۱۰ سخن از‌ م. سحر

راه بر شرم اگر شود مسدود

سیرِ بی شرمی است رو به صعود
سخنی راست گویمت چونانک
نتوان نکته‌ای برآن افزود:
چند کس حالشان نخواهد یافت
به مداوا در این جهان بهبود:
اوّل، آنان که تارِ هستی‌شان
دارد از رشتۀ دنائت پود
دوّم، آنان که لرزۀ دلشان
نتواند ز شرّ ِ سود آسود
زین سبب رازِ آزمندی‌شان
آشکارست و روشن و مشهود
سوّم، آنان که از تراکُم جهل
تخمِ غارند و نسلِ عاد و ثمود
چارم، آنان که دست کردهَ ستند
با رذیلان به خوانِ خون آلود
قاتلان را زنند بوسه به پای
جاهلان را بَرند سر به سجود
پنجم، آنان که از حقارت نفس
گامشان دائم است رو به فرود
آنچنان بَرده‌اند کانان را
پندِ آزادگان ندارد سود
ششم، آنان که نکته نپذیرند
زآنکه لب در بیانِ حق بگشود
بر زمین می‌زنند آینه‌ای
که نبُد تاری و غبار اندود!
هفتم، آنان که حدّشان هرگز
نشود در حدودشان محدود
کوچکانی، بزرگ مسند خواه
عَبد خویانِ، به جامۀ مَعبود
هشتم، آنان که در مسیر سقوط
به توَهّم زنند دَم زصعود
غافل از آن که راه و مقصدشان
جز سراپردۀ سراب نبود!
نهم آنان که با گذشت زمان
جان بفرسود و عقلشان نفزود
دهم آنان که از نواگر عشق
گوششان صوت و نغمه‌ای نشنود!
گر تو زین دَه گروه، برحذری
به کمالت هزار بار درود!

‌م. سحر
۳. ۱۱. ۲۰۲۰
http://msahar.blogspot.com/

از: گویا

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل