سایت ملیون ایران

به مناسبت ۲۹ اسفند روز ملی شدن نفت؛ «ملی‌شدن نفت برآیند مشروطه دوم»

nekourouh_mahmoud

محمود نکوروح

‏‏(پژوهشگر- مرکز مطالعات عالی علوم اجتماعی- پاریس)

محمود نکوروح، پژوهشگر مرکز مطالعات عالی علوم اجتماعی EHESS- پاریس

بعد از بردن رضاشاه و پایان ‏دیکتاتوری او، همراه با اشغال کشور در جنگ دوم جهانی که برای کشورهایی مثل ما آزادی آورد، اگرچه با فروپاشی ‏ارتش شاهنشاهی که قائم به فرد بود فروپاشید و ما با قحطی و شورش‌های کور با شعار “ما نان می‌خواهیم روبرو شدیم ‏و تعدادی کشته شدند” ولی روند حوادث از این به بعد دیگر شد.

‏رضاشاه اگر چه اقداماتی اندک در جهت توسعه تکنیک و تاسیس دانشگاه نمود و گروهی از دانشجویان را به فرانسه ‏فرستاد که همه تکنوکرات شدند، به جز دو نفر که به مطالعه “علوم انسانی” پرداختند که فورا بورسیه‌شان قطع شد، ‏همان کاری که ناصرالدین شاه در مورد دارالفنون و امیرکبیر نمود که امیر به قتل رسید در حالیکه امیر خیال داشت “قانون ‏اساسی بیاود”(از آدمیت)، قانونی که بعد از مشروطه “هر که آمد غیر از آن نمود”.

‏امری که برای توسعه و پیشرفت سیاست و مدیریت جامعه در حوزه‌ی “علوم انسانی” لازم بود تا به “توسعه انسانی ‏و رجال آگاه در سیاست و مدیریت جامعه برسیم، نه آنکه با رفتن او حتی ارتش حامی‌اش از هم فرو بپاشد و جامعه با ‏قحطی و خشکسالی و عدم مدیریت جامعه روبرو شود و در شورش‌هایی برای تنها “نان” تعدادی قابل توجه کشته شوند. ‏‏(درواقع آمدن رضاشاه که با زمینه‌سازی “هرج و مرج‌هایی توسط بیست گروه ناشناخته انجام شد”(۱) با کمک علنی ‏انگلیس‌ها توسط سیدضیا و آیرون ساید و رجالی چند چون تقی‌زاده که بعد‌ها خود” می‌گوید از ترس رضاشاه به لندن ‏می‌گریخته است” و… انقلاب مشروطه را ناکام نمود.

و ما قانونمدار نشدیم و همچنان علیرغم ظاهرسازی‌ها عقب ماندیم ‏در حالیکه زندگی‌مان با واردات انبوه کالاهای مدرن مدرن شده بود. ‏حتی در داخل در انتخابات‌هایی که انجام داد به رییس شهربانی‌اش سرهنگ درگاهی می‌گفت “درگاهی این را به طویله ‏بفرست؟!!” که شهربانی وآرتش او همیشه درانتخابات‌ها دخالت نموده وعادی بود.

‏به‌علاوه (در مورد تمدید قرارداد نفت که تمام تاسیسات آن بعداز شصت سال متعلق به ایران می‌شد، او به خاطر بی‌سوادی ‏و عصبانیت از به درازاکشیدن جلسه‌های هیئت‌های انگلیسی با هیئتی از ایرانیان که تقی زاده – فروغی – وداورو….را ‏دربر می‌گرفت “پرونده نفت را با عصبانیت در بخاری انداخته، قراردادی که درآن تمام تاسیسات شرکت نفت انگلیسی ‏در جهان بعد از ۶۰ سال متعلق به ایران می‌شد، و بعدها خود گفت که “ما حاکمیت قاجارها را در سی سال قبل برای این ‏قرارداد نفرین می‌کردیم و سی سال بعد مردم ایران مرا نفرین خواهند کرد”.

