سایت ملیون ایران

صادق صبا: عمر خیام، شاعر و اندیشمند بی‌همتا در تاریخ ادبیات ایران

معرفی کتاب «آیین خرد و شادی، نگاهی به جهان‌بینی خیام»

نوشته: محمود فلکی

ناشر: انتشارات ماه و خورشید تهران و انتشارات گوته و حافظ در بن آلمان

ایران سرزمین شعر است و در طول هزار سال گذشته، ده‌ها شاعر برجسته به فرهنگ جهانی عرضه کرده است. اما عمر خیام در بین این شاعران تنها با سرودن حدود یکصد رباعی، جایگاه ویژه‌ای دارد. پرسش‌های جسورانه او در‌باره چرایی هستی و از کجا می‌آییم و به کجا می‌رویم، تردید او درباره وجود بهشت و دوزخ، شورش علیه دستگاه آفرینش و توصیه‌اش به شاد‌زیستی او را در جایگاهی قرار داده که در ادب فارسی بی‌همتاست.

خیام حدود نهصد سال پیش در دوره‌ای می‌زیست که گفتمان اصلی جامعه را یقینیات خشک مذهبی و اعتقاد بی‌چون‌و‌چرا به خدا و آخرت تشکیل می‌داد. باور غالب این بود که خدایی انسان را آفریده است و او روی زمین امتحان پس می‌دهد و سپس در جهانی دیگر، پاداش می‌ببیند یا مجازات می‌شود. کسی جرات نداشت که در این باورها پرسشی ایجاد کند و کوچک‌ترین پرسشگری به تکفیر می‌انجامید.

در چنین زمانه‌ای که برای اهل دین هدفمندی آفرینش مسجل بود، خیام بانگ می‌زند: «دوری که در او آمدن و رفتن ماست/ آن را نه بدایت، نه نهایت پیداست/ کس می نزند در این معنی راست/ کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست؟» خیام با طرح چنین پرسش ساده ولی اساسی، نه تنها باورهای زمانه درباره هدفمندی آفرینش را نمی‌پذیرد بلکه بر بیهودگی کار آفرینش تاکید می کند و در جایی دیگر می‌گوید: «جامی است که عقل آفرین می‌زندش/ صد بوسه ز مهر بر جبین می‌زندش/ این کوزه‌گر دهر چنین جام ظریف/ می‌سازد و بر زمین می‌زندش.» در واقع، می‌گوید زندگی و مرگ انسان مثل آن است که جامی را با هنرمندی تمام بسازیم و بعد آن را بشکنیم. برای چه؟ و در یک رباعی شاهکار دیگری می‌پرسد که اگر محصول این آفرینش به‌دلیل معیوب بودن باید شکسته شود، مسئول این عیب کیست: «دارنده چو ترکیب طبایع آراست/ باز از چه سبب فکندش اندر کم و کاست/ گر زشت آمد این صور، عیب کراست/ ور نیک آمد، خرابی از بهر چه خواست؟» و تا آن‌جا پیش می‌رود که می‌گوید کار «فلک» از اساس خراب و ستمگرانه است و باید «فلک» دیگری ساخته شود: «گر بر فلکم دست بُدی چون یزدان/ برداشتمی من این فلک را ز میان/ از نو، فلک دگر چنان ساختمی/ کازاده به کام دل رسیدی آسان.»

پرسش این است که چگونه در آن زمانه خشک‌اندیشی چهره تابناکی همچون عمر خیام با چنین اندیشه‌های جسورانه و انقلابی بروز می‌کند؟ محمود فلکی، نویسنده و پژوهشگر، در کتاب جدیدی که به‌تازگی درباره جهان‌بینی عمر خیام منتشر کرده است، تلاش می‌کند به این پرسش پاسخ بدهد. او می‌گوید که جهان‌بینی خیام بیشتر متاثر از فلسفه یونانی بود که در آن پرسشگری تشویق می‌شد. او همچنین تفاوت خیام با دیگر شاعران آن زمانه را در این می‌داند که خیام دانشمند و ریاضیدان بود و اندیشه علمی در رباعیات او جاری است.

فلکی توضیح می‌دهد که در هستی‌شناسی دین‌های سامی مثل اسلام و فلسفه یونانی یک تفاوت اساسی وجود دارد. دین‌های سامی بر بنیاد آفرینش هستی از نیستی شکل گرفته است یا آن‌طور که ناصر‌خسرو گفته است، «چیز» از «نه از چیز» یا ابن‌سینا خدا را «واجب الوجود به خود» می‌داند. اما در اندیشه یونانی درباره آفرینش، همه چیز حتی خدایان بهره‌ای از طبیعت‌اند، همه چیز از چیز پدید می‌آید. به همین دلیل، در یونان باستان نه پیامبری وجود داشت و نه کتاب آسمانی. فلسفه یونانی در‌صدد کاوش هستی این جهانی است. چیز مقدسی برای آن وجود ندارد و بر‌خلاف اندیشه دینی، پرسش و تردید بخشی مهمی از این طرز تفکر است. خیام هم تحت تاثیر این فلسفه پرسش‌های هستی‌شناختی‌اش را در رباعیات مطرح می‌کند.

فلکی در بخش دیگری از پژوهش خود نشان می‌دهد که چگونه بر‌عکس خیام که در نوشته‌هایش از دانشمندان و فیلسوفان یونانی با احترام یاد می‌کرد،  سایر شاعران و نویسندگان آن دوره با آنان دشمنی کینه‌ورزانه داشتند. امام محمد غزالی آنان را «کافر»، سنایی «زشت‌خو» و مولوی «کوران» می‌نامیدند. غزالی از دشمنان معروف علم عقلی و فلسفه بود و حتی ریاضی را مردود می‌دانست و می‌پنداشت که این علم مسلمان را به سمت کفر می‌برد. حتی سیاستمدار برجسته‌ای همچون نظام‌الملک بسیار متعصب بود و معتقدان به مذهب‌هایی جز مذهب خود را «منحرف از راه راست» و «ملعون» می‌دانست.

خیام می‌دانست که اندیشه‌های او در چنین زمانه‌ای چقدر خطرناک است و او از «بیم» جان نمی‌تواند «اسرار زمانه» را بازگو کند: «خورشید به گِل نهفت می نتوانم/ و اسرار زمانه گفت می نتوانم/ از بحر تفکرم بر‌آورد خِرد/ دُری که ز بیم سفت می نتوانم.» شاید به همین دلیل این رباعیات در دوره حیاتش منتشر نشد و او را صرفا ریاضیدان و ستاره‌شناسی برجسته می‌شناختند. حدود پنجاه سال پس از مرگ خیام، در سال ۵۱۷ بود که دشمنانش برای کوبیدن او، بعضی رباعی‌هایش را برای نخستین بار نقل کردند. نجم‌الدین رازی در کتاب مرصاد‌ العباد، رباعی‌های خیام را همچون «مارهای زهرآگین» می‌داند و می‌گوید که خیام یک «سرگشته غافل» و «گم‌گشته عاطل» است. علی بن یوسف قفطی هم در کتاب تاریخ الحکما، ترانه‌های خیام را «زهری برای شریعت» می‌داند و هشدار می‌دهد که نباید گول ظاهر فریبنده آن‌ها را خورد.

یکی از بهترین بخش‌های پژوهش محمود فلکی درباره تفاوت عمده اندیشه عرفانی و اندیشه خیامی است تا نشان دهد که خیام برخلاف بیشتر شاعران ایرانی، گرفتار تصوف و عرفان نشد. فلکی نشان می‌دهد که یکی از مولفه‌های تفکر عارفان ایرانی مرگ‌خواهی است یا به قول مولوی، «رستن از حبس هستی». برای عارفان، تن زندانی است که باید از آن رها شد تا به خدا رسید. اما خیام نه تنها مرگ‌خواه نیست، بلکه از مرگ می‌هراسد و افسوس می‌خورد که عمر این‌قدر شتابنده است.

فلکی در پژوهش خود همچنین نشان می‌دهد که نمی‌توان خیام را اندیشمندی بدبین دانست. او همچنان که از عنوان کتابش پیداست، خیام را پیرو «آیین شادی» می‌داند: «می خوردن و شاد بودن آیین من است/ فارغ بودن ز کفر و دین دین من است/ گفتم به عروس دهر کابین تو چیست/ گفتا دل خرم تو کابین منست.» خیام به جهان پس از مرگ و دوزخ و بهشت باور ندارد و برای او، زندگی در همین جهان خاکی اهمیت دارد. پس باید در عمر کوتاهی که داریم شاد زندگی کنیم و از زندگی لذت ببریم: «می نوش که عمر جاودانی اینست/ خود حاصلت از دور جوانی اینست/ هنگام گل و باده و یاران سرمست/ خوش باش دمی که زندگانی اینست.»

از: ایران اینترنشنال

خروج از نسخه موبایل