سایت ملیون ایران

از جنبش سبز چه مانده است؟

مرتضی کاظمیان

یازده سال از ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ گذشت، روزی که با تولد «جنبش سبز» گره خورده است. میلیون‌ها معترض در ایران و به‌ویژه تهران، با وجود مهر تایید رهبر جمهوری اسلامی بر نتیجه رسمی انتخابات ریاست جمهوری، روانه خیابان‌ها شدند: «نه» بی‌سابقه و برجسته‌ای به نظر ولایت مطلقه فقیه.

میرحسین موسوی و مهدی کروبی، دو نامزد معترض به نتیجه انتخابات، در خیابان، کنار معترضان قرار گرفتند؛ کنشی بی‌سابقه در میان نیروهای سیاسی همراه با نظام و اقدامی که از همان ۲۵ خرداد، نام موسوی و کروبی، و البته رهنورد را با جنبش سبز پیوند زد. آن‌ها حتی با وجود سخنرانی مشهور رهبر جمهوری اسلامی در نمازجمعه و تهدید معترضان، از همراهی با جنبش اعتراضی پا پس نگذاشتند.

اعتراض خیلی زود، با بازداشت‌ گسترده فعالان سیاسی، و نیز سرکوب خونین معترضان در خیابان، از انتخابات فراتر رفت. چنان‌که موسوی در آذرماه همان سال، در بیانیه‌ای نوشت: «از ما می‌خواهند که مساله انتخابات را فراموش کنیم؛ گویی مساله مردم انتخابات است. چگونه توضیح دهیم که چنین نیست؟ مساله مردم قطعا این نیست که فلانی باشد و فلانی نباشد؛ مساله‌ آن‌ها این است که به یک ملت بزرگ، بزرگی فروخته می‌‌شود. آن چیزی که مردم را عصبانی می‌کند و به واکنش وامی‌دارد آن است که به صریح‌ترین لهجه، بزرگی آنان انکار می‌شود.»

جنبش سبز با وجود سرکوب خشنی که تحمل کرد، یک‌سال‌ونیم ادامه پیدا کرد. فراخوان مجدد موسوی و کروبی برای راهپیمایی سبزها، به منظور «اعلام همبستگی با حرکت‌های مردمی در منطقه، به‌ویژه قیام آزادی‌خواهانه مردم تونس و مصر علیه حکومت‌های استبدادی دو کشور» نه تنها با سرکوب مجدد مواجه شد، بلکه به بازداشت خانگی رهبران جنبش سبز انجامید، حصری که بدون برگزاری هیچ دادگاهی، ۱۱۲ ماه، ادامه یافته است.

بروز و ظهور خیابانی سبزها، به تدریج به حداقل رسید. دولت احمدی‌نژاد با حمایت شخص اول نظام ادامه یافت و به پایان رسید. بعدتر، موسوی، کروبی و رهنورد حتی در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶ حامی روحانی شدند.

حالا و در ظاهر، از جنبش سبز، نشان چندانی نمانده است، جز رهبرانی محصور و همدلانی که در شبکه‌های اجتماعی آنلاین، به مناسبت‌هایی از رخدادهای تلخ یک دهه پیش و جان‌باختگان یاد می‌کنند. اما آیا این، تمامی تصویر میراث یکی از برجسته‌ترین جنبش‌های اعتراضی در تاریخ تحول‌های سیاسی ایران معاصر است؟ با اطمینان، می‌توان به این پرسش، پاسخ منفی داد.

شاید مهم‌ترین ویژگی جنبش سبز آن بود که سیاست میدانی و اعتراض خیابانی را با سیاست‌ورزی انتخابات‌محور پیوند زد. معترضان تنها به شرکت در انتخابات اکتفا نکردند، و برخلاف دیگر برش‌های سیاسی، نارضایتی خود را از دست‌برد در انتخابات، و فراتر، بی‌اعتنایی هسته سخت قدرت به حقوق اساسی خود، علنی ابراز کردند.

