جمهوری اسلامی ضعیف‌تر: یک سال بدون سلیمانی

نبود قاسم سلیمانی در یک سال گذشته بر نظام جمهوری اسلامی، علی خامنه‌ای رهبر آن، سپاه پاسداران، نیروی قدس شاخه خارجی سپاه، گروه‌های نیابتی جمهوری اسلامی و محیط سیاسی- نظامی و امنیتی خاورمیانه تاثیرات جدی بر جای گذاشته و کلیت نظام جمهوری اسلامی را ضعیف‌تر کرده است.

مرگ فرمانده کل گروه‌های نیابتی

قاسم سلیمانی، فرمانده کل گروه‌های نیابتی جمهوری اسلامی در خاورمیانه بود. او به‌ طور مستقیم بر حشدالشعبی و گروه‌های متعدد زیرمجموعه آن در عراق، حزب‌الله در لبنان، حماس و جهاد اسلامی در نوار غزه، حوثی‌ها در یمن و فاطمیون(شبه‌نظامیان افغانستانی) و زینبیون(شبه‌نظامیان پاکستانی) در سوریه اعمال فرماندهی می‌کرد.

این گروه‌ها بازوهای نظامی جمهوری اسلامی در مقابل رقبا و دشمنانش در تک‌تک این مناطق و کشورها و ابزار نفوذ آن بوده و هستند. قاسم سلیمانی نه فقط فرمانده کل این گروه‌ها بلکه موسس بعضی از آن‌ها مانند حشدالشعبی، فاطمیون و زینبیون بود. او همچنین با متصل کردن این گروه‌ها به یکدیگر از آن‌ها به عنوان یک شبکه در چارچوب راهبردهای جمهوری اسلامی استفاده می‌کرد.

بعد از حذف سلیمانی، اسماعیل قاآنی، فرمانده جدید نیروی قدس، در عمل نتوانسته است نقش قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده کل این گروه‌ها را ایفا کند و از آن‌ها به عنوان یک شبکه استفاده ابزاری کند.

سلیمانی، مهم‌ترین بازیگر خاورمیانه‌ای جمهوری اسلامی

قاسم سلیمانی، همچنین جلوتر و فراتر از وزارت خارجه، مهم‌ترین بازیگر جمهوری اسلامی در خاورمیانه بود. این نقش و جایگاه به دلیل اعتماد شخصی و ویژه رهبر جمهوری اسلامی به او و سپاه پاسداران بود. بعد از کشته شدن سلیمانی، قاآنی هرگز نتوانست چنین نقشی در خاورمیانه و معادلات آن ایفا کند.

ظهور مصطفی الکاظمی به عنوان نخست‌وزیر عراق که نسبت به نخست‌وزیران پیشین عراق، مستقل‌تر از جمهوری اسلامی عمل می‌کند، تفاوت نفوذ و نتایج عملکرد سلیمانی و قاآنی در عراق را نشان می‌دهد. حتی در دوره نخست‌وزیری الکاظمی، او در موارد متعددی عزم خود را برای مهار حشدالشعبی به عنوان نیروی تحت نفوذ ایران در عراق نشان داده است. دایره نفوذ و تحرک حشدالشعبی در دوره نخست‌وزیری الکاظمی در عراق و فرماندهی قاآنی بر نیروی‌ قدس آشکارا محدودتر شده؛ اگر چه حشدالشعبی هنوز یک بازیگر مهم در معادلات سیاسی- امنیتی عراق به‌ویژه در زمینه تنش‌های موجود بین ایران و آمریکا است.

در سوریه، عراق، نوار غزه و حتی یمن هم نشانه‌های بیشتری از کاهش تحرک نیروی قدس دیده می‌شود. قاآنی از تحرک و نفوذ شخصی سلیمانی بین فرماندهان گروه‌های نیابتی برخوردار نیست و تجربه هدف قرارگرفتن سلیمانی هم، حضور علنی و میدانی قاآنی را محدودتر کرده است.

تهاجمی‌تر شدن راهبردهای آمریکا در برابر نیروی قدس و گروه‌های نیابتی جمهوری اسلامی

کشته شدن قاسم سلیمانی نشانه تهاجمی‌تر شدن راهبردهای آمریکا در برابر جمهوری اسلامی، سپاه پاسداران و نیروی قدس به عنوان شاخه خارجی آن بود؛ تغییری که تاثیر آن بر محدودتر شدن دامنه تحرک نیروی قدس و فرماندهان آن در دوره یک ساله پس از کشته شدن سلیمانی دیده می‌شود.

دولت دونالد ترامپ نشان داد در برابر جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران رویکردی متفاوت از دولت اوباما دارد. در حالی که برخی اسناد نشان می‌دهد که دولت اوباما در مواردی که می‌توانسته قاسم سلیمانی را هدف قرار دهد از این کار خودداری کرده اما دونالد ترامپ وقتی که تشخیص داد که باید سلیمانی را حذف کند، وارد عمل شد و این کار را انجام داد.

