سایت ملیون ایران

در سوگت ای درخت تناور؛ به مناسبت سالمرگ پیشوای نهضت ملی‌شدن نفت، دکتر محمد مصدق

سید‌مسعود رضوی

در سوگت ای درخت تناور!‌
ای آیت‌ خجسته در خویش زیستن
ما را حتی امان گریه ندادند…
… حتی نگذاشت قمریان پریشان
در سوک ساکت تو بنالند….
(پاره‌ای از مرثیه دکتر شفیعی کدکنی در مرگ مصدق)

چهاردهم اسفندماه زادروز مرگ سیاستمرد و نخست‌وزیر پرآوازه ایران دکتر محمد مصدق است که در سال ۱۳۴۵ هجری خورشیدی رخ داد.

مصدق از اشراف‌زادگان و کارگزاران اواخر عهد قاجاریه و منتسب به آن خاندان بود. در دوره پختگی و کمال، به بلژیک رفت و تحصیل کرد و در ایران نیز همواره از مدیران و کارگزاران مناطق و ولایات بزرگ و حسّاس هم بود، به‌ویژه در فارس که فرمانفرما و ایلات و صاحبان نفوذ، در همه جای آن زیرانداز انداخته و سود و مواجب و درآمد هنگفت داشتند. با این همه، محمد مصدق را به ماجراهای پس از شهریور ۱۳۲۰ که ایران توسط متفقین اشغال شد و نظام متمرکز فردی رضا‌‌شاه از هم فرو پاشید، می‌شناسند و از آن زمان به بعد، در مجلس و سپس در رأس جبهه ملی اول و در مقام نخست‌وزیر، نام خود را در تاریخ ثبت کرد.

نگارنده نقدهایی به تاریخ و تحولات آن دوران و عملکرد دولت‌ها، ازجمله دولت دکتر مصدق دارد، اما آنچه در این دوره رخ داد، بیش از آنکه نمایش ضعیف دموکراسی و آشفتگی مطبوعات و تضادهای فراوان میان‌ نیروهای سیاسی باشد، نوعی پویش و شادابی در ژرفای دموکراسی یا مردمسالاری به سبک ایران را به ما نشان می‌دهد. نیروهای سیاسی در مجلس و در فراکسیون‌های مختلف گرد هم آمدند. در بیرون، نهادهای مذهبی مانند روحانیون، مراجع و گروه‌های معتقد به ترور مسلحانه، یعنی فداییان اسلام نیز حضور داشتند. این نیروها در باب استقلال ایران، طرد استعمار انگلیس، ملی‌شدن نفت و تکیه بر مدیریت و امکانات درونی وفاق داشتند. به همین دلیل، نهضت ملی‌شدن صنعت نفت در مرحله اول به موفقیت‌های چشمگیر رسید و نشان داد که یک مجلس قدرتمند که در آن عناصر آگاه، منتقد و صاحب رأی و تحلیل گرد آمده باشند، می‌تواند با خطابه و بحث و قوانین مناسب، راه استقلال کشور و آینده ملت را هموار کند، در مقابل نیروهای تمامیت خواه و خود‌کامه درباری بایستد، نیروهای وابسته به بیگانه و مزدور، نظیر حزب توده را به حاشیه براند، استعمار بزرگ و ابرقدرت روزگار انگلیس را خوار کند و به اهداف تعیین شده برسد.

اتحاد تندروها و درباریان، با مزدوران روس و انگلیس، سابقه‌ای دیرینه در ایران دارد. تمام راه‌های پیشرفت مردم و برون رفت کشور از معضلات و بدبختی‌های داخلی و خارجی را همین نیروها تباه کردند و این موضوع را می‌توان با ده‌ها و بلکه صد‌ها شاهد مثال نشان داد. حزب ننگین توده، که برای بخشیدن امتیاز نفت شمال، در سال‌های ۲۴ تا ۳۲ به شدّت تلاش می‌کرد، رسماً و علناً پای بیگانه را به کشور باز کرد و بسیاری از اعضا و هواداران خود را به مثابه نیروهای اطلاعاتی در اختیار دستگاه مرموز اطلاعات اتحاد جماهیر شوروی قرار داد. از حضور سادچیکف برای عقد قراردادی در ایران با هلهله و جشن‌های دروغین و تحلیل‌های وارونه استقبال کردند، اما در هنگامه تنهایی و آشفتگی داخلی و تشریک مساعی به مردم و دولت‌‌های ملی، خود را درون حفره‌های حزبی و خانه‌های تیمی مخفی کردند.

