ساروج ورگ وپی برخی کشورها با آب گل ریخته اند اما رگ پی این سرزمین را که نام آن ایران است با اشگ وخون با استخوان های شکسته از بیداد و پیکر های خفته در گورستان های بی نام سرشته اند.
تمامی تاریخ این سرزمین آغشته با خون است وبیداد. حسرت است واندوه دم کشیدن جان های آزاداست از ترس گزمگان، عربده گشان دستگاه های حاکم که هر صدای آزادی خواهی را با داغ ودرفش پاسخ داده اند.
تاریخی است که هرگز در طول حکومت صد ها حاکم حکم ران بر او یک روز خوش نمی بینی روزی بی هراس ازنبود جلادان. داستان نشاندن پدر برسرسفره شاهانه “شاه شاهان” وخوراندن گوشت کباب شده فرزند بر او بی آن که توان گردانیدن اشگ در حلقه چشم داشته باشد.
داستان زدن دوات سنگی برسردبیری است که بخود جرئت داده وخواهان کم کردن مالیات وضع شده توسط انوشیروان “عادل” در زمان خشکسالی شده بود.
شاه خشمگین” دستور داد با قلمدان آنقدر بر سر دبیر زدند تا جان داد. پس از اجرای حکم، انوشیروان از حاضرین در مجلس خواست تا نظرات خود را درباره ی احکام صادره مالیاتی بگویند. درباریان همگی از ترس گفتند: ” اى شاه تمام مالیات هایى را که تو وضع کرده اى عادلانه مى دانیم”۱
“هرآن کس که او دشمـن پادشاسـت
به کام نهنگش سپـاری رواست
همه داغ کـن بر سرانجمـن
مبادش زبان و مبـادش دهن”
فردوسی در ذم برخورد انوشیروان در بر خورد با مخالفان.
داستان گریاندن قلم “بیهقی “است در تاسف وتلخی چگونگی بر دار کردن حسنک وزیر:”حسنک را سوی دار بردند و بجایگاه رسانیدند. بر مرکبی که هرگزننشسته بود نشانیدند و جلادش استوار ببست و رسنها فرود آورد و آواز دادند که سنگ زنید. هیچکس دست بسنگ نمیکرد و همه زار میگریستند، خاصه نشاپوریان. پس مشتی رند را زر دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن بگلوافکندو..”تاریخ بیهقی
داستان فقیهان است وشاهان! داستان آدم خواران چیگینی شاه عباس است در زنده زنده خوردن مغضوب شدگان توسط شاه. کور کردن فرزند است توسط نادر. در آوردن حداقل بیست هزار جفت چشم از مردان شهر کرمان در حمله آقا محمد خان قاجار.
داستان میل کشی بر مردمک چشم است وباز کردن رگ های دست وپای امیرکبیردرگرمابه فین کاشان. قتل عام هزاران بابی است وشمع آجین کردنشان بر چهار سو های بازار تهران. کشاندن زندانی محکوم بمرگ است با زنجیری انداخته شده بر منخزین بینی !گرفتن خون بهاست وتجمع انبوه مردم در میدان اعدام برای دیدن آخرین دست پا زدن محکوم بر بالای دار.
لب دوختن فرخی است در زندان و آمپول هوای پزشگ احمدی.داستان قتل بزرگی چون کسروی است وآزادنه گردیدن قاتلان در سایه فتوای آخوند ها! “کشندگانی که دستگیر شده بودند، یک به یک از بازداشتگاه آزاد شدند و کسی به سزای کشتن کسروی، زندانی نشد”!
داستان این سرزمین داستان چرخه خشونت است چه خشونت مبارزان بر علیه استبداد که راه رهائی را در مبارزه مسلحانه جستجو می کردند وهمه چیز را از نوک مگسک تفنگشان می دیدند.گناهکار وبی گناه قربانی چنین نگرشی می شدند.
داستان مستبدی که همراه قدرت گیری حتی وجود دو حزب خودی را هم برنمی تابد” در آینده دولت تک حزبی خواهد بود کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد به سه اصلی که من گفتم نباشد، دو راه برایش وجود دارد: یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی باصطلاح خودمان: «تودهای». یعنی باز باصطلاح خودمان و با قدرت اثبات:بی وطن. او جایش یا در زندان ایران است یا اگر بخواهد فردا با کمال میل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه در دستش میخواهد برود چون که ایرانی نیست، غیرقانونی است و قانون هم مجازاتش را معلوم کرده است”! به همین راحتی حقئق شهر وندی پایمال می گردد خشونت گسترده می شود.