به بیان دیگر، جنبش سبز پای اعتراض شهروندان را به خیابان گشود، یا به لایه‌های اجتماعی مختلف، این امکان را یادآور شد. پیش از آن، برخی گروه‌های سیاسی و اجتماعی و صنفی، گاه و کمابیش از خیابان برای طرح و پیگیری مطالبات خود، سود جسته بودند؛ اما هیچ‌کدام، چنین گستره و کیفیتی از حضور اعتراضی را به تصویر نکشیده بودند.

تحقق اعتراض میدانی در تهران و شماری از شهرهای اصلی کشور، آن‌هم برای ماه‌ها، در جان لایه‌های اجتماعی گوناگون، ثبت شد. با وجود تکوین یک دوره سکوت و رخوت برآمده از سرکوب خونین و گسترده جنبش اعتراضی و ناامیدی برآمده از ناکامی، بازگشت به خیابان برای طرح مطالبات اساسی، به‌مثابه یک امکان و گزینه، تعریف و تثبیت شد؛ چنان‌که نه فقط در اعتراض‌های دی‌ماه ۱۳۹۶ بلکه بیشتر و فراتر، در اعتراض‌های سراسری آبان‌ماه ۱۳۹۸، سیاست خیابانی متبلور شد، و خیزش‌‌های اعتراضی خود را در سپهر عمومی متبلور کرد.

واکنش معنادار میرحسین موسوی به سرکوب خونین اعتراض‌های آبان، آن‌هم پس از سکوت درازمدت و چندساله در حصر، نه فقط ترسیم‌گر پیوند جنبش‌های اعتراضی با وجود فاصله یک‌دهه‌ای بود، بلکه از یک گام بزرگ به پیش، برای رهبران جنبش سبز نشانه‌ها داشت.

موسوی، سرکوب معترضان را «کشتار بی‌رحمانه» و «جنایت» توصیف کرد و مسئول اصلی آن را «ولی فقیه با اختیارات مطلقه» دانست. او جان‌باختگان را نیز «شهید» خواند و با اشاره به انقلاب ۵۷، به حاکمان درباره چگونگی برخوردشان با «مردم خشمگین و فرودستان جان به‌لب‌رسیده» هشدار داد.

موسوی و کروبی برخلاف رهبر جمهوری اسلامی و نهادهای قضایی و امنیتی و رسانه‌ای نظام، اشاره‌ای به دخالت خارجی در اعتراض‌ها نداشتند و آن را «درون‌زا» و برآمده از نارضایتی گسترده و شرایط واقعی کشور ارزیابی کردند.

به بیان دیگر، موسوی و  کروبی، نه فقط بر حق شهروندان برای بیان میدانی اعتراض خود و پیگیری خواسته‌های خود در قالب جنبش‌های اجتماعی تاکید کردند، بلکه با صراحت از نقش ولایت مطلقه فقیه گفتند.

این سوگیری، یعنی تاکید بر ساختار سیاسی متکی به حاکم خودکامه و سرکوبگر، در ادبیات و موضع‌گیری موسوی و کروبی و برخی دیگر از وفاداران جنبش سبز تبلوری یافته، که نه تنها از ادامه یک رویکرد (تکیه به جنبش‌های اجتماعی) نشان دارد، بلکه حاکی از صراحتی متمایز با یک دهه پیش است. هرچند از همان فردای انتخابات ریاست جمهوری، مخالفت با نظر شخص راس هرم نظام سیاسی، به‌قدر لازم محسوس بود.

از همین زاویه است که ابوالفضل قدیانی، از چهره‌های شاخص جنبش سبز، بارها انگشت انتقاد را به رهبر جمهوری اسلامی و ساختارهای سیاسی معیوب و مستقر و «استبداد دینی» متوجه کرده است. به‌عنوان شاهدی جدید، قدیانی فروردین‌ماه گذشته نوشت: «مشکلات در این مرز و بوم تحت سلطه‌ استبداد بسیار است؛ اما مشکل بنیادین، سلطه‌ غاصبانه‌ علی خامنه‌ای و نیز حاکمیت نظام جمهوری اسلامی بر این کشور است، و راه نجات، رفراندوم تغییر نظام جمهوری اسلامی و مستقر شدن نظام جمهوری سکولار.»

از: ایران اینترنشنال

خروج از نسخه موبایل