‏درنتیجه انگلستان ازاین بی‌سوادی بهره برد و در تمدید قرارداد فقط چند شلینگ اضافه کرد و مدت ۶۰ سال دیگر ‏قرارداد تمدید شد). از کتاب “نفت – قدرت و اصول ص۷۰ ‏‏”

به هنگام عقد قرارداد جدید در ۱۹۳۳ فروغی فیلسوف معروف ما – تقی‌زاده – داورو… روی زمین نشسته و رضاشاه ‏که حالا شاه شده بود، تنها روی صندلی، و فریزر نماینده شرکت به همچنین – سپس فریزر با تحقیر این گروه دولتمداران ‏آن روز که روی زمین نشسته بودند می‌گوید “اعلیحضرت همه موضوعات را بهتر می‌فهمند”، و رضاشاه با تایید ادامه ‏می‌دهد “اینها نوک دماغ خود را هم نمی‌توانند ببینند و من از اینجا می‌توانم تمام دنیا را نظاره کنم”!! از کتاب “نفت – قدرت ‏و اصول – مصطفی علم”
در زمان او ‏بازداشت “۵۳ نفر” از افراد مختلف – پزشک و مهندس و روشنفکر و… به بهانه گروهی کمونیست انجام شد که شهربانی ‏بیشتر آنان را که اصولا کمونیست نبودند برای وحشت جامعه بازداشت نمود، “در حالیکه تنها ۱۲ نفرشان کمونیست ‏بودند” (صدرالاشرافی) – و از منظری دیگر تنها سه نفرشان موثر بودند” (انور خامه‌ای) – ‏بردن او – رضاشاه – از ایران شب هنگام بود که “گفتند آن شب هواپیماهای متفقین تهران را بمباران می‌کنند” و در خاموشی برق او را ‏به راحتی بردند. و سران ارتش او همه گریختند. زیرا که تصور آن بود که کسانی که زمین‌هاشان را غصب کرده بود ‏نگذارند او سالم بگریزد.

راه ‏آهنی که با درآمد از قند و شکر از جنوب به شمال کشیده شد مورد استفاده متفقین در اولین فرصت قرار گرفت در حالیکه ‏در همان هنگام بدو پیشنهاد شد “استان‌ها را به تهران متصل کند”(مصدق). ‏بدینگونه بود که با این دیکتاتوری باز هم به “توسعه انسانی و ظهور شخصیت‌های برجسته و مدیر” نرسیدیم و پیوسته با ‏‏”قحط الرجال” روبرو بودیم.

تنها ‏به هنگام اشغال متفقین بود که ما آزادی را تجربه نمودیم. و بازگشت مشروطه را در واقع در اندک مدتی لمس کردیم، حاصل نهایی‌اش ملی شدن سرمایه ملی نفت بود که جهان سلطه بر نتابید و کودتای دوم را شاهد شدیم.

محمدرضا پهلوی جوان ‏نوزده ساله‌ای که از سوییس آمده بود و حتی دیپلم هم نگرفته بود توسط فروغی فیلسوف که – نخست وزیر به سفارش ‏رضاشاه به هنگام رفتن شده بود، از مجلس دوره سیزدهم رضاخانی برای سلطنت بعد از پدر – معرفی شد، مجلسی که ‏بارها در هر انتخاباتی رضاشاه به رییس شهربانی‌اش “طویله” نامیده بود. “امری که اعتراضات روشنفکران ‏و بسیاری را بر انگیخت و فروغی استعفا داد و چون گذشته خانه‌نشین شد”.

