رومن گیرشمن مورخ و باستانشناس فرانسوی و متخصص ایران باستان میگوید: ملت ایران در برابر همه تهاجمهای مقدونیه، عرب، مغول، ترک، نه تنها توانست نیروی ادامه زندگی خویش را حفظ کند بلکه همچنین توانست این عناصر خارجی را ایرانی سازد، این ملت در طی تاریخ متمادی خویش نیروی حیاتی خارقالعادهای نشان دادهاست.
یکی از جلوههای این نیروی حیاتی جنبش شعوبیه است که خود از جنبشهای متنوع ایرانیان علیه خلفای عرب است. پرفسور گلدزیهر خاورشناس آلمانی شعوبیه را در دستهها یا حزب مخالفان معرفی نموده و میگوید: «باید دانست که این حزب را تودههای مخالف و اراذل و اوباش تشکیل نمیدادند، بلکه گروهی از نویسندگان، ادبا، شعرا و نخبه گان روشنفکر از پدیدآورندگان آن بودند. دوران شکوفایی این نهضت را میتوان قرنهای دوم و سوم هجری دانست.» (برگ ۱۵۶ شعوبیه).
تصرف استعماری عرب اسلامی از همان ابتدا خواهان نفی هویت ملتها بود. امویان از برتریجویی عرب و تحقیر «عجم» به جایی رسیدند که غیر عرب مانند ایرانیان را «موالی» میخواندند. حاکمان عرب برآن بودند: عجم مسلمان حق ازدواج با عرب را ندارد، عجم حق ارث ندارد، عرب میتواند زن عجم بگیرد و از ارث برخوردار باشد، عجم به کار پست باید گمارده شود، عجم حق امامت ندارد. این سیاست تحقیر، خط پررنگ هجوم و سلطه بود. واکنش ایرانیان در برابر تبعیض نژادی اعراب سکوت نبود و بلکه بیدرنگ و گوناگون بود. ایدئولوگهای اسلامگرا همیشه واقعیتهای تاریخی را پنهان کردهاند ولی مردمان ایران زمین با اسلام و قدرت عرب در مخالفت قرار داشتند. این مخالفتها و اعتراضها به سه گرایش مهم تقسیم میشوند. یکی از گرایشها قیامهای نظامی و سیاسی علیه حاکمان بود. گرایش دیگر با قیامهای مذهبی و با مقاومت سخت علیه دستگاه خلافت مشخص میشود. گرایش سوم مبارزهی فرهنگی توسط شعوبیه که بسیاری متنوع و بزرگ بود و چند سده ادامه مییابد.
جنبش شعوبیه فرهنگی و اجتماعی بود. در واقع شعوبیه نام بزرگترین جنبش ایرانیان پس از استیلای عرب و علیه امویان و عباسی است. زورگویی حاکمان عرب در ابتدا، ایرانیان را به این فکر انداخت که رفتار حاکمان عرب با قرآن خوانایی ندارد. ایرانیانی بودند که برای مقابله با استعمارگران با اتکا به متن قرآن در سوره حجرات آیه ۱۳، ملاک برتری میان شعوب و قبائل را تقوای الهی میشمارند و به شعوبیه مشهور شدند. قرآن میگوید: یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَیٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ (حجرات، آیه ۱۳). این ایرانیان میگفتند خطا از حاکمان است حال آنکه قرآن نظر مساعد نسبت به آنها دارد. البته ایرانیان میدانستند در قرآن، این دین، دین قوم عرب معرفی شده است. ولی آنها ظلم حاکمان را از کتاب آنها جدا میکردند.
ایرانیان دیگری در ادامه نظر پیشین رادیکالتر شده و در برابر تبعیض و بیدادگری اعراب، راه مخالفت با سلطه عرب را در پیش گرفتند و خواهان دفاع از هویت فرهنگی و استقلال ایرانیان بودند. این ایرانیان در عرصه فرهنگی و سیاسی به دستاوردهای ایرانیت رجوع نمودند. استعمارعرب خواهان پاک کردن فرهنگ ایرانی بود و پان عربیسم همان استعمار خلافت اعراب بود که رشد خود را در نفی هویت دیگران میدید. شعوبیه بیان نوعی «ناسیونالیسم ایرانی» یا میهن پرستی و هویت خواهی، نوعی حرکت ضداستعماری فرهنگی است. این ناسیونالیسم بمعنای امروزی نبود و بلکه هویت خواه بود و ایرانیت را در برابر عربیت قرار میداد. این جنبش در ابتدا در مخالفت با خلفای اموی و کارگزاران انها بود ولی بمرور به جنبش فرهنگی و هویت خواهی تبدیل شد.