مصدق به رغم تمام این توطئه‌های سخت، جاسوسان انگلیسی و مزدوران روس را در افکار عموم در معرض شناسایی قرارداد. از سوی دیگر دربار و وابستگان به الیگارشی سلطنتی را نیز در موضعی قرار داد که نتوانند با موضوع ملی‌شدن صنعت نفت ایران کارشکنی و مقابله کنند. این کار را ابتدا با منطق قانون و افکار عمومی، سپس با بهره‌گیری از شناخت دیپلماتیک از وضع منطقه و جهان به پیش برد. همان‌طور که قوام هم در موضوع اخراج روس‌ها و حزب دموکرات، یعنی دار و دسته پیشه‌وری از آذربایجان با همین شناخت و بر اساس یک دیپلماسی ورزیده و دقیق، استالین را کیش و مات کرد؛ اما قوام میان مردم محبوب نبود. در ماجرای قحطی نان و سپس کشتار سی‌ام تیر، تتمه اعتبارش را هم به باد داد. مصدق بر عکس قوام‌السلطنه، مردی محبوب و خطیبی قدرتمند و صاحب سبک بود. او از بازماندگان سیاستگران درجه اول مشروطه بود و قدرت بی‌پایان مجلس و قانون را در توفیق پروژه‌های سیاسی داخلی و خارجی خوب می‌شناخت. تا زمانی که نیروهای با تدبیر و صاحب رأی در کنار او بودند، تا هنگامی که مجلس قدرتمند و برآمده از آرای آزاد ملت او را حمایت می‌کرد، به پیش می‌رفت و موفق بود؛ اما به محض آن که مجلس منحل و برخوردهای فاقد وجاهت و توطئه‌های سایه‌وار آغاز شد، دیگر قانون و جنبش در مرکز توجه و توفیق نبود. بلکه دربار و ملوک الطوایفی برآمده از حکومت خودکامه یک فرد، کشور و سیاست‌هایش را تباه و تضعیف کرد و دست استعمار شرقی و غربی را دوباره از آستین وابستگان بریتانیا و امریکا و روسیه شوروی به درآورد.

حزب توده، نه فقط نابودی دموکراسی نوپای ایران را وجهه همت خود قرار داد، بلکه بازگشت نظام سلطنتی و زمینه‌سازی وابستگی کشور را با اعمال و شعارهای خود رقم زده بود.

پس از نهضت ملی، یعنی از فردای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، سیاست در ایران سه چهره متفاوت به خود گرفت هرسه چهره نامعقول و فاقد وجاهت و مشروعیت بود. نخست بازماندگان حزب توده و روشنفکران بی‌منطقی که از مدل‌های سازمان‌های سیاسی اروپای شرقی و روسیه الهام می‌گرفتند.

دوم دربار و فراماسونهای وابسته که نوعی هزار فامیل را برای منافع اقلیت مناسب یافته بودند و سوم، نظامیانی که به تدریج به جای دفاع از مردم و میهن به سوی سرکوب و تفکر امنیتی توطئه انگار حرکت کرده و در نهایت هر انتقادی را به نام توطئه و مخالفت با امنیت ملی سرکوب می‌کردند و حتی اجازه چاپ یک کتاب یا مجله یا روزنامه آزاد را هم ندادند…

با مرگ دکتر مصدق در سال ۱۳۴۵، گویی واپسین جوانه‌های مردمسالاری و سیاست خرد ورزانه رخت بربست. جنگها و تضادهای درونی به درختی تناور بدل شد و از آن جنبش ملی و خیزش مردمی، جز خاطره‌ای برجای نماند. مصدق به عنوان نمادی از سیاستگری مبتنی بر قانون، پارلمان و متکی به مردم و خصایص فردی منحصر به فردی که داشت، در ایران و حتی در کشورهای آسیایی و حتی در سطح جهان، به یک نام ماندگار در تاریخ بدل شد. نامی که مردم و تاریخ ایران از آن به نیکی یاد کرده و می‌کند.

پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۸

از: روزنامه اطلاعات در ایران

خروج از نسخه موبایل