررفته بود. رهبری چارچنگولی فیتیله پیچش کرده. یا زمان شاه، اگر صد تا موشک شلیک میشد، ده به یکش به هواپیمای اوکراین نمیخورد. ما عدل با همون دوتای اول انداختیمش.
برادر عکاس که مقداری ضد انقلاب نیز میباشد، تکّه انداخت:
– زمان شاه یک دکل که میدزدیدند، صد جا خبرش منتشر میشد، ولی حالا صد تا دکل که میدزدند، فقط خبر یکیاش در میاد که اون هم تکذیب میشه.
سردار که متوجه کنایه نشده بود، به هیجان آمده و گفت:
– همینه. واسه همینه که من که نظامی هستم، سرباز هستم، سردار هستم، سپهبد هستم، حاضرم نعلینهای رهبر معظم را به جای پاگون و سردوشی بذارم روی شونههام، به دنیا سلام نظامی بدم. اینجوری:
در این موقع سردار یک لنگه چکمه خود را با دست روی شانه خود نگه داشته و با دست دیگر سلام نظامی داد؛ ولی چون چکمه شباهتی به نعلین و دمپایی نداشت، تجسم فضایی این صحنه نیز موفق نبود ولی برادر عکاس با کلیک کلیک زایدالوصفی خیلی عکس از این صحنه گرفته، به طوریک ه سردار به او گفت: «اینقدر عکس نگیر، فیلمت تموم میشه.» و او جواب داد: «نه سردار، دیجیتاله.» و سردار گفت: «دیجیتالت تموم میشه!»
بعد سردار اندکی افسوس خورده و گفت:
– ولی مردم هم ملاحظه ندارند. من هم جای مقام معظم رهبری بودم ناراحت میشدم که بگن «ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما.»
– آخ!
آری، من بودم که آخ گفتم. در حالی که سردار این را میگفت من زبان خود را گاز گرفتم. سردار ادامه داد:
– من شک ندارم که این شعار از خارج میاومد. حالا میگن دستگیر شدههای آبان کجان؟ خب دارن الدنگ شناسیشون میکنن. یعنی یکی یکیشونو میارن، میزنن، میگن بگو الدنگ. اونوقت صداشو تطبیق میدن با نوارهایی که از خیابونها ضبط کردند. اگر مطابقت نکرد، ازش عذرخواهی میکنن، میگن ببخشید، سؤتفاهم شده، بفرما برو ولی دیگه قاطی این گروهها نشو. اگر هم خودش بود و صداش تطبیق کرد و شناسایی شد، ازش امضا میگیرن التزام بده که دیگه به رهبر نگه الدنگ، ولش میکنن.
در اینجا چون برادر عکاس دهنش از تعجب باز مانده بود، سردار افزود:
– البته برای اینکه عفو بینالملل پررو نشه، یکی دوتا از بچهها رو هم یکجوری یک کاری میکنن که عفو بینالملل تا ابدالآباد دنبالشون بگرده!
در اینجا اینجانبه، ثاریه گشتالاسلام، فرصت مغتنم را غنیمت شمرده و سالگرد حادث شدن انقلاب شکوهمند را به سردار گرامی تبریک گفته، که سردار چون یادش نبود اول قدری شرمنده شده سپس دست پیش را گرفته و گفت:
– چی چی رو سالگرد؟ هنوز یازده ساعت به ۲۲ بهمن مونده.
بعد سردار از من سئوال نمود: «مرغانه میدونی یعنی چی؟» گفتم: «یعنی مرغانِ مؤنث!»،سردار گفت: «نخیر، بی ادبیه، یعنی تخم مرغ» بعد افزود:
– ببین شاعر بیحیا در باره انقلاب به این شکوهمندی، چی میگه.
– چی میگه سردار؟
– میگه:
با ناکامی امیـــــــد ما همسو شد
یکمرتبه زیر پای ما جــارو شد
در آرزوی جوجه شدن، افسوسا
مرغانۀ انقلاب ما نیــــــمرو شد
– گور باباش سردار. مال کیه؟
– بنیامین نتن یاهو!
– عجب!
– اینا کیسه دوخته بودند برای این انقلاب. میخواستن مرغ انقلاب براشون تخم دوزرده کنه، که یکهو امام خمینی ماهیتابه نیمرو رو گذاشته جلوشون.
– کوفت بخورن سردار.
– حالا اینو گوش بده، شمرده میخونم، بنویس چاپ بشه، با جوابی که من میدم. میگه:
آمد و با همه پختــــــــگیام، خامـم کرد
ملّت زنده بُدم، امّت اســــــــــلامـم کرد
بر درختی که خودم کاشتم، آویخت مرا
با طنــــابی که خودم بافتم، اعدامم کرد
– این هم مال نتن یاهوئه سردار؟
– نخیر، صادق قطب زاده.
– عجب!
– حالا جواب من. دقیق بنویس …
– سردار، فکر نمیکنید حرف زدن پشت سر مُرده …
سردار ناگهان با مشت روی میز کوبید و با غیظ گفت:
– نخیر، انقلاب نمرده!
چشمک بموقع برادر عکاس باعث شد ناگهان بگویم:
– سردار گرامی، وقت این هفته ما تمام شد. من باید با سرعت این مصاحبه را برسانم که به سالگرد انقلاب برسد.
سردار نیز هول شده و گفت:
– باشه، باشه، جیپ الان میاد. شما برین، من هم به مناسبت سالگرد انقلاب یک خرده دیگه سینه بزنم.
در حالی که سردار تیشرت خویش را درمیآورد، ما سوار جیپ شدیم.
(دنباله دارد)
از: ایندیپندنت