سایت ملیون ایران

ویدا فرهودی: چرا؟

چرا‌ای چمن دامنت سبز نیست
تو را‌ای قناری خموشی ز چیست
*
چرا ساز مطرب ندارد نوا
شکسته چرا بغض او در صدا
*
زمان ابری است و زمانه سیاه
سکوت است تنها نشسته به راه
*
چرا مادر داغدار وطن
فرو بسته لب‌ها، نگوید سخن؟
*
به پیشانی‌اش رد پای غم است
نگاهش پر از پرسشی مبهم است
*
چرا سُربی است این چنین آسمان
و گل خفته در گوشه‌ی خاوران؟
*
چرا و چرا و چرا و چرا
بسی هست پاسخ نباشد مرا؟
***
چرا‌ها کنون گر چه بی پاسخند
به وقتش بدان بر جنون می‌رسند
*
حقیقت نهان گر شده سایه وش
عیان می‌شود چون رسد نوبتش
*
و از سینه‌ی شهر خاموشمان
تراوان شود عطر نامردگان
*
که گل‌های مسموم با زهر دین
برویَند روزی زقلب زمین
*
ببین تاج سبزه، وطن را به سر
بده از شکفتن جهان را خبر
*
مسیحا دمانه نسیم بهار
دگرگونه خواهد کـُند روزگار
*
به سر آید ایام دلواپسی
نمانَد دگر غنچه در بی کسی
*
گشاید دلش را به وقتی نه دور
رسد چون زمان بر اهورای نور…
*
زمستان گذشته به حکم بهار
توای باغ باید شوی بی قرار
*
جوانه بکاری به گیسوی بید
زمین را دهی دانه دانه نوید
*
هراست نباشد ز خصم سخیف
نه خاشاک و خارند ما را حریف
*
دروغ است مکرش و ما با همیم
به سمت شروعی دگر می‌رویم
*
سرودی به لب سوی زندان شویم
کلون‌های پوسیده را بشکنیم
*
برون آوریم عاشقان را ز بند
مبادا رسد بیش از اینشان گزند
*
چرا‌های کهنه به دور افکنیم
وطن را زنو از غرور آنیم
*
ویدا فرهودی
*

از: گویا

خروج از نسخه موبایل