‏در زمان اشغال ایران فضا باز شد و قبل از همه دانشگاه تهران اولین جنبش دانشجویی را در تاریخ ایران نشان داد و در یک راه ‏پیمایی، قرارداد نفت را “حسین راضی” دانشجوی حقوق از “حزب ایران” آن روز در جلوی مجلس در میدان بهارستان ‏پاره کرد، در این مقطع در حوزه‌ی اجتماعی به سرعت روشنفکرانی متشکل و احزاب زیادی اعلام حضور کردند، ‏احزابی فراوان که در زمان اشغال فرصت برآمدن نموده و در هر فرصتی در خیابان‌ها راه پیمایی و میتینگ و اعتراض به ‏دولتهای وابسته “کوتاه مدت” خودرا نشان داده، کنشگرانی که هر صورت تاثیر خود را در صحنه سیاسی و اجتماعی ‏گذارده و بر هشیاری جامعه افزودند.

معروف است که – در این زمان در کشور در حدود ۱۷۰ روزنامه و در حدود چندین ‏حزب و نهاد مدنی و سیاسی از افراد و گروه‌های مختلف داشته‌ایم، به همچنین حزب توده طرفدار روسیه کمونیستی و حزب ‏حلقه توسط سیدضیاالدین طباطبایی از رجال انگلوفیل و بعد حزب دموکرات توسط قوام السلطنه تشکیل و انتخابات مجلس ‏چهاردهم توسط دولت قوام السلطنه انجام شد. در همین مجلس بود که اگر دکتر طاهری از نمایندگان طرفدار سیدضیا ‏و منتخب یزد سرفه می‌کرد نمایندگان باید رای مثبت می‌دادند و اگر عطسه رای منفی. در این مجلس بود که وقتی به هنگام ‏سخنرانی (مصدق باسروصدا مانع شدند از مجلس خارج شد ودربرابرآن برروی چها رپایه‌ای رفت وبه هنگام اجتماع ‏جوانان ودانشجویانی که همیشه تعدادی آنجا آماده بودند بااشاره انگشت به مجلس گفت “آن جا دزدگاه است” وبا اشاره ‏به جمعیت که هر لجظه فزونتر میشد گفت ” اینجا مجلس است ” ) امری که درآن لحظات انقلابی بود.

‏تحت تاثیر این انقلاب بود که حکومت ائتلافی از سوی قوام السلطنه مرکب ازنمایندگان “حزب توده – حزب ایران و حزب دموکرات قوام” تشکیل شد ‏که اولین حکومت ائتلافی درتاریخ ایران بود. امری که یادآور تلاش‌های احزاب قبل از مشروطه وحتی بازار ‏و… و فراتر مراجع دینی چون “آیات خراسانی، نایینی، مازندرانی و… بود” و در این زمان آیاتی چون؛ برادران زنجانی و میلانی از مشهد، حاج سیدجوادی از قزوین، خوانساری و کاشانی و طالقانی از تهران و بسیاری دیگر که در حدود هفتاد ‏نفر، که گفته می‌شد با جنبش ملی شدن نفت که در ادامه این فرایند بود همراه شدند.

‏در این مقطع بود که حزب دموکرات آذربایجان خود مختاری اعلام کرده در زمانی که هنوز نیروهای نظامی متفقین در ایران ‏بودند. سپس در این رابطه قوام السلطنه نخست وزیر به مسکو برای گفتگو با استالین رفت و هنگام مذاکره با او در برابر ‏ابهت او که پیپ خود را روشن کرده بود دست در جیب بالای کتش کرده سیگاری بیرون کشیده و بر لب می‌گذارد، که ‏استالین فورا گفته “حضرت اشرف هرگز سیگار نمی‌کشیدند؟!!” در جواب “مواقعی لازم می‌کشم” و بالاخره با قول ‏و قرار‌ها امتیاز نفت شمال را وعده می‌دهد، مشروط به تخلیه حزب دموکرات آذربایجان و…. تا هنگامیکه به ایران باز ‏می‌گردد ملاحظه می‌کند لایحه‌ای دکتر مصدق به تصویب رسانده که “هر دولت مردی امتیازی به دولتهای خارجی‌ها ‏بدهد محکوم به زندان خواهد شد”(نقل به مضمون).

بعد از ‏مجلس چهاردهم در مجلس پانزدهم که با نمایندگانی از گروه‌های سیدضیا و قوام السلطنه انحصارا بودند اجازه ندادند ‏مصدق بدان راه یابد. انگلستان که برای تمدید قرارداد نفت لایحه‌هایی مکمل به مجلس پانزدهم داده و انتظار داشت به ‏تصویب مجلس برسد. درعین حال که ما بعد از جنگ دوم جهانی میرآث‌دار همان مردان رضاشاهی چون فروغی ‏و علی‌اصغر حکمت، گلشاییان و ساعد و … شدیم که در برابر انگلیس‌ها جرات اظهارنظر نداشته و بعضی با رشوه و بعضی ‏بیم از انگلیس‌ها باید قرارداد را تمدید می‌کردند. حتی فروغی به هنگام وزارت دارایی تمام هزینه‌های نیروهای انگلیسی ‏در جنگ اول به علاوه “رشوه‌هایی که به وثوق الدوله و یارانش به عنوان کمک به روزنامه‌نگاران و… انگلستان داده بود ‏از فروغی می‌گیرند و… (از کتاب “مسااله نفت” اسلامیه)

‏تعدادی اندک از وکلا که از جبهه ملی آن روز؛ حسین مکی و مظفر بقایی، که از حزب دموکرات قوام جدا شده بودند ‏در مجلس با نطق‌هایی که “جوانان حزب مردم ایران” که آن زمان هنوز در حزب ایران بودند، در مجلس تعدادی‌شان ‏تندنویس سخنرانی‌هایی در رابطه با این قرارداد در دوره پانزدهم در مجلس بوده – در زمانی که هنوز ضبط صوت و ‏کامپیوتر و…نبود – با نطق‌های نوشته شده توسط مهندسینی از حزب ایران در رشته نفت؛ مهندس حسیبی، مهندس ‏زیرک‌زاده و… مهندسینی که تا آخر همراه دولت مصدق بودند. این سخنرانی‌ها تا پایان مجلس پانزدهم ادامه یافت و اجازه ‏ندادند که رجال و وزرای انگلوفیل با دولت‌های کوتاه مدت به پیشنهاد و تصویب “متمم قرارداد قبلی نفت” بپردازند. امری ‏که انگلستان به دنبال آن بود.

‏در زمانیکه هنوز کنفرانس دولت‌های متفقین در ایران شامل؛ چرچیل، روزولت و استالین را داشتیم که حتی به فروغی ‏پیشنهاد می‌شود “خودش رییس جمهور شود” او جرات نکرده و نپذیرفته و… این سخنرانی‌ها آن روز در مجلس به قدری ‏طولانی شد که دوره‌ی مجلس پانزدهم به‌سر آمد. امری که درآن شرایط بر آگاهی‌های اجتماعی افزود.

‏در حوزه اجتماعی اگرچه بعد از جنگ دوم فعالیت سیاسی آزاد شد که جنگ برای ما آزادی آورد، منتها اولین حزب ‏حزب توده بود که بعد از دوره خفقان و در زمان اشغال سربرآورد، که دربست در اختیار روسیه استالینی با روشنفکرانی ‏پر ادعا که از یک سو تحت حمایت سربازان روسی رژه می‌رفتند و در بودجه روزنامه‌های متعددشان بعدها معلوم شد ‏‏”از شرکت پخش نفت توسط مصطفی فاتح و از سفارت روسیه هر دو پول و کمک می‌گرفته‌اند”. (انورخامه‌ای ‏و رضا مرزبان در سمیناری در پاریس)

‏البته همه اینها حتی بهترین شاعران ما چون محمد عاصمی، شرنگ، هوشنگ ابتهاج (سایه) و سیاوش کسرایی و… بودند ‏که تا توانستند “رهبری نهضت ملی را با چماق “عامل امپریالیسم آمریکا” هر روز و شب با روزنامه‌های فراوان‌شان لجن ‏مال می‌کردند”(بابک امیرخسروی پاریس) و بعدها بعضی وقتی به بهشت خیالی خود روسیه استالینی با امید و آرزوها ‏رفتند به اشتباه خود پی بردند که دیر بود. “سیاوش کسرایی که وقتی به مسکو رفت پیام به هوشنگ ابتهاج (سایه) داد ‏که “فریب خوردیم” و خود به کمک حقوق بشر از مسکو به اتریش گریخت و درآنجا فوت نمود”(نقل از خبرگزاری‌های ‏خارجی).

در این مقطع خلیل ملکی و انورخامه ای، جلال آل‌احمد و تعدادی دیگر از حزب توده انشعاب نمودند ‏و در حوزه‌ی احزاب ملی و جنبش دانشجویی “محمد نخشب بود که این جنبش را با گروههایی از دانشجویان آغاز نمود”(‏مهندس سحابی خاطرات جلد یک). بعد در برابر تز “کمونیسم و مارکسیسم و.. که با فرهنگ و تمدن ما در تعارض بود” ‏تز “نهضت خداپرستان سوسیالیست” را که در کشوری مسلمان ارائه داد که به نوعی “سوسیال دموکراسی ایرانی” ‏مبتنی بر اخلاق سر انجام می‌یافت، زیرا که از سوسیالیسم مارکس در هر کشوری جز استبداد ایدئولوژیک و خفقان ‏گسترده بر نیامد. و در آن شرایط که در کشور ما از فساد و فقر و اختلاف طبقاتی که تبعات خود را داشت این “سوسیالیسم ‏اخلاق‌گرا” رهایی‌بخش بود.

‏همه اینها در فقدان “توسعه اجتماعی و انسانی” بود که نداشتیم. حتی خلبانانی تحصیل‌کرده که به فرقه دمکرات وابسته ‏روسیه پیوستند به هنگام حمله ارتش به فرقه با “قرارداد قوام السلطنه نخست وزیر با استالین” به روسیه گریختند، اعتراف نمودند “ما الاغ‌ها خیال کردیم آنجا بهشت است”(۲)، زیراکه “در آن کشور باگرسنگی و… روبرو شده که ‏از گرسنگی باعلف بیابان “کوکو” درست کرده و خانم یکی از این افسران که حامله بود در جستجوی بیمارستان به یک ‏بیمارستان دو اتاقه می‌رسند و…”

‏در هر صورت فضای باز بعد از جنگ ما را وارد دوره دیگری از تاریخ‌مان نمود با مردانی چون مصدق و قوام که ‏در برابر دربار پهلوی توانستند روند حوادث را از گذشته‌های قبیلگی جداکنند که – قوام در برابر استالین با تکبر خاص ‏او ایستاد تا استالین مجبور شد او را حضرت اشرف بنامد و قول و قرارها گذارد – و وقتی به تهران بازگشت دکتر مصدق ‏دست او را برای قول‌هایش بست زیراکه با قانونی “دادن امتیاز از نفت و شیلات و… را از سوی هر دولتی با کسب رای ‏مجلس قدغن نمود”(نقل به مضمون) درغیر این‌صورت زندان برای متمردان پیش‌بینی شده بود. دولتمردانی که ‏رقابت‌هاشان به سود منافع ملی در درجه نخست به ویژه در برابر دربار پهلوی بود. به‌علاوه که مردم را به سیاست ‏و مسایل ملی حساس می‌کرد و از آن جامعه خفته را بیدار نمود. درنتیجه در میتینگ‌های خیابانی هر ازچندی در میدان ‏بهارستان گروه‌هایی تظاهرات و اظهارنظر می‌نمودند. منجمله در ۲۵ مرداد ۳۲ در برابر کودتای اول که دکتر مصدق آنرا ‏خنثی نمود. با سخنرانی دکتر فاطمی و چند نفر دیگر از نمایندگان مجلس و گروههای جبهه ملی و….

