سایت ملیون ایران

فقدان رهبری بشریت در کارزار جهانی علیه ویروس کرونا

برگردان این مقاله از آقای رحیم باجغلی است.

خبرنامه گویا

یووال نوح هراری فیلسوف و مورخ معاصر این مقاله‌ را در تاریخ ۱۵ مارس در نشریه تایم منتشر کرده است.
او نویسنده کتاب‌های چندی از جمله “انسان خردمند” و “انسان خداگونه” است که به زبان فارسی ترجمه شده‌اند.

***

بسیاری شیوع سریع اپیدمی ویروس کرونا را معلول جهانی شدن ارتباطات و اقتصاد کشورها میدانند و تنها راه پیشگیری از تکرار چنین همه گیری هایی را در انزوای کشورهای خود تعریف میکنند. این رویکرد معمولا به دنبال انزواطلبی و راهکارهایی همچون برپاکردن حصارها، کاهش سفرها و یا حتی تقلیل تجارت‌های فرامرزی است و این موارد را در مقابل گشایش‌های دیدگاه جهانی سازی پیشنهاد میدهند. اما بایستی دانست هرچند قرنطینه‌های کوتاه مدت میتوانند سرعت شیوع بیماری‌ها راکند کنند و از همین رو امری اجتناب ناپذیرمی باشند، ولی انزوا‌های طولانی مدت نتیجه‌ای جز سقوط اقتصاد کشورها ندارند، بدون آنکه مانعی حقیقی در برابر ورود عوامل بیماری زا برای جوامع خود به ارمغان آورند. لذا پادزهر واقعی اینگونه اپیدمی‌ها، نه تنها در گسست ارتباطات بین المللی نیست، بلکه برعکس، در همبستگی بیشتر ملل است.

سده‌ها قبل از عصر جهانی ما، بیماری‌های فراگیر توانسته بودند میلیون‌ها انسان را به کام مرگ بفرستند. در قرن چهارده میلادی که هنوز هواپیما و کشتی‌های تفریحی بزرگ امروزی ساخته نشده بودند، طاعون یا همان «مرگ سیاه» توانست در طی مدت زمان کوتاه یک دهه خود را از شرق آسیا به اروپای غربی برساند و در کشورهای میزبان خود بین هفتادوپنج تا دویست میلیون نفر را از پای درآورد. جمعیتی معادل یک چهارم ساکنین آن زمان دو قاره آسیا و اروپا به کام مرگ فرستاده شدند. در جزیره انگلیس از هر ده نفر، چهار نفر و در شهر فلورانس ایتالیا حتی نیمی از جمعیت صد هزار نفری آن تلف شدند.

در مارس سال ۱۵۲۰ فرانسیسکو دی اگوژا سفری به مکزیک کرد. در ابتدای قرن شانزدهم، آمریکای مرکزی هنوز صاحب هیچ قطار، اتوبوس یا حتی الاغ باربری نبود. با این وجود ویروس آبله در بدن این بیمار مسافر توانست تنها در طی نه ماه – یعنی تا دسامبر همان سال – به ابزاری مهلک در سرتاسر آمریکای مرکزی مبدل و براساس برخی تخمین‌ها تا یک سوم جمعیت آن منطقه را از میان ببرد.

در سال ۱۹۱۸ نیز حدود نیم میلیارد نفر – معادل بیش از یک چهارم جمعیت آن دوران – به گونه‌ای از ویروس آنفلوانزا گرفتار شدند. ویروسی که خود را تنها ظرف چند ماه به دورافتاده ترین مناطق جهان رساند و بر اساس برآوردها ۵ درصد از جمعیت هندوستان، ۱۴ درصد ساکنان جزیره تاهیتی و یا حتی ۲۰ درصد مردم ساموآ را از بین برد و نهایتا نیز در مدتی کمتر از یک سال از آغاز شیوع، ده‌ها میلیون نفر – و بر اساس برخی تخمین‌ها حتی قریب به ۱۰۰ میلیون نفر – را از پای درآورد تا تلفاتی بیش از مرگ ومیر چهار ساله جنگ جهانی اول از خود بجایی بگذارد