هجوم اعراب و قبایل گرسنه و بیانگرد و راهزنان چپاولگر برای تخریب آمدند و برای غنیمت گیری بجنگ پرداختند و افزون برآنها مهاجمان خواهان تخریب فرهنگ و زبان ایرانیان بودند. تحقیر کردن ایرانیان در نزد مهاجمان رایج بود. محمد بن احمد شمسالدین المقدسی جغرافیادان قرن چهارم هجری در «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم» در سفرهای خود روحیات حاکمان را معرفی کرده و حدیثی را چنین مطرح میکند: مبغوضترین زبانها در نزد خدا زبان فارسی است، و زبان خوزستان زبان شیطان است و زبان اهل جهنم زبان بخارایی و زبان اهل جنت زبان عربی است.
ابن قتیبه بن مسلم دینوری متولد ۲۱۳ هجری ادیب مکتب بصره در جوانی به هنگام نبرد فرهنگی و قومی عرب و عجم طرفدار اهل «تسویه» و شعوبیه بود و در انتقاد به عرب کتاب «التسویه بین العرب و العجم» را نوشت. ولی زمانی که به قدرت قضاوت رسید و والی شد به پان عربیسم کشیده شد و کتاب «الرد علی الشعوبیه» و «فضل العرب علی العجم» را نوشت. (دکتر ناث، گلدزیهر و افتخارزاده، اسلام در ایران، شعوبیه، نهضت مقاومت ملی ایران، برگ ۱۰۲). ابن قتیبه علیه کسانی که خط خوارزمی مینوشتند و سنت علمی و باستانی سرزمین خود را میشناختند با شدت عمل برخورد میکرد.
«خداوند ما را به قتال شما اعاجم فرمان داده و جهاد با شما را بر ما واجب فرموده و بندگی شما را خواسته ما قرارداده است.» (همانجا برگ ۳۱۶) این احکام در بسیاری از نوشتارها و روایتهای دوران بنی امیه و بنی عباس جاری بود. «جاحظ» که مدافع پان عربیسم اموی و عباسی بود در اثار خود و از جمله در کتاب «الحیوان» عجم را بنده معرفی کرده و برای او حتا حیوانات جزیره العرب بر حیوانات ممالک عجم برتری دارند. ایرانیان برای روز نوروز و مهرگان دو روز خراج به عمال خلیفه میپرداختند. حاکمان فرمان داده بودند که ایرانیان همه باید عربی بدانند و ریش بگذارند و قرآن بخوانند و در مسجد حضور یابند. (همانجا برگ ۳۱۸).
شعوبیه بنوبه خود یک خط محکم مقاومت و پاسخگوئی بپاکرده بود. اسناد متعددی در دست است که این جبهه بندی ستم عرب را بوضوح نشان میدهد. فضای عمومی ضدیت با فرهنگ ایرانیان نخبگان ایرانی تبار را به مقاومت واداشت. آنها نمیتوانستند در دوران سلطه عرب خاموش باشند. این نخبگان برای نشان دادن هوش خود و حتا برتری خود، به زبان عربی تسلط پیداکرده و در رشتههای فلسفه و نجوم تخصص یافتند و افزون برآن آنها در پی احیای اساطیر و شکوه پادشاهان خود بودند. ادوارد براون در کتاب تاریخ ادبیات ایران مینویسد: وجه مشترک همهی این فرقه هایی که با نام قدریه و شعوبیه و معتزله و اخوان الصفا که توسط ایرانیان پا گرفتند اعتراض مداوم و عمیق شعور و اصالت انسانی به تبعیضهای جابرانهای بود که تعلیمات تعصب آمیز بنام مذهب بر آنان تحمیل میکردند. ملک الشعرای بهار در کتاب سبک شناسی مینویسد: یکی از عوامل بزرگ احیاء زبان پارسی و بوجود آمدن زمینهی تدوین شاهنامه و امثال آن در خراسان تاثیر نهضت شعوبیه و آزاد مردان ایرانی بوده است. این نهضت با وجود اینکه گاهی به بیراهه رفت اما در کل باعث یک رنگ شدن ملت شد. (۱)
نمونه از کسانی که از تبار ایرانی بودند و به زبان عربی مسلط بودند و جزو جنبش شعوبیه بودند:
حمزه بن الحسن اصفهانی کتاب هایی با روحیه میهنپرستی نوشت و نوشته هایی را در باره تاریخ گذشته ایرانیان تنظیم نمود.