در خلیج فارس نیز رویکرد دولت ترامپ در برابر تنش‌های موجود بین شناورهای آمریکا و قایق‌های تندرو سپاه متفاوت از دولت اوباما بود. البته جمهوری اسلامی هم با هدف قرار دادن یک پهپاد آمریکایی و حمله به پایگاه عین الاسد در عراق تلاش کرد اراده خود را برای عدم عقب‌نشینی و آمادگی مقابله نشان دهد ولی واقعیت این است که حمله از پیش اعلام شده به پایگاه عین الاسد که به نظامیان آمریکا فرصت پناهگاه رفتن را داده بود، هیچ تناسبی با کشته شدن فرمانده نیروی قدس و مهم‌ترین بازیگر جمهوری اسلامی در خاورمیانه نداشت. آمریکا، مهم‌ترین فرمانده سپاه و مهم‌ترین فرمانده حشدالشعبی را کشت اما در حمله موشکی جمهوری اسلامی حتی یک سرباز ساده آمریکا کشته نشد.

کشته شدن مهم‌ترین فرمانده سپاه و ناتوانی سپاه در جایگزینی او

قاسم سلیمانی هنگام کشته شدن مهم‌ترین فرمانده سپاه پاسداران بود. او اگر چه فرمانده کل سپاه نبود ولی در درون سپاه و بیرون آن آشکارا از فرمانده کل سپاه پاسداران مهم‌تر و ذی‌نفوذتر بود.

باقر ذوالقدر، جانشین فرمانده سابق سپاه، به‌تازگی در یک گفت‌وگوی تلویزیونی اعلام کرد که سپاه فقط نقش پشتیبان و لجستیک نیروی قدس را داشته و فرماندهی عملیاتی نیروی قدس در عمل با شخص علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، بوده است.

سلیمانی همچنین از رابطه ویژه شخصی با علی خامنه‌ای برخوردار بود که هیچ‌یک از فرماندهان سپاه و مسئولان جمهوری اسلامی از جمله قاآنی آن را نداشته و ندارند. اسحاق جهانگیری، معاون اول رییس‌جمهوری، نیز به‌تازگی در گفت‌وگو با وب‌سایت جماران تایید کرد که این رابطه ویژه منحصر به شخص سلیمانی بوده است.

در بین طرفداران جمهوری اسلامی هم واضح بود که سلیمانی از بقیه فرماندهان سپاه نفوذ بیشتری دارد و حتی از او به عنوان یک نامزد مهم ریاست‌جمهوری نظامیان یاد می‌شد. اسماعیل قاآنی آشکارا از این جایگاه برخوردار نیست و مهم‌ترین فرمانده سپاه تلقی نمی‌شود و سلسله‌مراتب فرماندهی سپاه او را در موقعیت سلیمانی نمی‌بیند. با وجود این تردیدی نیست که سپاه پاسداران بدون سلیمانی ضعیف‌تر شده است.

جمهوری اسلامی بدون سلیمانی

جمهوری اسلامی اساس رویارویی خود با رقبا و دشمنانش را بر دو پایه گروه‌های نیابتی و توسعه برنامه موشکی‌اش تعریف کرده است. قاسم سلیمانی فرمانده یکی از این دو بخش بود و حذف او ضربه‌ای جدی به یکی از دو ابزار اصلی جمهوری اسلامی در بازی‌ها و معادلات منطقه‌ای محسوب می‌شود.

با وجود این‌که جمهوری اسلامی تبلیغ می‌کند که یک نظام متکی بر افراد نیست ولی تردیدی نیست که حذف قاسم سلیمانی به موقعیت نظام در داخل و منطقه آسیب زده است. بسیاری از طرفداران جمهوری اسلامی در داخل ایران و منطقه می‌بینند که جمهوری اسلامی از پاسخ متناسب به کشته شدن سلیمانی عاجز بوده است و تهدید به انتقام سخت، در واقع نوعی پروپاگاندا و تبلیغات با هدف توجیه کردن طرفداران جمهوری اسلامی است.

علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، بیش از هر فرد دیگری در حکومت می‌داند که در صورت وقوع هرگونه درگیری نظامی بین ایران و آمریکا امکان گسترش آن به یک جنگ کامل وجود دارد و حکومت جمهوری اسلامی که با اوضاع نابه‌سامان اقتصادی و اعتراضات مردمی روبه‌رو است، ممکن است نتواند فشارهای مضاعف یک جنگ جدید را تحمل کند و از هم فرو بپاشد و سقوط کند. درست به همین دلیل است که جمهوری اسلامی، رهبر آن، سپاه پاسداران و نیروی قدس ترجیح می‌دهند انتقام قاسم سلیمانی را به یک آینده نامعلوم و موضوعی دوردست‌تر یعنی اخراج نیروهای آمریکا از منطقه خاورمیانه احاله دهند؛ هدفی که با توجه به ساختار معادلات در منطقه و روابط گسترده بسیاری از همسایگان غربی، شرقی و جنوبی ایران با آمریکا تقریبا دست‌نیافتنی و نوعی احاله به محال است.

در مجموع، یک سال بدون سلیمانی نشان داد که او برای جمهوری اسلامی، خامنه‌ای، سپاه پاسداران، نیروی قدس و گروه‌های نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه، بی‌جانشین است. رقبا و دشمنان جمهوری اسلامی هم از تاثیرات حذف سلیمانی آگاه و خرسند هستند. همه می‌دانند نبود سلیمانی مهم است. چه دوست‌داران او در نظام جمهوری اسلامی که حسرت از دست رفتن یک مهره کلیدی و موثر را دارند و چه مخالفان سلیمانی و جمهوری اسلامی که او را در داخل از پایه‌های تحکیم نظام و سرکوب مردم معترض و در منطقه عامل بسیاری از کشتارهای غیرنظامیان در جنگ‌های خاورمیانه می‌دانند.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل