سایت ملیون ایران

تهدید خانواده‌ها و فشار نهادهای امنیتی؛ راهکار جمهوری اسلامی برای ساکت کردن ورزشکاران

پیام یونسی‌پور

حبیب خبیری، کاپیتان تیم ملی فوتبال جوانان و امیدهای ایران و بازیکن تیم ملی بود. پیش از انقلاب، به «سازمان مجاهدین خلق» پیوست و پس از انقلاب در سال ۱۳۶۱ دستگیر شد

«هوشنگ منتظرالمهدی» هم عضو سازمان مجاهدین خلق بود. ۲۲ مرداد سال ۱۳۶۰ مدال طلای قهرمانی کشتی کشور را به گردن انداخت اما دو شب بعد، یعنی ۲۴ مرداد همراه با پدرش دستگیر شد

«سعید مولایی»، جودوکار سابق تیم ملی ایران که به آلمان پناهنده شده است، خانواده‌اش را تحت آزار و تهدید مقامات امنیتی در ایران می‌دید

«مبین کهرازه»، ملی‌پوش بوکس ایران پس از پناهنده شدن به اتریش، از تهدید و بازخواست مدام خانواده‌اش در ایران حرف زد

منابع آگاه به «ایران‌وایر» اطلاع داده‌‌اند که خانواده‌های برخی ورزشکاران، مربیان و داوران پناهنده از جمله حامیان کمپین «اتحاد برای نوید» تحت فشار نیروهای امنیتی قرار گرفته‌اند.

 کمپین اتحاد برای نوید که پس از اعدام «نوید افکاری»، کشتی‌گیر جوان شیرازی شکل گرفت، برخی از ورزشکاران، مربیان و داوران ایرانی حامی این کمپین سعی کرده‌اند برای جلوگیری از اعدام، شکنجه یا تحت فشار گذاشتن ورزشکاران ایرانی از سوی جمهوری اسلامی، مجامع بین‌المللی را به تحریم ورزش ایران ترغیب کنند.

«ایران‌وایر» با برخی از ورزشکاران حامی این کمپین تماس گرفت اما آن‌ها به دلیل امنیت اعضای خانواده خود، حاضر به گفت‌وگو در این باره نشدند. البته این نخستین باری نیست که جمهوری اسلامی از اهرم فشار برای ساکت یا همراه کردن ورزشکاران استفاده می‌کند.

***

تاریخچه فشارهای امنیتی جمهوری اسلامی روی خانواده‌های ورزشکاران ایرانی کم از پیشینه‌ای که همین نظام برای تهدید و ایجاد ارعاب و وحشت فعالان سیاسی، مدافعان حقوق بشر یا خبرنگاران خارج از کشور از خود به جای گذاشته است، نیست.

خرداد سال ۱۳۶۳ خورشیدی، «اسدالله لاجوردی»، رییس وقت «اوین» تمامی زندانیان را در سالن این زندان جمع ‌کرد. «حبیب خبیری» را از میان صفوف بیرون ‌کشید و به او چنین ‌گفت: «نمی‌خواهم تو برای ندامت به تلویزیون بیایی و مصاحبه کنی، همین‌جا توبه کن و همین لحظه آزاد شو!»

از میان جمعیت زنان زندانی صدایی بلند ‌شد: «حبیب! مردانه بمیر.»

حبیب خبیری، کاپیتان تیم ملی فوتبال جوانان و امیدهای ایران و بازیکن تیم ملی بود. پیش از انقلاب، به «سازمان مجاهدین خلق» پیوست و پس از انقلاب در سال ۱۳۶۱ دستگیر شد.

نامی از کسی که این فریاد را سر داده، منتشر نشده است اما می‌گویند که او نامزد حبیب خبیری بوده که همراه با او دستگیر شده بود. حبیب را ۳۱ خرداد همان سال تیرباران کردند؛ همراه با نامزدش.

روی دیوار یکی از سلول‌های انفرای زندان گوهردشت، سال‌های سال چنین جمله‌ای به چشم می‌خورد: «خدایا فروزانم کن تا چون عبدی در راه تو بمیرم.»

