فردوسی تاریخ دقیق پایان سرایش شاهنامه را با پایان زندگی یزدگرد سوم پیوند میزند؛ سال ۴۰۰ هجری قمری و روز ۲۵ اسفند
در ایران امروز، قهرمانان جومونگ از رستم و سهراب معروفترند
وقتی ۱۰۲۰ سال قبل حکیم ابوالقاسم فردوسی سرایش شاهنامه را در آخرین روزهای زمستان به پایان رساند، شاید در ذهن خود به این میاندیشید که همزمانی با نوروز باستانی میتواند این حسن تصادف را صورتی خوشتر ببخشد و شاید این روزهای بهاری، سلطان محمود غزنوی را سر ذوق آورد و هدیهای در خور این کار سترگ به او ببخشد. لذا، در سی بیت پایانی این اثر حماسی و باشکوه، شرحی میدهد از آنچه بر او در سالهای سرایش شاهنامه گذشت، و البته مدحی از سلطان جلالت شوکت غزنوی. فردوسی سی بیت انتهایی را به تعداد سالهایی که برای سرودن شاهنامه صرف کرده است، برای این رنج بزرگ کافی میداند؛ مختصر و مفید.
بر خلاف نویسندگان و مولفان کنونی که در ابتدای کتاب از همراهانشان تقدیر میکنند، فردوسی تقدیر را به انتهای کتاب برده است و در همین سی بیت، مینویسد که چه کسانی با او در این مسیر همراه بودهاند. چه فردی که معیشت او را تامین کرد، چه فردی که بانی و مشوق این کار بود، و چه آنهایی که برایش مینوشتند و نسخهبرداری میکردند.
نظامی عروضی در «چهار مقاله» خود از «علی دیلم» به عنوان نساخ (نسخهنویس)، «بُودُلَف» به عنوان راوی و «حیُّیِ قتیبه» که عامل طوس بود در تامین معیشت فردوسی، یاد میکند و «پس شاهنامه علی دیلم در هفت مجلد نبشت و فردوسی بودلف را برگرفت و روی به حضرت غزنین نهاد.» (چهارمقاله-ص ۷۷)
تاریخ دقیق پایان سرایش شاهنامه چه روزی است؟
در همین سی بیت است که فردوسی تاریخ دقیق پایان سرایش شاهنامه را با پایان زندگی یزدگرد سوم پیوند میزند و به روز وماه وسال میآورد؛ سال ۴۰۰ هجری قمری و روز ۲۵ اسفند. اگرچه، به تاریخ میلادی اگر بخواهیم محاسبه کنیم، روز چهارشنبه ۱۰۱۰ میلادی برابر با ۲۳ اسفند ۳۸۸ خورشیدی و ۱۹ رجب ۴۰۰ قمری است.
سرآمد کنون قصه یزدگرد
به ماه سفندارمذ روز اَرْد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار
که گفتم من این نامه شهریار (شاهنامه تصحیح پرویز اتابکی-ص۷۹۷)
سلطان محمود ابتدا به این سروده روی خوش نشان نداد، اما بعدها بر اهمیت آن وقوف یافت و پاداشی برای فردوسی فرستاد. ولی حیف که به حیات فردوسی قد نداد و آن هدیه نیز از سوی دخترش پذیرفته نشد. اما شاهنامه چنان که فردوسی در همین ابیات پسین کتابش آورده است، ماندگار شد و به یکی از سندهای مهم فرهنگی ما ایرانیان بدل گشت.
