پنج مرجع تقلید شیعه برخلاف آیتالله «علی خامنهای»، روز دوشنبه را عید فطر اعلام کردند.
خامنهای در شرایط و زمانی رهبر شد که فاقد یکی از شروط رهبری یعنی «مرجعیت» بود، اما درنهایت توانست با ابزار قدرت و سیاست این سمت را به دست بیاورد
پنج مرجع تقلید شیعه برخلاف آیتالله «علی خامنهای»، روز دوشنبه را عید فطر اعلام کردند.
«موسی شبیری زنجانی، یوسف صانعی، علی سیستانی، عبدالله جوادی آملی و جعفر سبحانی» پنج مرجعی هستند که گفتهاند یکشنبه روز آخر ماه رمضان است، درحالیکه خامنهای این روز را روز عید فطر اعلام کرده است.
«ناصر مکارم شیرازی» و «حسین وحید خراسانی»، هم پیشتر گفته بودند حلول ماه شوال در شب شنبه برای آنها به اثبات نرسیده که چند ساعت بعد روز یکشنبه را عید فطر اعلام کردند. به اعتقاد شیعیان روزه گرفتن در روز عید فطر حرام است.
تعیین نخستین و آخرین روز ماه رمضان بهخصوص در میان مراجع تقلید و گروهی از نیروهای مذهبی در سالهای نخستین آغاز رهبری خامنهای، در درجه اول به نماد اختلاف برخی مراجع با رهبری وی و درجه دوم به نماد کمسوادی مذهبی او تبدیل شده بود.
خامنهای در شرایط و زمانی رهبر شد که فاقد یکی از شروط رهبری یعنی «مرجعیت» بود، اما درنهایت توانست با ابزار قدرت و سیاست این سمت را به دست بیاورد.
او که خوب میدانست چنین صلاحیت دینی را ندارد، بهتدریج زمینه برای بسط و گسترش فعالیتهای دینیاش فراهم کرد و حامیانش هم تلاش کردند با روایات و تفاسیرهای مختلف دینی برای او منصب مرجعیت دستوپا کنند.
انتشار رساله کوچک دینی به زبان عربی، محدود کردن دامنه فعالیت سایر مراجع تقلید ذیل ولیفقیه و همراه کردن آنها با رهبر جمهوری اسلامی بهخصوص در زمینه تعیین روز اول و آخر ماه رمضان ازجمله این فعالیتها بود.
خامنهای همزمان با بسط و توسعه جایگاه مذهبیاش، فعالیتها و اقدامات گستردهای برای تثبیت رهبری سیاسیاش را هم آغاز کرد که ماحصل آن در سه دهه اخیر حذف بسیاری از رقبای سیاسی و مذهبیاش بود.
او برای رسیدن به جایگاهی که الان به آن تکیه زده بسیاری از دوستان و همراهان دینی و سیاسیاش همچون «اکبر هاشمی رفسنجانی» را کنار گذاشت و طیف جدیدی از نیروهای مذهبی و سیاسی تقریبا جوان را تربیت کرد که در ظاهر مطیع محض رهبری بودند.
«محمد قمی»، رییس سازمان تبلیغات اسلامی، «مصطفی رستمی»، رییس نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها و بخش قابلتوجهی از نامزدهای محافظهکار راه یافته به مجلس آتی را باید ازجمله این نیروها دانست.
خامنهای بهواسطه تبلیغات گسترده دستگاههای مذهبی و سیاسی زیر سلطهاش از سال ۱۳۶۷ که بر مسند رهبری نشست بهتدریج به یگانه شخصیت سیاسی و مذهبی در جمهوری اسلامی تبدیل شد که به خاطر «فرزانگی» و «کمال» و «همهچیزدانی» حرف اول و آخر را در این نظام میزند.
همین چهرهسازیهای اغراقآمیز بود که خامنهای را برای طیف قابلتوجهی از طرفداران حکومت در ایران به «مایه آرامش»، «کشتی نجات» و «مدیر مدبر» تبدیل کرد. صفات ذکرشده تنها بخشی از صفاتی است که بارها از سوی هواداران و دستگاههای تبلیغاتی حکومت درباره علی خامنهای به کار رفته است.
خامنهای هم از این چهره برساخته دینی و سیاسی از خودش نهایت استفاده را کرد و تمام مخالفان سیاسی و مذهبیاش را یا حذف کرد یا وادار به سکوت کرد و یا آنها را با اعطای پست و مقام با خود همراه کرد.
کلیت مجمع روحانیون مبارز، بسیاری از یاران «روحالله خمینی، اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی، مهدی کروبی، میرحسین موسوی» را باید ازجمله کسانی نام برد که خامنهای در به حاشیه راندن آنها نقش مستقیم و اساسی داشت.