‏درآن مقطع مشاور شاه سیدضیا از رجال “انگلوفیل” بود و قوام‌السلطنه پای آمریکایی‌ها را در برابر روس و انگلیس با ‏آوردن “موسسه اصل ۴” باز نمود، در زمستان سال ۱۳۲۸ گویا بود که “مستر بنت” رئیس اصل چهار با هیئتی عازم ‏ایران در زمان دموکرات‌ها شدند، که هواپیماشان نزدیک فرودگاه مهرآباد در یک روز برفی با کمال تعجب سقوط نمود. ‏بعدها معلوم شد “احمد شفیق” شوهر اشرف پهلوی به هنگام پرواز این هواپیما بر روی آسمان تهران فورا خود را به برج ‏فرودگاه رسانده و هدایت هواپیما را به عهده می‌گیرد؟!!

‏و اما ادامه این تلاش‌ها و تضادها و فراتر رفتن‌ها که دکتر مصدق همراه با روزنامه‌نگاران و رجالی سیاسی با اجماع ‏و شعار “مردم ما را تنها نگذارید” به دربار رفته و متحصن شدند تا انتخابات دوره ۱۶ درآن مقطع منحل و تجدید شد ‏و در حدود شش نفر از اعضای جبهه ملی آنروز “مصدق، بقایی، مکی، حایری‌زاده، کاشانی و عبدالقدیر آزاد، به ‏مجلس دوره‌ی شانزدهم راه یافتند. بعداز نخست وزیری “سپهبدرزم آرا” که قرار شده بود “کسی بیاید که مسااله نفت ‏را حل کند”. او در یک سخنرانی توهین‌آمیز با اشاره به اعضای جبهه ملی اظهار داشت که “با ایرانی که نمی‌تواند یک لولهنگ ‏بسازد شما چگونه می‌خواهید نفت را اداره کنید و..؟!!” که در واقع توهینی به همه‌ی مردم ایران بود.

‏و بعد چند روز بعد (درختم آیت‌اله فیض که علم وزیر دربار او را از ستاد ارتش آن روز در میدان ارک بود به مسجد امام ‏امروز می‌برد و در مسجد که از پشت سر مورد اصابت چند گلوله کلت محافظینش قرار گرفته، و از کنار او باگلوله‌ای از ‏سلاحی ضعیف که گویا به کنار گوشش اصابت نمود از سوی خلیل طهماسبی از فدااییان اسلام بوده و… به قتل می‌رسد.

‏در این هنگام بود که در مجلس شانزدم هنگامی که بحث نفت مطرح شد و جمال امامی از رجال انگلوفیل به مصدق با ‏تمسخر گفت “تو که همیشه در مورد نفت و…اعتراض می‌کنی خودت نخست‌وزیری را قبول کن” زیرا که این پیشنهاد ‏قبلا یکبار به مصدق شده بود و او رد کرده. در این مقطع او جواب داد “مشروط به رای به ملی شدن نفت” که فورا همه ‏غافلگیر شده و رای گرفتند. در زمانیکه انبوه جمعیت در بهارستان در آن شرایط پر تنش و حساس حاضر بودند، و دانشگاه ‏و بازار با شعار ملی شدن نفت و… به جلو مجلس گسیل شده، حضور و همراه با تظاهرات و حمایت مصدق که دربار پهلوی، با سیدضیا که منتظر رای به نخست وزیری‌اش بود مات و مبهوت شدند. حتی معروف است “سفیر انگلستان” به همچنین ‏که انتظار نداشت، و هنگامیکه دکتر مصدق برای معرفی وزیرانش به دربار و خدمت شاه رسید شاه بعد از معرفی‌ها گفت ‏‏”برای امنیت جان شما چند مامور همراه شما تعین خواهم کرد ” که مصدق با رد آن گفت “همانگونه که برای رزم ‏آرا گذاردید؟!!” قبلا دکتر مصدق در یک مصاحبه برنامه خود را عبارت از ملی کردن نفت و اصلاح قانون انتخابات اعلام ‏کرده بود.

