هنگامی که جاهطلبیهای فزاینده سر لشگر فضلالله زاهدی، که با ایفای نقشی نیمبند در کودتای ۲۸ مرداد نخستوزیری را عهدهدار گردیده بود، از حد گذشت و اختلافات وی با شاه به عاملی مزاحم در ایجاد ساختار پساکودتای مورد نظر ایالات متحده و انگلستان در ایران مبدل گردید، غرب با پرداخت دستخوشی گزاف به وی از طریق کمپانیهای نفتی بابت قرارداد ۱۳۳۳ و انتصاب او به عنوان نماینده دایم ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل، او را روانه سویس نمود و از طریق این تبعید محترمانه، عذر او را از صحنه سیاسی ایران خواست. وی بخشی از دریافتی مورد بحث و نیز مبالغی را که قبلا از محل کمیسیون خرید اسبهای مجار برای ارتش به دست آورده بود در بانکهای سویس سپردهگذاری نمود و بخشی را نیز به خرید ویلای مجللی در «مونترو» در کنار دریاچه لمان و در نزدیکی لوزان اختصاص داد و تا پایان عمرش در سال ۱۹۶۳ در آنجا زیست. این همان ویلایی است که پسرش اردشیر امروز در آن روزگار میگذراند.
شرح سوابق موثر فضلالله زاهدی در سرکوب اقلیتهای قومی در دوران پهلوی اول و نیز عیاشیهای بیحد و حصر و مظالم وی در دوران زندگی شخصی، کاریر نظامی و مانورهای سیاسیاش از این مقال خارج است. آنها را میتوان در منابع مرتبط دیگر یافت. مضافا اینکه هدف این مقاله نه زاهدی پدر بلکه زاهدی پسر است.
زاهدی پسر (اردشیر)، علیرغم اخراج محترمانه پدر از سپهر سیاسی ایران، روابط خود را با پهلوی دوم و بویژه با محافل ذینفوذ ایالات متحده و انگلستان حفظ نمود و علیرغم ازدواج ناموفق با شهناز همواره مورد توجه شاه قرار داشت.
وی که تحصیلات متوسطه خود را در بیروت و تحصیل در رشته کشاورزی را در یوتای ایالات متحده گذرانده بود، از معلومات سیاسی چندانی بر خوردار نبود اما در «سیاست بازی» خبره بود. در کاریر شغلی خود از سفیر و وزیر پایینتر نداشت و حتی در سال ۱۳۴۷ و متعاقب شایعه برکناری هویدا، از وی به عنوان نخستوزیر بعدی نام برده میشد. نسبت به سلسله مراتب دولتی و حکومتی بیاعتنا بود و بعضا آن را به سخره میگرفت. بسیاری، شلتاقهای بیمحابا و خودسریهای ساختارشکن وی را ناشی از روابط تنگاتنگش با محافل ذینفوذ و بویژه نهادهای اطلاعاتی غرب میدانستند. این روابط به حدی بود که حتی شاه نیز علنا ملاحظه وی را مینمود و از طرفگیری در اختلافات اردشیر با هویدا، علم، اقبال و سایر مقامات و کادرهای بالای حکومتی پرهیز میکرد. چندین بار با هویدا دهان به دهان شده بود و حتی گفته میشود یک بار بر گوش علم سیلی نواخته بود!
اردشیر نیز همانند پدر علاقه مفرطی به جنس مخالف داشت. در تنوعطلبی «سیره» پدر را مو به مو دنبال مینمود! شاید بتوان برای علت اصلی درخواست شهناز برای جدایی حدس متقنی یافت. پس از شهناز دیگر ازدواج نکرد و از تجرد، چه در دوران حضور در ایران و چه در خارج از ایران نهایت بهره برداری را از «آزادی عمل» خود برد. دستیابی به هر زنی که مورد پسندش واقع میشد را حق مسلم خود میدانست و اگر طرف، چه مجرد و چه متاهل، رغبت نشان نمیداد، با غضب و حتی خشونت و عکسالعمل فیزیکی وی مواجه میگردید. در پایان مهمانی سفارت در واشنگتن چون فائقه آتشین (گوگوش) حاضر نشد پس از اجرای برنامه شب را در سفارت بخوابد با سیلی که اردشیر بر گونهاش نواخت روانه هتل محل اقامتش گردید. نقش زاهدی در قتل منیژه دختر ارتشبد حجازی و دوست دختر انوشیروان رزاقمنش (رئیس وقت اداره گذرنامه وزارت خارجه) تا امروز در هالهای از ابهام مانده است. رزاقمنش در دادگاه به اعدام محکوم شد اما محکومیتش با یک درجه تخفیف به حبس ابد مبدل گردید و تنها یک سال بعد که آبها از آسیاب افتاد به کمک «منبعی ناشناس» ترتیبات انتقالش به خارج از کشور داده شد.