تمام دوران رهبری خامنهای حاکی از دخالتهای نابجا و اختلافهای شدید با چهار رییسجمهوری است که برای دورهای مسئولیت اجرایی در کشور را برعهده داشتند.
در دوران ریاست جمهوری اکبر هاشمیرفسنجانی، محمد خاتمی، محمود احمدینژاد و حسن روحانی میتوان به دهها مورد اختلاف اشاره کرد که خامنهای بهواسطه موقعیتی که برای خودش دستوپا کرده بود توانست این اختلافها را به نفع خود رفعورجوع کند.
خامنهای در دوره هاشمی رفسنجانی با سیاستهای توسعه اقتصادی، در دولت محمد خاتمی با سیاستهای فرهنگی و اجتماعی، در دوره احمدینژاد با تصمیمهای فردی وی و در دوره حسن روحانی با سیاستهای غربگرایانه او بهشدت مخالف بود.
این رهبر ۸۱ ساله که دوران رهبریاش سرشار از انتقاد و اعتراض و سرکوب و ناکارآمدی است، حالا در سالهای پیری زندگیاش بسر میبرد. گرد کهولت بر چهرهاش نشسته و در گفتار و لحن و رفتارش نشانهای فرسودگی بهخوبی عیان است.
اگر قدرت و توان خامنهای برای اداره نهادهای حاکمیتی و دولتی همچنان پابرجاست و اوست که حرف آخر را در بسیاری از زمینهها میزند، اما در حوزه عمومی دیگر کمتر نشانی از این قدرت دیده میشود.
سخنرانیها، خواستهها، سیاستها و توصیههای خامنهای در سالهای اخیر دیگر همچون گذشته برای حامیانش رنگ و بوی انقلابی را ندارد و تکراری است و شور و شوقی در میان آنها برنمیانگیزد. این موضوع را میتوان در واکنشهای کاربران موسوم به ارزشی در شبکههای اجتماعی که خود را طرفدار حکومت و ولایتمدار معرفی میکنند بهروشنی دید.
بسیاری از حامیانش نشان میدهند که مطیع توصیهها و دستورهای رهبر هستند، اما به نظر میرسد واقعیت چیز دیگری است. همین چند سال پیش بود که خامنهای از سیاست کنترل جمعیت در ایران ابراز ندامت کرده و خواستار جهش تولید در زمینه افزایش جمعیت شد.
در همان زمان بسیاری از حامیانش در شبکههای اجتماعی بهصراحت اعلام کردند که آماده افزایش جمعیت هستند، اما این خواسته و جنبش افزایش جمعیت بهجایی نرسید و آمارهای رسمی حالا نشان میدهد نرخ رشد جمعیت در ایران به زیر یک درصد رسیده است.
«کرسیهای آزاد اندیشی» در دانشگاه از دیگر خواستهها و برنامههای خامنهای از حامیانش بود.
خامنهای با اجرای این طرح تلاش داشت که دامن نظام جمهوری اسلامی را از برخورد با روشنفکران، اهالی فکر و اندیشه پاک کند و به همین خاطر خواستار برگزاری چنین طرحی در دانشگاهها شد که در موارد بسیاری با دخالت نهادهای امنیتی این طرح شکست خورد و به تریبون یکسویه حامیان خامنهای در دانشگاهها مبدل شد.
خامنهای همچنین سالهاست که مهمترین اولویتهای کشور در سال جدید شمسی را تعیین میکند و خواستار حرکت جمعی در جهت تحقق این اولویتها میشود، اما تاکنون گزارشی عینی و دقیق از میزان عملیاتی شدن این شعارها منتشر نشده است.
سراسر دوران رهبری علی خامنهای در ایران مالامال از سخنرانیها، خواستهها، برنامهها و سیاستهای است که یا به آنها توجهی نشده و یا ناکارآمدی آنها به اثبات رسیده و یا بهطور ناقص به اجرا گذاشته شده است.
خامنهای اگرچه در حذف مخالفان و چینش نیروهای خود در قدرت موفق بود، اما در اداره عمومی کشور و تحقق خواستههای خود که اجرای آنها منوط به حضور مردم و حتی حامیانش بود، رهبری ناکام و ناموفق محسوب میشود.
دامنه این ناکامیها در این سالهای اخیر با پیر شدن خامنهای، تکراری شدن حرفها و مواضعش و افزایش شکاف میان دولت و ملت خود را پیشتر از گذشته نشان میدهد و او امیدوار است با چینش جدید نیروهای جوان انقلابی در «گام دوم انقلاب» بتواند این مانع را هم پشتسر بگذارد. او در یکی از جدیدترین سخنرانیهایش در روز ۲۸ اردیبهشت روی کار آمدن دولت جوان و حزباللهی را علاج مشکلات کشور عنوان کرد.
از: ایران وایر