منتها “‏نفتی‌ها”ی انگلیس و امریکا بعد از جنگ در یک انتخابات که در انگلیس چرچیل از محافظه‌کاران و ژنرال ‏آیزنهاور از جمهوری خواهان آمریکا، بودند، قدرت سیاسی را در دست گرفتند. شرایط عوض شد و عوامل داخلی‌‏شان امیدوار چون در خانواده پهلوی دست از تلاش و کوشش نکشیده، و باالاخره فرزند رضاشاه را با پیامی که اشرف از ‏پاریس آورد، تحریک به کودتای ناجوانمردانه با دلارهای نفتی که به اجامر و اوباش تا فواحش شهرنو دادند. وگرنه قبلا ‏در قیام سی‌ام تیر تسلیم دولت ملی مطابق “قانون” شده بود، با کودتایی مجددا حاکم و مشروطه برای ۲۵ سال مجددا تعطیل ‏شد البته شاه چون همیشه ابتدا گریخت و کرومیت روزولت و زاهدی و… آن را ادامه دادند که کودتای اول شکست خورد. ‏و درکودتای دوم که عامل خارجی کودتا کنار کشید و عوامل داخلی او را از رفتن باز داشته کودتای دوم را انجام دادند ‏و….. روند حوادث همچون گذشته‌های رضاخانی بازگشت. البته قبل از کودتا رییس شهربانی‌اش را که از سازمان ‏افسران ملی بود با برنامه‌ای که بقایی ترتیب داده بود دزددیده و کشته بودند.

‏رهبر نهضت ملی در دادگاه چک “۳۶۰ هزار” دلاری را که در بانک ملی تبدیل به ریال شده و “دوستانش بدو رسانده ‏بودند در اثبات کودتا نشان داد”. خازنی رییس دفترش – و در جهان معروف شد که این کودتا با ارزان‌ترین هزینه در برابر ‏کودتای شیلی و امثالهم توسط انگلیس و آمریکا و عوامل داخل انجام شد.. البته دلارهایی که به خانواده پهلوی و اعوان ‏انصارش چون سپهبد بدنام زاهدی تا شعبان بی‌مخ‌ها دادند، فراتر از این چک بود. معروف است که قوام‌السلطنه در سالهای ‏اول سلطنت محمدرضا در برابر “قانونی” که همه اختیارات منجمله انحلال مجلس را از خود کرد، گفت “تو بالاخره ‏کشور را به انقلاب خواهی رساند” بعد از کودتا هم با اعدام‌ها که نمود صادق سرمد شاعر درباری در شعری بدو گفت “ای ‏شاه پدر را جلوی پسر و پسر را جلوی پدر مکش ” و به لندن گریخت.

‏امروز بسیاری سکوت اکثریت طرفداران نهضت ملی را قبل از کودتا که در قیام سی تیر به حمایت دولت ملی پرداختند ‏با بی‌اطلاعی علامت رضا از کودتا دانسته، در حالی که شرایط را افرادی برای کودتا با دلارهای آمریکایی فراهم کرده ‏به علاوه که حزب توده هم آتش‌بیار معرکه درآشوب‌ها همیشه بود، که همه اینها بعد از شکست کودتای اول که عواملی ‏منافع‌شان را از دست رفته یافته متحد شدند؛ از برادران معروف به رشیدیان تا لات‌های میدان امین سلطان – میدان ‏سیداسماعیل – و طیب و طاهرو حسین، رمضان یخی و امثالهم که با دلارها به جمع نیرو پرداخته و….