بشر از آن پس تا کنون با افزایش جمعیت رو به رشد خود بخصوص در کلان شهرها و همچنین ارتقاء سیستم جابجایی، بیش از پیش خود را در معرض خطر بیماری‌های همه گیر قرار داده است. امروزه کلان شهرهای مدرنی همچون توکیو یا مکزیکوسیتی زمینه‌ای به مراتب غنی تری از شهری کوچکی چون فلورانس قرون وسطایی برای رشد ویروس‌ها فراهم کرده‌اند. جابجایی‌ها نیز در شبکه حمل و نقل جهانی بسیار سریعتر از سال ۱۹۱۸ شده است. از این روست که هر ویروس مهلکی می‌تواند خود را در کمتر از یک شبانه روز از پاریس به توکیو در شرق و یا به مکزیکوسیتی در غرب عالم برساند و لذا به غیر از زندگی با بیماری‌های کشنده پی در پی در این کلان جهنم‌ها چه انتظار دیگری میتوان داشت؟

با این حال، نشر و قدرت اثر اپیدمی‌ها، هر دو، به صورت چشمگیری کاهش یافته است. آنهم با وجود ظهور و اشاعه امراض وحشتناک جدیدی همانند ایدز و یا ابولا در طی دهه‌های گذشته. اما نکته اینجاست که همزمان قدرت این اپیدمی‌ها نسبت به بیماری‌های فراگیر سده‌های ماقبل تحلیل رفته و تعداد تلفات آنها افتی چشم گیر داشته است. چرا که بشر امروزی مانعی کارا در مقابل عوامل اینگونه بیماری‌ها یافته است. بازدارنده‌ای که نه تنها حاصل رویکردی انزواطلبانه نیست، بلکه نتیجه همکاری بیشتر و ماحصل تبادل اطلاعات است. در کارزار غلبه بر بیماری‌های همه گیر مطمئنا پیروزی از آن بشر خواهد بود، چرا که در رقابت بین کادر پزشکی و عامل‌های بیماری زا، موجودات ذره بینی تنها به جهش‌های غیرمترقبه و کور خود متکی هستند، در حالی که پزشکان به افزارهای تدافعی چون تحلیل و تبادل سریع اطلاعات و آموخته‌های خود مسلح شده‌اند.

هنگامی که طاعون در قرن چهاردهم میلادی ظهور کرد، مردم تصوری از واکنش مناسب در مورد چنین بیمارهایی و عوامل آن نداشتند. در واقع تا پیش از دوران پزشکی مدرن افراد، امراض را معمولاً به خدایان خشمگین، شیاطین بنیادسوز یا اقلیم‌های مذموم منتسب و آنها را لعنت می‌کردند. در آن دوران وجود موجودات ریزی چون باکتری هاو یا ویروس‌ها به ذهن کسی خطور هم نمی‌کرد. عامه مردم به دیو و پری اعتقاد داشتند و تصور آنکه قطره‌ای آب بتوانند حاوی دسته‌ای از موجودات پلید ریز و مهلک باشد بسیار دور از ذهن بود. بنابراین در مقابل امراض کشنده‌ای چون طاعون یا آبله کاری بیش از برگزاری مراسم نیایش‌های گروهی جهت ارضاء خدایان و اقناع قدیسین خود نمیتوانستند انجام دهند. البته این مراسم‌ها نه تنها کمکی به بهبود اوضاع نمی‌کردند بلکه با تجمع افراد زمینه سرایت عامل بیماری به گروهی انبوه تری را مهیا و نتایج معکوسی حاصل می‌شدند.

در طول قرن گذشته، پژوهشگران، پزشکان و پرستاران موفق شدند در سراسر جهان اطلاعاتی را با همکاری یکدیگر جمع آوری و پی به شیوه شیوع اپیدمی و روش مقابله با آن ببرند. نظریه تکامل نشان داد که چرا و چگونه بیماری‌های جدید ظاهر و یا امراض قدیمی در شمایل گونه‌های مهلک تر مجددا فراگیر می‌شوند. علم ژنتیک به پژوهشگران این امکان را داد تا از کتابچه راهنمای دستورالعمل پاتوژن‌ها پی به ساختارهای این موجودات کوچک ببرند. در حالی که مردم قرون وسطی از شناخت عامل شیوع «مرگ سیاه» خود عاجز بودند، در این دوران دو هفته کفایت داشت تا ویروس نوظهور کرونا زیر دستگاه دیده، ژنوم آن تجزیه و ابزار تشخیص (کیت تست ویروس) قابل اعتمادی برای شناسایی افراد مبتلا تهیه شود.