داستان ابن الوقتی بسیار خشن تر! سیاس، تشنه قدرت، وکشت کشتار!بنام “خمینی” که فرصت می یابد بربستر این همه خشونت طیفی عظیم از روشنفکران جامعه خشونت زده وجان بلب آمده از استبداد، تا عقب مانده ترین لایه های اجنماعی والوات کف خیابانی را گرد هم آورد وانقلابی را سازمان دهد که در تداوم خود ایران را به گورستانی بزرگ مبدل سازد. چوبه های دار بر پا کند وفرمان بقتل عام هزاران زندانی در زمانی کمتر از دوماه بدهد.
اگر زمان شاه قتل نه زندانی دست بسته بر بالای تپه های اوین جنایتی بزرگ محسوب می گردید! حال هزاران نوجوان وجوان دسته دسته اعدام گردیده ودر گورهای دسته جمع بی نشان دفن می شدند بی آن که کسی سخنی بگوید.
جامعه مدنی ایران له شده توسط قداره کشان، شکنجه گران وجلادان روز های سختی را گذرانده و می گذراند.
اما ازاین سو در طی سال های اخیر تحولات جدی در بین بسیاری از جوانان رخ داده است. تحولاتی در سایه افزایش میزان تحصیل کرده گان، چشم باز کنندگان بر تغیرات جهان معاصر از طریق دسترسی به انترنت ووارد شدن در دهکده جهانی.
دیدن هر روزه سیمای میلیون ها جوان در اقصاء نقاط دیگرجهان واین که چگونه افکارخود و زندگی خود را در هم آهنگی با جهان معاصرسامان دهند.
اگردرگذشته منورالفکران ایرانی کسانی بودند که با داشتن امکانات به خارج می رفتند و در بازگشت با شرح دیده هایشان تعحب بر می انگیختند و در تصحیح رفتار اجتماعی بسیار محدود تاثیرمی نهادند. امروز جهان بتمامی در یک تلفن دستی در جیب مردم جای گرفته است.
اگردیروزتشت رسوائی حکومت اسلامی از بام فرو نیافتاده بود وقدرت دنیای مجازی چنین گسترده در زندگی مردم نفوذ نکرده وحکومت قادربود براحتی هزاران زندانی سیاسی را قتل عام کند و آب از آب تکان نخورد!
اما امروزحساسیت جامعه نسبت به مبارزه وزندان شیرزنان آزاده ای چون نسرین ستوده ها، نرگس محمدی ها و ده ها زن دیگر همراه شیر مردانی چون محمد نوری زاد، مرادی ها وافکاری ها که نه تنها افکار عمومی ایران بلکه افکار جهانیان را تحت تاثیر قرار داده اند بیشتر شده وعکس العمل نشان می دهد.
افکار عمومی ایران از بیماری های مزمن ونقش خشونت نشسته بر پیکرش درطی تاریخی طولانی بخصوص در این چهل سال حکومت جهل وخرافه صدمات جدی دیده وبراحتی نمی تواند از ذهنیت خشونت زده وعادت به خشونت کرده خارج شود.
اما روی کرد مردم بخصوص نسل جوان نسبت به باز بینی در امر دین!تن ندادن به اراجیف آخوند ها! تجدید نظر در باور های سنتی و تغیر سبک زندگی و حمایتی که در ماه های اخیر از شعار های نه به اعدام، نه به اعتراف گیری اجباری، نه به حجاب اجباری! دفاع از حقوق کارگران معترض و نرفتن به پای صندوق های رای در آخرین انتخابات مجلس از خود نشان می دهند. امیدواری در دل می آفریند.
حمایت های اخیر از کمپین نه به اعدام “امیرحسین مرادی، سعید تمجیدی و محمد رجبی، نوید افکاری” معترصین اعتراضات آبان ماه وطوفان براه انداخته شده دراین رابطه بر این خوش بینی دامن می زند. خوش بینی این که روز به روز از چرخه خشونت وتن دادن به حکومت های مستبد بکاهیم وتلاش کنیم که در سیمای انسان قرن بیست یکم ظاهر شویم!
انسانی که خواست آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی رعایت حقوق دیگران با هر فکر و اندیشه ای خواسته اصلی اوست!
انسانی سکولار، آزادی خواه و معتقد به رعایت قوانین حقوق بشری در سایه صلح، امنیت و عدالت اجتماعی! تلاشگر برای برپائی دولتی برآمده از دل انتخاباتی کاملا آزاد و دمکراتیک!
ابوالفضل محققی
۱ تاریخ اجتماعی ایران مرتضی راوندی
از: گویا