‏‏”در کودتای اول در ۲۵ مرداد وقتی نامه عزل مصدق را که – امضای مشکوک شاه را داشته “سرهنگ نصیری ساعت ‏یک بعد ازنیمه شب به درب منزل مصدق برده واحد نگهبان منزل او به فرماندهی شادروان “سرهنگ ممتاز” او را به ‏دستور مصدق بازداشت و در پارکینگ منزل تا صبح زندانی می‌نماید در زمانی که شاه چون همیشه در هر احساس خطری ‏گریخته بود.
‏در ضمن تظاهراتی- یک هفته قبل از کودتا که حزب توده یک راه پیمایی در حدود یکصد هزار نفری از کارگران کوره ‏پزخانه‌ها را از جنوب شهر تا میدان بهارستان راه انداخته که بر وحشت مردم بویژه “طبقه متوسط” افزود، نیروهایی ‏به شدت فقیر که با وعده و وعید تا با یک نهار و یا وعده به صاحبان کوره‌ها و…که بهترین ابزار برای حمایت ‏وکلا و دولتهای وابسته همیشه بودند. به‌علاوه تلاش‌های مشکوک در بهم ریختن کشور توسط افراد توده‌ای تا ناشناخته‌ها ‏تا پایین کشیدن مجسمه‌ها تا غارت مغازه‌هایی در خیابان استانبول و شاه‌آباد و میدان بهارستان و…که در خاتمه مصدق ‏تیمسار متین دفتری دامادش را به ریاست شهربانی گمارد و او در اولین لحظه به کودتاچیان پیوست.

‏در مورد گروه‌های سیاسی طرفدار او که دولت از آنان خواسته بود که برای ایجاد امنیت سکوت کنند زیرا که دکتر مصدق ‏کودتای اول را باکمک واحد نگهبان نخست وزیری خنثی کرده بود و عامل آمریکایی کودتا منتظر دستور جدید بود، ‏و عوامل داخلی مخالف مصدق که بعضی حتی از یاران قدیمی”بقایی، مکی، حایری‌زاده و کاشانی” بودند به ‏کرومیت روزولت گفته بودند: “صبرکن تا کودتای دوم را با همان اوباش و شعبان بی‌مخ‌ها و… انجام دهیم” و شاه هم ‏از صحنه چون همیشه گریخته بود کودتا در غیاب او موفق شد.

‏در این زمان سفیر آمریکا “لویی هدندرسون” به خدمت مصدق رسیده که آقا “چرا مجلس را منحل کردید؟” پاسخ “برای ‏اینکه شما به تعدادی از وکلا در حدود بیست تا سی نفر یکی صد هزار تومان که پول خوبی آنروز بود داده بودید” و مابقی ‏وکلا هم در حدود چهل نفر از “فراکسیون نهضت ملی” بودند در آن مقطع استعفا داده بودند. و “عملا مجلس از اکثریت ‏افتاده بود”.(خازنی رییس دفتر مصدق)

و درنهایت شاه بعد از سه روز به هنگام بازگشت درحضور کرومیت روزولت ‏گفت “من قدرتم را از خدا-آمریکا و…” دارم. بعدا سروکار ما با “کنسرسیوم نفت” شد که همه دولتهای غربی حتی هلند ‏و… بهره‌ای برده البته آمریکا ۵۰ درصد و انگلستان ۴۰ درصد به قیمت به اصطلاح روز چون در عربستان. مهم آن بود ‏که حساب و کتاب فقط دردست خودشان بود نه ایران، همانند گذشته. بدینگونه بود که بعد فساد همه‌گیر شد و در تمام ‏مناقصه‌ها شاهپورها و در معاملات بزرگ “اعلیحضرت!!” همه شریک بودند. فراتر نوعی “بورژوازی ‏کمپرادور” نتیجه آن شد که چون همه کشورهای جهان سوم “درآمدهای اینها به ارز تبدیل شده و به خارج فرستاده می‌شد”. (‏نقل از کتاب “جامعه شناسی فقر” جان گابون)

—————————-
پاورقی‌ها:
۱- غلامحسین میرزاصالح مورخ
۲- نقل از کتاب “خاطرات عنایت‌اله رضا”

از: ایران امروز

خروج از نسخه موبایل