بدیهی است با کشف عامل بیماری، مبارزه با آن نیز بسیار سهل تر خواهد بود. مضافا آنکه بهبود شرایط بهداشت عمومی، ارتقاء زیرساخت‌های پزشکی و کارایی بیشترآنتی بیوتیک‌ها و یا واکسن‌ها دست بالایی برای بشر نسبت به دشمنان کوچک خود ایجاد کرده است. اگر ویروس آبله در سال ۱۹۶۷ هنوز قادر بود حدود پانزده میلیون نفر را با خود درگیر و دو میلیون نفر قربانی بگیرد. اما تنها یک دهه بعد و پس از کمپین موفق واکسیناسیون جهانی آبله نتایج چنان موفقیت آمیز بود که در سال ۱۹۷۹ سازمان بهداشت جهانی پیروزی بشر بر آبله را اعلام کرد. تا آنجایی که در سال ۲۰۱۹ حتی یک نفر هم به واسطه آن تلف نشد.

حفاظت از مرز‌های خود

اینگونه تجربه‌های تاریخی در شرایط تاخت و تاز بی همتای ویروس کرونا به ما چه درس هایی را می‌آموزد؟

اولا، هیچ کشوری نمی‌تواند با بستن دائمی مرزهای خویش از خود محافظت کند. کافی است به یاد بیاوریم، بیماری‌های مسری حتی در قرون وسطی، یعنی مدتها قبل از عصر جهانی شدن، توانسته بودند به سرعت فراتر از سرحدادات جغرافیایی گسترش یابند. بنابراین امروزه حتی اگر سطح ارتباطات جهانی خود را به انگلستان قرن چهاردهم میلادی کاهش دهیم، هنوز کفایت نخواهد کرد. از آن بدتر، به انزوا کشاندن کشورها با ایجاد محدودیت‌های قرون وسطایی نیز نتیجه مطلوب نخواهد داد و شاید تنها راه ممکن بازگشت کامل به دوران عصر حجر باشد. اما آیا چنین کاری شدنی است؟

دوما، گذشته نشان داده است که حفاظت واقعی از شیوع همه گیری‌ها با تبادل و به اشتراک گذاری اطلاعات علمی معتبر و با همکاری‌های جهانی حاصل می‌شود. هنگامی که کشوری به عارضه مسری مبتلا میشود، باید بتواند صادقانه اطلاعات شیوع آن بیماری را بدون واهمه از فاجعه اقتصادی به اشتراک عموم بگذارد. به کیفیتی که سایر کشورها هم بتوانند به اطلاعات عرضه شده اعتماد کنند. در این صورت است که آنها نیز به جای گزینش نظاره گر ساکت به اقدامات عملی امدادگرایانه روی آورند. چین به عنوان نخستین قربانی این ویروس جدید می‌تواند بسیاری از آموخته‌های مهم خود را در اختیار دیگر کشورها قرار دهد. امری که البته لازمه آن وجود سطح بالایی از اعتماد و همکاری بین المللی است.

