مرا ببخش اگر پس از دریده شدن دنده های پدرم توسط سگان پا بوست، به دست بوسی ات نیامدم. عذرم را بپذیر اگر زمانی که به دستورت، بر مردم چماق و آتش می باریدند، من به جای تشویق، تصویر خشونت عریان تو را، تصاویری که همان مردم با هر خطری از جنایتت ضبط می کردند، جلو چشم دنیا قرار میدادم.
عذرم را بپذیر بابت هر رنجی که موتور سوارانت برای سرکوب مردم متحمل شدند. از تیراندازانی که به فرمانت خون نداها را بر زمین ریختند، عذر می خواهم.
خامنه ای عزیز!
ببخش اگر کهریزکت با زندگان پر شد و با مردگان آن سال، که عاشق ترین زندگان بودند، تهی گشت.من از سوی محسن عذر می خواهم که در زندانت، دچار مننژیت شد تا وکلایت برایش حکم بنویسند…
عذر من را بپذیر که ماشینهایت پیکر مردمم را با آسفالت خیابان یکی کردند. ببخشید اگر پیکر نجیبشان، سرعت گیر ماشین سرکوب تو شد.
ببخش که اگر هر نویسنده ای که مدح تو را نمی کرد، اکنون مقیم زندان هایت شده. ببخش ببخش که اگر هر نویسنده ای که مدح ترا نمی کرد، اکنون مقیم زندان هایت شده.
ببخش که اگر نویسنده ای بابت کسانی که در زندان هایت بیمار شدند، آنان که بی گناه جان دادند، کاهش بیرون از زندان جان میدادند تا ردای همایونی ات آلوده نگردد.
پوزش می خواهم از اینکه رییس جمهور قانونی ایران، ۹۰۰ روز است در خانه خودش زندانی است. ببخش که مرد نقاشی مرد نقاشی را که با سیاست کاری نبود، پا به عرصه گذاشت تا جول دروغ، دزدی و خیانت نور چشمی هایت را بگیرد درحصر کردی شرمنده تو و اطرافیانت هستم که باید صدای خرد مردمی را بشنوی که زیر بار سیاست های مخرب تو و دولت نور چشمی ات، پی نان و دارو جان می دهند ما، مردم ایران را ببخش که چیزی جز آینده بهتر برای این کشور نمی خواهیم. ببخش اگر کمر مردم شکست تا کاخ های تو روز به روز سرفراز گردند مجید، محسن، ندا، محمد، صانع و دیگر جوانان از دست رفته این خاک را ببخش که به آزادی، “امید” داشتند و تو آنان و امیدشان را به خاک و خون کشیدی.
در پایان دوباره عذر می خواهم برای زندانیان آزاده، شهیدان همیشه زنده، رییس جمهور در حصر و تمام مردمی که زیر ظلم و استبداد تو کمر شکستند، اما سر خم نکردند.
مارا ببخش که انسانیت را به پای انسان پرستی قربانی نکردیم.
ما را ببخش که تا روزی که تو هستی و استبدادت مستدام، ما نیز هستیم.. در کنار آن میر در حصر که نامش پایه های استبدادت را به لرزه می افکند.
ما را ببخش که امید بذر هویت ماست و نه تو و نه شیطان و نه هیچ بت دیگری نخواهد توانست امید را به بند بکشد….
در خلوت ِ روشن با تو گریستهام
برای ِ خاطر ِ زندهگان،
و در گورستان تاریک باتو خواندهام
زیباترین ِ سرودها را
زیرا که مردهگان ِ این سال
عاشقترین ِ زندهگان بود*
*هوای تازه، احمد شاملو
مهدی سحرخیز
onlymehdi(at)gmail.com
از: روزآنلاین