سفارت ایران در واشنگتن را عملا به عشرتکده تبدیل نموده بود. مهمانیهای پر ریخت و پاشش در «سالن ایرانی» سفارت، که میلیونها دلار صرف نقاشیها و آینهکاری آن شده بود و در آنها حضور هنرپیشگان و پورناستارهای آمریکایی بمراتب مشهودتر از دیپلماتها و سیاستمداران بود، بارها سوژه مطبوعات ایالات متحده قرار گرفت.
خصلت دیگر اردشیر بددهنی عیان او نسبت به زیر مجموعه کاری و حتی مقامات همسطح خود بود. از ذکر رکیکترین نسبتها به کادرهای حکومتی و وکیل و وزیر حتی در مکاتبات رسمی ابایی نداشت به نحوی که این خصلت آخری حتی صدای ساواک را نیز در آورده بود:
چند فقره از هرزه دراییهای کتبی و شفاهی اردشیر طی دوران تصدیاش بعنوان وزیر امور خارجه (جملگی مستخرجه از گزارشات ساواک در سالهای ۱۳۴۶ و ۱۳۴۷) بعنوان «نمونه»:
«مشارالیه (زاهدی) نسبت به زیر دستان خود با لحن زنندهای رفتار نموده و کارکنان وزارت خارجه رضایت کامل از نامبرده ندارند»
سند بیوگرافیک ساواک – مورخ ۱۶/۷/۴۷.
- طی تلگراف رمز به دکتر غلامرضا تاجبخش سفیر کبیر وقت ایران در کویت: «اینقدر از… ون عربها نخور»
ذیل گزارش رسمی در خصوص عدم تمایل احمد اقبال نسبت به اعزام به عنوان سفیر در کنیا: «این دیوس نمیرود دیوس دیگری را انتخاب نمایید» (وزیر دیوث را با حرف «س» نوشته بود!)
خطاب به محسن حمزاوی معاون وزارت خارجه در مقابل سایر کارکنان: «در… نت را بگذار»
در ادامه گزارش ساواک از مباحثات محفل کادرهای وزارت خارجه آمده است: «اعلیحضرت همایونی خود از این وضع ناراضی و حتی از آقای زاهدی خوششان نمیآید لیکن روی اصل قدرتهایی که معلوم نیست و ایشان (آقای زاهدی) بدانها بستگی دارند در پست خود باقی ماندهاند»
اردشیر حتی پس از انقلاب و ۴۰ سال بسر بردن در قلب اروپا و در اوج سالمندی نیز طی مصاحبههای هر چند گاه یکبار خود از هرزهدرایی دست نمیکشد:
«پدرم میگفت اگر کسی ازت قرض خواست، بهش یک چیز دیگه (!؟) بده ولی قرض نده».
مصاحبه با بیژن فرهودی – کیهان لندن –مهر ۱۳۹۳
حال شاید انتظار میرفت که چنین کاراکتری، که شنیعترین گونههای «ادبیات» چاله میدان در وجودش نهادینه شده بود، علیرغم بیسوادی سیاسی، علیرغم عیاشی و زنبارگی مفرط، علیرغم چاکرمنشی انزجار آمیز(زانو زدن به هنگام مصافحه با شاه – که آنطور که در خاطرات علم آمده است انتقاد توام با استهزای غربیها را باعث گردیده بود) و علیرغم گافهای بیشمار و دستهگلهای فزون از حدی که به عنوان مسئول اول وقت دستگاه دیپلماسی کشور به آب داده بود، در سالهای سرازیری زندگی سر به زیر برده و در ویلای مجلل خود روزگار را به آرامی بگذراند. اما چنین نبوده و نیست. مصاحبه پشت مصاحبه، با کلیگوییهایی شعارگونه در تطهیر خود و حتی تمجید از «خدمات» شایان توجهاش به ملک و میهن، و این آخریها حمله به آمریکائیهایی که «غلط میکنند»، و «خیانت» آنهایی که از خارجیها پول میگیرند، و از همه جالبتر تقدیس سردار سپهبد شهید، که میتوان حدس زد اگر در چرخش روزگار زمانی او گیر سردار میافتاد و یا بالعکس، چه به روز یکدیگر میآوردند.
امروز اردشیر۹۲ سال دارد و به گفته خود «پایش لب گور است». هیکلش تا شده و با صندلی چرخدار حرکت میکند. شاید پرداختن به امثال او در عمل چوب زدن به مرده تلقی گردد. اما روی این سخن با نسلی است که احتمالا بخاطر نمیآورند چنین عناصری چه به روز زندگی مردم و آبروی کشور آوردند. نسلی که امید است با عنایت به تاریخ، و بخصوص تاریخ معاصر این سرزمین، آمال و آرزوهای خود را سامان دهد.
شهریار هندی
۵ مه ۲۰۲۰
از: ایران امروز