چو این نامورنامه آمد به بُن
ز من روی کشور شود پرسُخن
نمیرم از این پس که من زندهام
که تخم سخن را پراکندهام. (همان-ص ۷۹۷)
راز ماندگاری شاهنامه در چیست؟
اما ِسرّ و راز ماندگاری شاهنامه در چیست؟ و چرا از این کتاب حماسی به عنوان مهمترین اثر حماسی جهان یاد میشود و چنین سرنوشت پراهمیتی یافته است؟
دکتر میرجلالالدین کزازی که تقریبا تمامی عمرش را بر سر شاهنامه گذاشته است، مقایسه جالبی بین شاهنامه و سه کتاب حماسی بزرگ دیگر جهان انجام داده است. آقای کزازی، نه تنها درباره شاهنامه، که در زمینه متون حماسی بزرگ جهان نیز تحقیقات درازدامنی انجام داد و نکته جالب توجه این که هر سه این کتابها را نیز خود با زبانی فاخر برگردان فارسی کرده است.
«در ادب زنده جهانی، گذشته از شاهنامه، سه نامه پهلوانی نام برآوردهاند: ایلیاد، اودیسه، انهاید. اما بهدور از هر گونه تنگْبینی و خشکاندیشی و پیشداوری، اگر سخنسنجانه و ادبشناسانه این هر سه را با شاهنامه بسنجیم، استوار برآنم که در فرجام سنجش و پژوهش، بدین راستی راه خواهیم برد که آن سه نامه پهلوانی، نه در چونی (کیفیت) و نه در چندی (کمیت)، همتا و همتراز شاهنامه نمیتوانند بود.» (نامه باستان-ص۷)
همین کیفیت و کمیت سبب شد تا شاهنامه بعد از تولدش به نمادی از فرهنگ ایرانی بدل شود، تاریخ پس از خود را درنوردد، و چه در معنای عام فرهنگ (حضور در بطن و متن زندگی مردم) و چه در معنای خاص آن (جنبههای ادبی و هنری) بروزات بسیاری در شئون مختلف زندگی ایرانیان بیابد.
در جنبههای عام فرهنگی نمیتوانید قوم و قبیلهای را در ایران پیدا کنید که آیینها و مناسک و مراسمهای آنها بیتاثیر از شاهنامه بوده باشد.
شاهنامهخوانی و طومارهایی که در تاثیر از سروده فردوسی و شاهنامه، از سوی نقالان در تاریخ روایتگری و گونههای موسیقایی آمده است، سنت شاهنامهخوانی در شبهای یلدا، شاهنامههایی به زبانهای دیگر بهخصوص شاهنامه کرد،ی و بروزات شاهنامه در تعزیهخوانی و تاثیری که بر قهرمانان مذهبی این گونه موسیقی-نمایشی گذاشته است، و جریان بزرگی که در نقاشی (مینیاتور) ایجاد کرد، نمونههایی از این تاثیرات است.
باورداشت فردوسی به ملیت و مذهب
حتی در حوزه ورزش نیز تا چند دهه قبل ورزش باستانی و زورخانه تحت تاثیر شاهنامه شکل گرفت و کُشتی که ورزش اول ما ایرانیان نامیده میشود، با الهام از کتاب فردوسی و قهرمانان آن برآمد و بالید. قهرمانان مذهبی ایرانیان، همانند امام اول شیعیان، نیز در نزد ایرانیان با رستم به عنوان مهمترین شخصیت شاهنامه پیوندی شگفت یافتهاند و این البته از جنبهای، به باورداشتهای مذهبی و شیعی فردوسی بازمیگردد که در جای جای کتاب عظیمش به این گرایش نه تنها اشاره کرده است، بلکه به آن افتخار کرده و بالیده است.