اسماعیل بن یسار نسایی شاعر عربی سرای ایرانی تبار سده دوم هجری و همزمان با امویان و از پیروان شعوبیه بود و در باره نیاکان ایرانیاش شعر سروده بود.
بَشّار پسر بُرد پسر یرجوخ تخارستانی شاعر با تبار ایرانی در زمان امویان و عباسی بود و شعرهای او در ستایش ایرانیان و نکوهش تازیان است. یکبار خلیفه عرب به بشار میگوید:
«ای بشار! تو ما را کوچک میکنی و موالی را با ما میشورانی که ترک ولاء ما گویند و به اصل و نسب ایرانی خود بازگردند، در حالی که تو خود نژادی پاک و اصلی معروف نداری.»
بشار در اعتراض میگوید: «به خدا سوگند، نژاد من از زر ناب پاکتر و بهتر است و اصلم از کردار نیکان و پرهیزگاران پاکیزهتر است. روی زمین سگی نیست که آرزوی پیوستن به نژاد تو را داشته باشد.».
سهل بن محمدبن عثمان بن یزید سجستانی، معروف به ابوحاتم سجستانی از بزرگان علم وادب فقه و حدیث در سیستان بوده و در سده سوم میزیسته است. از وجوه قابل توجه در دانش ابوحاتم، آشنایی او به زبان فارسی است. ابوحاتم به شیوه معمول سدههای نخست اسلامی، در نوشتههای لغوی خود، اطلاعات جغرافیایی، مطالبی درباره گیاهان و جانوران و نیز اوضاع جوی به دست داده است.
ابویعقوب اسحاق بن حسّان بن قوصی خُرَیمی سُغدی که در ۲۰۰ هجری درگذشت، شاعر ایرانی عربی گوی روزگار عباسیان و در سده سوم بوده و از شعوبیه بود. او در خراسان میزیست و سغدی تبار بود و با شعر گفته است: من مردی از بزرگان سغدم و رگ و پوستم از نژاد پاک ایرانیاست. گلدزهیر در باره او میگوید: «وی ایرانیان را به برکنار کردن و راندن تازیان دعوت میکرد. او از زبان قومش فریاد برآورد که: «من یک عجم اصیل هستم و میراث پادشاهان ایرانی را میطلبم. به پسران هاشم بگو، قبل از پشیمانی، تسلیم شوید، بساطتان را جمع کنید، به جزیره العرب برگردید، و دو باره سوسمار بخورید، و گلههایتان را بچرانید، در حالی که من به مدد تیزی شمشیرم و نوک قلمم بر سریر سلطنت جلوس خواهم کرد.» (اسلام در ایران، شعوبیه، نهضت مقاومت ملی ایران نوشته دکتر ر. ناث و پروفسور ایگناس گلدزیهر، برگ ۱۸۰)
روزبه یا ابن مقفع از آئین مانی پشتیبانی میکرد و پیوسته حس ایرانی خود را نشان میداد. ابومحمد عبدالله ابن مقفع با نام اصلی روزبه پور دادویه معروف به اِبْنِ مُقَفَّع زاده فیروزاباد در سال ۱۰۴ هجری و مرگش بسال هجری ۱۴۲ در بغداد بوده است. او نویسنده و مترجم ایرانی آثار پهلوی به عربی بود. او کتابهای زیادی از پارسی میانه به عربی برگرداند و از جمله کلیه و دمنه، تاجنامه انوشیروان، ائین نامه، سخنوری بزرگ، سخنوری خرد، نتیجه تلاشهای او بود. کتابهای او بمثابه نمونههای خوب و شیوایی از نثر عربی شناخته شده است. سرانجام در سال ۱۴۲ هجری به دستور خلیفه و به دست سفیان بن معاویه، به صورت بسیار وحشیانه کشته میشود. دکتر زرین کوب در «دو قرن سکوت» مینویسد: حاکم بصره، سفیان بن معاویه، نویسنده زندیق را فرو گرفت و فرمان داد تنوری افروختند و اندام وی را یک یک بریدند و پیش چشم او به آتش انداختند.