علاوه بر آن، از سویی همکاری‌های فراملی جهت اجرای قرنطینه‌های کارا لازم است و از سوی دیگر قرنطینه و قرق کردن مناطق نیز برای جلوگیری از شیوع بیماری‌های واگیردار ضروری است. اما وقتی کشورها به یکدیگر اعتماد نداشته باشند و هر کدام خود را در این نبرد تنها ببینند، آنگاه دولت‌هایشان از اجرای اقدامات نافذ دوری خواهند کرد. سوال اینجاست که اگر در چنین کشوری صد مورد ابتلای به ویروس کرونا کشف شود، آیا دولتمردان آن بی درنگ به مسدود کردن همه شهرها و مناطق خود را روی خواهد آورد؟ پاسخ به این پرسش تا حدود زیادی بستگی به انتظار آن دولت از واکنش سایر کشورها دارد. قرق و منع تردد می‌تواند به سقوط آزاد اقتصاد هر کشوری منجر شود. لذا اگر دولتمردان فکر کنند که کشورهای دیگر به مدد آنها خواهند آمد، آنگاه احتمالاً شهامت اتخاذ اقدامات شدید را خواهند داشت. ولی اگر تصور بر این باشد که دیگران آنها را رها خواهند کرد، آنگاه احتمالاً تصمیمات کلیدی را تا لحظه آخر و چه بسا پس از سوختن فرصت‌ها به تاخیر خواهند انداخت.

شاید مهمترین چیزی که مردم باید درمورد چنین اپیدمی هایی بدانند، این است که شیوع بیماری‌های مسری در گوشه‌ای از جهان نه تنها برای آن کشور بلکه برای کل گونه بشر میتواند خطر آفرین باشد. چرا که ویروس‌ها موجودات زنده‌ای هستند که قابلیت تکامل دارند. ویروسی چون کرونا ابتدا منشأیی حیواناتی داشت و در کالبد خفاش‌ها رشد میکرد. اما این موجودات به غایت ریز ضمن تکثیر در بدن میزبان به تناوب دچار جهش‌های تصادفی میشوند که گاهأ باعث تضعیف و زمانی موجب تقویت آنها نسبت به سیستم ایمنی میزبان می‌شود. بصورتیکه گونه‌های تصادفأ تقویت شده و نوظهور میتوانند توانایی سرایت سریع در جوامع بشری را بدست آورند. از آنجایکه هر شخص بیمار میزبان تریلیون‌ها ذره‌های کوچک زنده است که مدام در حال تکثیر هستند، پس کالبد هر فرد آلوده زمینه ساز تریلیون‌ها فرصت جهشی جدید در راستای سازگاری بهتر با بدن انسان است. هر کالبدی میتواند همانند دستگاه بخت آزمایی مولد یک تریلیون بلیت قرعه کشی برای تکامل عامل بیماری بشود. و ویروس برای پیشرفت خود صرفا به یک بلیط برنده احتیاج دارد. به بیان دیگر صرفا یک ویروس جهش یافته جهت انتقال بیماری از انسان به انسان دیگر کفایت خواهد کرد.

این لفاظی با حدسیات و گمانه زنی‌ها نیست. «بحران ریچارد پرستون» در سال ۲۰۱۴ دقیقا چنین زنجیره‌ای از وقایع را در شیوع ویروس ابولا در منطقه سرخ را توصیف می‌کند. فراگیری این بیماری هنگامی آغاز شد که برخی ویروس‌های ابولا از کالبد خفاش‌ها به سوی بدن انسان جهش کردند. این گونه‌های نوین باعث بیمار شدن افراد بسیاری شدند، اما عامل بیماری هنوز با زندگی در بدن خفاش‌ها سازگارتر بود. آنچه ابولا را از یک بیماری نسبتاً نادر به یک بیماری همه گیر مبدل کرد، جهش یک تک ژن در ساختار ویروس‌ای بود که بدن انسانی را در گوشه‌ای از (Makona) در غرب آفریقا آلوده کرده بود. این تغییر باعث شد که گونه جدیدی از ابولا – به نام گونه ماکونا در منطقه توانایی پیوند با انتقال دهنده‌های کلسترول سلول‌های انسانی را پیدا کند. از آن پس حامل‌های سلولی به جای کلسترول ویروس ابولا را به داخل سلول‌ها می‌کشیدند. اکنون این گونه جدید قادر بود چهار برابر خلف خود برای انسانها آلودگی ایجاد نماید.