او کتابش را با این مصرع آغاز کرده است:
«به نام خداوند جان و خرد»، و با این دو بیت هم به پایان برده است:
هزاران درود و هزاران ثنا
ز ما آفرین باد بر مصطفا
و بر اهل بیتش همیدون چنین
همی آفرین خوانم از بهر دین
لذا این که گروهی بخواهند وجه و گرایشهای دینی شاهنامه را به کناری نهند، و تنها بر گرایشهای ملی او تاکید بورزند، طبیعی است که با اسناد و ابیات خود شاهنامه و سیره و زندگی فردوسی در تضاد کامل قرار دارد. همچنان که اگر کسانی بخواهند تنها بر گرایشهای مذهبی فردوسی و شاهنامه انگشت تاکید نهند، آب در هاون میکوبند. در سالهای ابتدایی انقلاب و هنوز هم، گرایشی در هسته سخت قدرت در جمهوری اسلامی ایران قراردارد که از آن طرف بام افتادهاند و اصولا تاریخ حماسی و پهلوانی ایران وشاهنامه را میخواهند نادیده بگیرند. این گروه که گرچه در اقلیت هستند، اما متاسفانه بودجههای کشوری و لشگری در دست آنهاست، تا کنون حتی یک سریال و فیلم مناسب بر اساس زندگی قهرمانان شاهنامه نساختهاند. به همین دلیل است که در ایران امروز، قهرمانان سریالهای کرهای همانند جومونگ، از رستم و سهراب و سیاوش و فرامرز شاهنامه معروفترند.
بسیاری از اسامی فرزندان ما ایرانیان با نامهای شاهنامه پیوند خورده است. از سهراب و رستم و سیاوش تا کیخسرو و گودرز و منوچهر و فریدون، تا شیرین و تهمینه و سودابه و فرنگیس، و این از نفوذ کمنظیر این کتاب در بطن برخی از مهمترین تصمیمات زندگی ما ایرانیان خبر میدهد.
شاهنامه به مثابه کتابی حَکَمی و پندآموز
شاهنامه اما تنها بیان زندگی تاریخی شاهان و پهلوانان نیست. بلکه کتابی است سراسر حکمت و پند. برابر پژوهشهایی که دکتر خالقی مطلق (شاهنامهپژوه نامی) انجام داده است، اگر ابیات حَکمی، – اخلاقی شاهنامه را گرد آوریم، حجمی به اندازه بوستان سعدی مییابد.
این نشان میدهد که فردوسی در مقام نویسنده شاهنامه، تنها ذوق شاعرانه نداشت، بلکه از حکمتهای روزگار خود بهره برده بود و زمانی که شروع به سرایش این اثر سترگ کرد، تجربه زیسته خود را نیز به این حکایات افزود.
نولدکه، حماسهپژوه آلمانی، در کتاب خود به درستی اشاره کرده است که« شیوه تفکر در شاهنامه نشان میدهد که ما نه تنها با شاعری توانا، بلکه با مردی سر و کار داریم که در بسیاری از امور زندگی با پختگی و ورزیدگی داوری میکند (حماسه ملی ایران- ص ۴۰).
کسی نیست که داستان سه پسر فریدون (سلم و تور و ایرج) و نیز شغاد ( برادر رستم) را بخواند و نتیجهگیریهای فردوسی از این داستان را درک نکند و به معنای دقیق حسد و حسادت و مصیبتی که این رذیلت اخلاقی بر سر آدمی میآورد، پی نبرد. همچنان که کسی نیست که داستان اسفندیار و پدرش (گرشاسب) را بخواند و در نیابد که قدرتدوستی، چه بر سر آدمی میآورد.
از جمله مفاهیم اخلاقی که خواننده در شاهنامه و در ضمن داستانها میآموزد، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
«نگه داشتن عفت سخن، امانتداری در سخن، حقشناسی، باور به ماندگاری نام نیک، رعایت انصاف نسبت به دشمن، ستایش کوشش، میانهروی، دانش، دعوت به عدالت و همزیستی، مهر به زن و فرزند، میهندوستی، سفارش به درنگ در کارها، ستایش راستی و نکوهش کاهلی، آز، دروغ، خشم و حسد و …»
(تلخیص از مدخل فردوسی در دانشنامه زبان و ادب فارسی- جلال خالقی مطلق-جلد ۴ ص ۸۲۵)
از این منظر، ما ایرانیان باید خرسند باشیم که چنین شاعری و چنین اثری در کارنامه تاریخ فرهنگی ما آمده است.
از: ایندیپندنت