این حکاکی، به جا مانده از یک همراه و هم‌بند «فروزان عبدی» بود؛ بازیکن تیم ملی والیبال زنان ایران. او را سال ۱۳۶۱ برای نخستین بار به اتهام «عضویت در سازمان مجاهدین» دستگیر کردند. بردند، زدند، شکنجه کردند و پای اعتراف اجباری نشاندند. این‌ها همه به کنار، تمام اعضای خانواده‌اش را شش ماه دستگیر کردند و به اتهام «هم‌خانواده بودن» با فروزان، به حبس بردند. سرانجام هم سال ۱۳۶۷ او را به دار آویختند.

وقتی می‌خواستند فروزان عبدی را برای اجرای حکم ببرند، یک جمله گفته بود: «این‌ها از دستمان خسته شده‌اند، می‌خواهند آزادمان کنند.»
رفت و دیگر برنگشت. هنوز نشان دقیقی از خانواده‌اش در دست نیست.

«هوشنگ منتظرالمهدی» هم عضو سازمان مجاهدین خلق بود. ۲۲ مرداد سال ۱۳۶۰ مدال طلای قهرمانی کشتی کشور را به گردن انداخت اما دو شب بعد، یعنی ۲۴ مرداد همراه با پدرش دستگیر شد. یک ماه بعد، هوشنگ منتظرالمهدی را اعدام کردند و پدرش را آزاد.

این روایت فقط به دهه ۶۰ خورشیدی خلاصه نمی‌شود؛ سال‌ها تلاش شد که جامعه ورزشی ایران از آن‌چه به عنوان مکتب پیش از انقلاب و فرهنگ «تحصیلات عالیه ورزشکاران» شناخته می‌شد، دور شود. هدف، ساختن جامعه ورزش منهای هرگونه دیدگاه سیاسی و اجتماعی بود.

با این حال، حتی وقتی قرار می‌شود «برای طنابی، یک گردن پیدا کنند» هم پای کشتی‌گیر در شیراز به میان می‌آید؛ نوید افکاریدو برادرش، یعنی «وحید» و «حبیب» هنوز در زندان هستند.

در این فاصله، ورزشکارانی بودند که از ایران رفتند و خانواده‌های آن‌ها تحت فشار جمهوری اسلامی قرار گرفتند.

در جهان، شهیرتر از «نعیم سلیمان‌اوغلو» در داستان مهاجرت و پناهندگی میان ورزشکاران نداریم. او در بلغارستان ولی از خانواده‌ای ترک‌تبار به دنیا آمد. سال ۱۹۸۴ کشور بلغارستان به دنبال درگیری بلوک شرق و غرب، المپیک ۱۹۸۴ لس‌آنجلس را تحریم کرد. اما فقط یک هفته بعد از آن المپیک، سلیمان اوغلو ۳۰ کیلوگرم بیشتر از قهرمان المپیک در وزن خودش وزنه زد. نعیم سلیمان‌اوغلو در سال ۱۹۸۶ به ترکیه پناهنده شد و دو سال بعد، یعنی در المپیک ۱۹۸۸ سئول با شکستن رکورد تک ضرب و دو ضرب جهان، با ۳۰ کیلوگرم اختلاف، مدال طلا گرفت. او تنها ورزشکار تاریخ است که دو بار برای تیم ملی بلغارستان و سه بار برای تیم ملی ترکیه قهرمان جهان شده و البته تنها وزنه‌بردار تاریخ به شمار می‌رود که سه بار پیاپی به مقام قهرمانی المپیک رسیده است. «هرکول جیبی» و خانواده‌اش هرگز از سوی بلغارها تهدید نشدند.

اما در همین نزدیکی، «سعید مولایی»، جودوکار سابق تیم ملی ایران که به آلمان پناهنده شده است، خانواده‌اش را تحت آزار و تهدید مقامات امنیتی در ایران می‌دید.

«میترا حجازی‌پور»، استاد بزرگ شطرنج ایران، بهمن سال ۱۳۹۸، پس از ترک کشور، در پستی اینستاگرامی، زندگی خود را «تحت فشار» توصیف کرد. او از حجاب اجباری، همراه بودن همیشگی ماموران حراست در سفرها و جمله دیکته‌ای «نو تاچ می» (No touch me) در زمان اهدای مدال یا آغاز مسابقات نوشته بود.

«مبین کهرازه»، ملی‌پوش بوکس ایران پس از پناهنده شدن به اتریش، از تهدید و بازخواست مدام خانواده‌اش در ایران حرف زد.

شهریور ۱۳۹۸، وقتی «پوریا جلالی‌پور»، ملی‌پوش تیروکمان پارالمپیک پس از سفر به آلمان و سپس هلند، از بازگشت به ایران سر باز زد، «محمد حسین‌پور»، دبیر فدراسیون جانبازان و معلولین ایران گفت: «ورزشکاران در همه تیم‌های اعزامی تحت کنترل شدید ماموارن حراست وزارت ورزش و جوانان قرار دارند اما این حربه در کشورهای اروپایی زیاد کارساز نیست.»

او گفته بود نباید اجازه دهند ورزشکارانی که اعضای خانواده‌های آن‌ها در خارج از کشور سکونت دارند، با آن‌ها دیدار کنند.

«کیومرث بیات»، پدر «شهره بیات»، داور و شطرنج‌باز زن ایرانی پس از پناهندگی به بریتانیا، از تمامی مناصب خود مانند عضویت در هیات مدیره «باشگاه سپیدرود» و ریاست هیات شطرنج استان گیلان عزل شد.

«درسا درخشانی» و «برنا درخشانی»، دو نوجوان شطرنج‌باز ایران روایتی عجیب داشتند. برنا مقابل حریفی اسرائیلی، مهره‌های شطرنج را بازی داد و درسا هم بدون حجاب اجباری، مقابل حریفانش نشست. نتیجه‌اش ورود نهادهای امنیتی به پرونده خانواده درخشانی، بازخواست از پدر خانواده، بازجویی از نزدیکان آن‌ها و زدن اتهام احتمال ارتباط با سرویس‌های جاسوسی بود. سرانجام هم خواهر و برادر برای همیشه از ایران رفتند.

داستان وداع «رضا مهماندوست»، دارنده دو بار عنوان بهترین مربی تکواندو جهان تامل برانگیز است. او وقتی سرمربی تیم ملی تکواندو ایران بود، یعنی نوزدهم مهرماه سال ۱۳۹۰، در گفت‌وگو با «رادیو جوان» گفت: «من حق نامتعارفی نمی‌خواهم، می‌گویم حتماً باید بروم سینه قبرستان بخوابم تا مرا ببینید؟ گفتم همان حقوقی را می‌خواهم که کمیته ملی المپیک برای من تصویب کرده بود. بچه من مریض است، نیاز به دارو و درمان دارد.» پسرش سال بعد، بهمن‌ماه درگذشت. او هم از ایران رفت و سرمربی تیم ملی آذربایجان شد.

پس از آن، «محمدرضا پولادگر»، رییس معمم فدراسیون تکواندو ایران به او لقب «مزدور» داد. رضا مهماندوست دیگر هرگز به ایران بازنگشت.

آذر ۱۳۹۸، پس از اعلام پناهندگی «علیرضا فیروزجا»، نخستین سوپر استاد بزرگ شطرنج تاریخ ایران به فرانسه، نمایندگان مجلس شورای اسلامی طرحی را مورد بررسی قرار دادند که براساس آن، تابعیت ایرانی ورزشکاران پناهنده از آن‌ها سلب شود. هنوز مشخص نیست ورزشکارانی که هم خودشان و هم خانواده‌هایشان زیر فشارهای امنیتی و تهدیدهای گاه و بی‌گاه قرار می‌گیرند، چرا باید اندیشه بازگشت به ایران را داشته باشند؟

از حکم قطعی آیت‌الله «علی خامنه‌ای»، رهبر جمهوری اسلامی مبنی بر ممنوعیت مبارزه با ورزشکاران اسرائیلی تا موضع قطعی او در مورد حجاب یا حتی دستور شفاهی وی به دست ندادن مردان ورزشکار با زنان یا زنان ورزشکار ایرانی با مردان در مراسم‌های بین‌المللی، ورزشکاران ایران را تحت فشار دایمی قرار داده است. آن‌هایی هم که به خارج از کشور پناهنده شده‌اند، هم‌چنان زیر فشار هستند.

حتی اگر با کوششی چشم‌گیر برای دور کردن ورزشکاران از هر رویداد سیاسی و اجتماعی، ولو با دستور شخص اول جمهوری اسلامی همراه باشد، باز هم برخی از آن‌ها راه خود را در تاثیرگذاری باز می‌کنند؛ چه با حضور در کمپین‌ها و چه با رساندن صدای خود به اتحادیه‌های جهانی.

از: ایران وایر

خروج از نسخه موبایل