پس چه بسا جهش مشابهی در یک تک ژن ویروس کرونا در بدن ناقلی در تهران، میلان ایتالیا یا وهان چین روی دهد و منجر به واقعه‌ای مشابه شود. آنگاه این گونه جدید نه تنها تهدیدی مستقیم برای هر ایرانی، ایتالیایی یا چینی، بلکه برای زندگی همگی ما خواهد بود. مردم در سرتاسر جهان نگاهی همخوان به مرگ و زندگی دارند و مطمئنا خواستار فرصت دادن به این ویروس مهلک نیستند. به بیان دیگر جامعه جهانی وظیفه دارد از هر شخصی در هر کشوری محافظت کند.

بشر از اینرو در دهه ۱۹۷۰ موفق به شکست ویروس آبله شد زیرا کلیه کشورها هماهنگ با یکدیگر مردم خود را علیه آبله واکسینه کردند. حتی اگر یک کشور در واکسیناسیون جمعیت خود غفلت میکرد می‌توانست جامعه بشری را به خطر بیندازد. زیرا تا زمانی که ویروس آبله در جایی وجود داشته و زمینه تکامل آن فراهم باشد می‌توان انتظار داشت که ویروس فوق در قالبی نوین مجددا شعله نحس خود را در سراسرجهان گسترش دهد.

از اینروست که بشر وظیفه دارد در مبارزه خود با ویروس‌ها، مجاری نفوذ آنها را به بدقت مسدود کند. اما منظور از مسدود کردن، بستن مرزهای جغرافیایی مابین کشورها نیست. بلکه بشر باید از حائل بین خود و ویروس‌ها صیانت کند. کره زمین مملو از ویروس‌های بی شمار‌ی است که به واسطه جهش‌های ژنتیکی دائما در حال تغییر و تکامل هستند. حدفاصلی که دنیای ویروس‌ها را از جهان ما جدا می‌کند، از درون کالبد هر کدام از ما می‌گذرد. اگر یک ویروس مهلک در هر کجای کره خاکی بتواند از این سرحد عبور کند آنگاه میتواند کل گونه‌های انسانی را در معرض خطر قرار دهد

طی قرن گذشته، بشریت این حدفاصل طویل را از هر زمان دیگری مستحکم تر کرده است. سیستم‌های بهداشتی و درمان مدرن شده‌اند تا همچون حصاری حائل به خدمت گرفته شدند. پرستاران، پزشکان و پژوهشگران نیز همچون نگهبانان بر فراز دیواره‌های این بارو به گشت زنی میپردازند تا بتوانند در مواقع خطر حمله متخاصمان را دفع کنند. با این حال، هنوز هم بخش‌های طولانی از این حدفاصل‌ها به طرز رقت آوری از دید چشمان محافظان آن به دور است. چرا که هنوز صدها میلیون نفر در سراسر جهان با عدم دسترسی به حتی کمترین خدمات درمانی زندگی میکنند. ما عادت داریم از منظر چهارچوب ملی خود به مقوله سلامتی و بهداشت عمومی نگاه کنیم. اما این واقعیتی انکارناپذیر است که کمک در ارائه مراقبت‌های بهداشتی بهتر به ایرانیان وچینی‌ها میتواند نهایتا به حافظت از اسرائیلی‌ها و آمریکا یی‌ها نیز بینجامد و جمعیت آنها را نیز از گرفتار شدن به امراض جدید دور کند. هرچند دانستن این فرمول ساده ولی وزین امری بدیهی بنظر میرسد ولی کم نیستند دولتمردانی که فهم این موضوع برایشان ثقیل است.

فقدان رهبری جهانی

امروزه بشر نه تنها به دلیل شیوع ویروس کرونا بلکه به دلیل نبود اعتماد مابین جوامع خود با بحران حادی روبرو ست. اما پیش نیاز مهار بیماری‌های فراگیر وجود اطمینان در لایه‌های متفاوت است. رابطه مردم با کارشناسان علمی باید بر اساس عدم تردید باشد. علاوه بر آن شهروندان باید به دولتمردان خود اطمینان و کشورها باید به یکدیگر اعتماد کنند. اما در طی سالهای گذشته کم نبودند سیاستمداران غیرمسئولی که تعمداً در اطمینان به علم تردید و در اعتماد به دولتمردان تزلزل ایجاد و همکاری‌های بین المللی را دانسته تضعیف کردند. در نتیجه اکنون همه ما در مقابل بحران نبود رهبرانی جهان گرا قرارداریم که بودن آنها می‌توانست واکنشی هماهنگ و فراملی را سازماندهی و کمر به مدیریت تلاطم مالی ببندد.