این پدیدهها جلوههای گوناگون از جنبش «شعوبیه» بود و زمینه ساز تحولهای فرهنگی و ادبیات و شعر فارسی بود. مبارزه ایرانیان علیه سلطه عرب آسان نبود. از زمان تصرف ایران زمین مردمان ایرانی جنگ و هجوم و غارت و تجاوز به زنان را تجربه کردند. در زمان چهار خلیفه و در زمان امویان و عباسیان زورگوئی و تحقیر نسبت به عجم رفتار رایج حاکمان بود. پان عربیسم و پان اسلامیسم برعلیه حقوق و زندگی و فرهنگ ایرانیان خط حاکمیت بود و فاتحان هیچگونه آرامشی برای ملتهای مغلوب نمیگذاشتند. تنها شمشیر و تحقیر نصیب ایرانیان بود و این وضع بلافاصله واکنش پنهان و آشکار را بوجود آورد و مقاومت سیاسی و مبارزه فرهنگی برای باقی ماندن و برای هویت ادامه یافت.
یکی از راههای مبارزه ایرانیان علیه حاکمان ارائه تفسیر خود از قران و احادیث و حتا سند سازی بود تا در برابر اسناد و روایتهای حاکمان خود را دارای حقانیت نشان دهند. در تاریخ اسلام سندسازی و جعل کاری بسیار گسترده است و همیشه خطر پذیرش جعل بعنوان تاریخ وجود دارد. مخالفان قدرتهای عرب مانند شعوبیه نیز جعل میکردند. برای توجیه مبارزه خود روایتهای گوناگونی مطابق منافع خود تنظیم مینمودند تا ضدیت با حاکمان عرب را توجیه دینی نمایند. برخی از اینان روایت و داستان غیر واقعی ساخته و حتا خود را به خاندان علی ابن ابی طالب میچسباندند تا مبارزه خود را علیه خلیفه عرب تقویت کنند. ادامه چنین جعل هایی به قصه ازدواج ساختگی دختر یزدگرد پادشاه ایران با نوه پیامبر امام حسین میانجامد. برای برخی از پژوهشگران در اینجا میتوان نوعی «شعوبیه شیعه» را باز شناخت.
صف آرایی در برابر حکام اموی و عباسی و پان عربیسم میطلبید تا جنبش وسیع و متنوع شعوبیان متشکل از متکلمان و شاعران و مورخان و راویان و سیاسیون و معترضان، اقدامهای مناسبی ساماندهی کند. گلدزهیر مینویسد: «شعوبیها از ذکر هر گونه هنر و دانشی که بشریت آن را مرهون عجم هاست، فروگذار نکردند: فلسفه، نجوم، حریربافی، از جمله کارهایی بود که وقتی تازیها در قعر توحش دست و پا میزدند میزدند، عجمها به این کارها مشغول بودند و در انجام آنها ممارست به خرج میدادند.»
جنبش شعوبیه زمینه ساز افکار و عواطفی است که از ابتدای قرن دوم بصورت قیامهای سیاسی و نظامی و مذهبی چون «ابومسلم»، «استاذسیس»، «بابک» و سپس سامانیان و طاهریان و صفاریان و غیره ظاهر میشود و در اساس برچیدن قدرت خلفای اموی و عباسی را نشانه گرفتهاند.
یکی از پیامدهای برجسته جنبش فرهنگی شعوبیه شاهنامه فردوسی است. فردوسی به بازگوئی هویت ایران و ملی میپردازد و در پی آنست تا اعتبار تاریخی باستانی را در آینه اساطیر و سیره باستانی خویش بنگرد. شاهنامه خواهان بازگرداندن غرور به ایرانیان است. (همانجا برگ ۳۳۰)
بایران چوگردد عرب چیره دست/شود بی بها، مرد یزدان پرست
بمیرد فروزنده این آذران/از این بی هنر خیره سرتازیان
قلمرو فعالیت فرهنگی شعوبیه کدام است؟
ادبیات: تفاخر نژادی عجم بر عرب در شعر حماسی و هجو حاکمان و اشرافیان عرب. در مواردی کژاندیشی نیز وجود داشته است ولی محور نمایش قدرت و استعداد ایرانی بوده است.
تاریخ: جعل روایتهای تاریخی در جهت اهداف سیاسی، احیای اساطیرایرانی و تقدیس پادشاهان ساسانیان، بمنظور نفی حاکمیت عرب بوده است.
تفسیر: تطبیق برخی آیات قرآن بر اهداف شعوبیه و تطبیق آیات براساطیر و تاریخ باستانی از ویژگی این کارفرهنگی است. نمونه تاویل ذوالقرنین بر کورش هخامنشی و یا تفسیر سوره حجرات برای توجیه حقانیت شعوبیه در همین راستا میباشد.
حدیث و کلام: جعل احادیث از زبان پیامبر و امامان، ادغام عقاید باستانی در عقاید اسلامی، اثبات آرا و عقاید باستانی در قالب مباحث توحید، غلو در تشیع و عقاید امامیه و ابداع مذاهب کلامی، جنبههای دیگر این تلاش فرهنگی بشمار میاید.
فقه: برسمیت شناختن هرچه بیشتر دین باستانی ایران، تلاش برای مساوی قرار دادن زبان عجمی و عربی، از اعتبار انداختن زبان عربی در عقدها و ایقاعات، خلق قواعد برای حمایت از منافع اقتصادی اشرافیت ایرانی از جمله ابتکارها در این زمینه است.
عرفان: حلول معنویت ایرانی در تصوف، انتقال «روح آریایی» در ظرفهای سامی، انتظار منجی از جمله نکتههای این عرصه است.
حال اگر بخواهیم شعوبیه را به شکل فشرده بگوئیم: یکم، تفکر آنان با عنصر پادشاهی همچون سایه پرورگار بر روی زمین است؛ دوم، گرایش مانی گری و زرتشتی گری، ویژگی آئین گرایی شعوبیه است و نوعی «شعوبیه شیعه» نیز گاه در این مجموعه قرار میگیرد؛ سوم، روحیه ناسیونالیسم هویت گرایانه و باستانگرایی ایرانی روان آنان را ساختار داده است؛ چهارم، ابتکارهای فرهنگی و ادبی و فکری آنان با هدف اثبات قدرت خود در برابر حاکمان ستمگر استعمارگر میباشد.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
———————————————–
در باره جنبش شعوبیه پژوهش علمی باید ادامه یابد تا جنبههای تاریک آن روشن گردد. نوشته حاضر کوششی برای فهم بهتر رویدادهای که در ذهن جامعه خذف شده است. تاریخ را باید جدا از مصلحت طلبیها بدون جعل و با دقت منعکس نمود. البته امکان اشتباه همیشه وجود دارد. کتاب شناسی برای شعوبیه:
آذرنوش و زریاب خویی، «ابن مقفع»، دائره المعارف بزرگ اسلامی ۱۳۷۰،
اقبال آشتیانی عباس، «شرح حال عبدالله ابن مقفع»، برلین ۱۹۲۶،
عباس اقبال آشتیانی، تاریخ طبرستان (۱۳۲۰)
محمدی ملایری، محمد، تاریخ و فرهنگ در ایران، دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، انتشارات یزدان، ۱۳۷۲
رسول جعفریان، «شعوبیگری و ضد شعوبیگری در ادبیات اسلامی» آینه پژوهش، خرداد و تیر ۱۳۷۵،
دکتر ذبیحالله صفا تاریخ ادبیات در ایران. تهران، فردوس، ۱۳۷۱،
عبدالحمید آیتی، «شعوبیه پیشاهنگان نهضت استقلال طلبی ایران»، دی ۱۳۴۹،
حسینعلی ممتحن نهضت شعوبیه و نتایج سیاسی و اجتماعی آن، ۱۳۵۳،
محمودرضا افتخارزاده، شعوبیه، ناسیونالیسم ایرانی، چاپ دوم. تهران ۱۳۷۶
دکتر ناث، گلدزیهر و افتخارزاده، اسلام در ایران، شعوبیه، نهضت مقاومت ملی ایران، ۱۳۷۱
مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران.
The Social Significance of the Shuubiya”, Gibb1-