شش سال پیش، در سال ۲۰۱۴ ایالات متحده آمریکا رهبریت کارزار مهار اپیدمی ابولا را تقبل کرد. همین کشور در طول بحران مالی ۲۰۰۸ نیز پس از اجماع با انبوهی از کشورهای دیگر عهده دار نقش‌ای کلیدی در جلوگیری از سقوط اقتصاد جهانی شد. اما اکنون بنظر میرسد این کشور از پذیرش نقش کلیدی در بحرانهای جهانی کناره گیری کرده باشد. دولت فعلی کاخ سفید بسیاری از کمک‌های خود به نهادهای بین المللی چون سازمان بهداشت جهانی را قطع کرده است. فراتر از آن، این دولت با کردار خود به جهانیان فهمانده است که دیگر به دنبال دوستان واقعی نیست و صرفا بدنبال ازدیاد منافع خود می‌باشد. هنگامی که بحران مهلک کرونا در آسیا فوران کرد، این کشور در حاشیه نظاره گر ماند و تاکنون نیز از ایفای نقشی کلیدی خودداری کرده است. و از این پس حتی اگر در نهایت تاخیر، در جهت پذیرش نقشی راهبردی قدم بردارد، کمبود اعتمادها به دولت فعلی سبب خواهد شد که تنها تعداد معدودی از کشورهای جهان به پیروی از برنامه‌های او تمایل داشته باشند. براستی آیا میتوان متصور شد دیگر دولتمردان از کسانی که شعارشان «اول خودم!» است، پیروی کنند؟

توان پر کردن جای خالی کشوری بزرگ و با امکاناتی وسیع چون ایالات متحده را ملت دیگری نخواهد داشت. مضافا آنکه بیگانه هراسی، انزواطلبی و بی اعتمادی اکثر نهادهای بین المللی را مغلوب خود کرده است. بسیار بعید است بشر بتواند بدون اعتمادسازی مجدد و همبستگی جهانی فراگیری ویروس کرونا را مهار و آنرا مغلوب کند و چه بسا در آینده نیز شاهد تکرار فاجعه‌های مسری دیگری خواهد شد.

ولی هر بحرانی میتواند فرصت ساز نیز باشد. چه بسا این ویروس به درک عمومی از خطر عدم اتحاد جهانی کمک کند. مضافا آنکه بتواند فرصتی بی بدیل برای اتحادیه اروپا جهت بدست آوردن حمایت مجدد و تحلیل رفته شهروندان خود نسبت به خویش ایجاد کند. و اگر اعضای متمول تر این اتحادیه با ارسال سریع و سخاوتمندانه کمک‌های مالی و گسیل تجهیزات و تیم پزشکی به مدد همکاران خود در کشورهایی با شرایط بحرانی تری بشتابند. آنگاه است که می‌تواند ارزش افزوده تفکر اروپایی واحد را بهتر از هر تعداد سخنرانی پرطمطراق به اثبات رساند. اما چنانچه کشورها جوامع خود را در پشت مرزهای خویش محصور کنند، آنگاه چه بسا این اپیدمی بتواند برای این اتحادیه نتایج خطرناکتری به همراه داشته باشد.

در این لحظه خطیر و بحرانی، نبرد اساسی در درون جوامع بشری در جریان است. اگر این اپیدمی منجر به افزایش و تکرار بی اعتمادی‌ها در بین افراد شود، آنگاه در حالی که جوامع بشری درگیر مجادله‌های واهی هستند، پیروز بی بدیل این مقابله ویروس کرونا با رشد تصاعدی خویش خواهد بود. متقابلاً اما اگر ماحصل این کنش‌های منجر به نزدیکتر شدن همکاری‌های فراملی شود، آنگاه بشر را نه تنها بر این ویروس بلکه بر عوامل بیماری زای آینده را نیز غالب خواهد کرد.

خروج از نسخه موبایل