یکی از شعارهایی که مدام از طرف بعضی از نیروها و فعالین سیاسی مطرح میشود شعار «اتحاد» است. این شعار سالهاست تکرار میشود، اما هیچگاه نتوانسته است عامل وحدت مردم در مقابل نظام جمهوری اسلامی شود. عدم موفقیت یک شعار میتواند به چند دلیل باشد؛ یا افراد و نیروهایی که این شعار را مطرح میکنند مورد اعتماد جامعه نیستند و یا اتحاد حول «خواسته ای» مطرح میشود که مورد نظر جامعه نیست.
نکته اول:
خیلی ها متعقد هستند که انقلاب ۵۷ نتیجه «اتحاد» مردم علیه رژیم سلطنتی بود، در حالیکه در آن مقطع مردم و نیروهای سیاسی با خمینی «بیعت» کردند. اتحاد معمولاً میان افراد و نیروهای سیاسی با هدف پیشبرد یک سیاست، یا یک نوع مبارزه ویا جنگ صورت میگیرد که منافع طرفین آن اتحاد را تامین کند. پیش از انقلاب ۵۷ هیچ توافقی میان نیروهای سیاسی اپوزیسیون و خمینی صورت نگرفت که آینده سیاسی چگونه خواهد بود و نقش نیروهای سیاسی در حکومت به چه شکلی خواهد بود. اکثریت نیروهای سیاسی اپوزیسیون به شکل یکطرفه حمایت خود را از رهبری خمینی پذیرفته بودند و امیدوار بودند که سهمی در انقلاب داشته باشند، اما خمینی و طرفداران وی بعد از سقوط سلطنت با توجه به اینکه توان بسیج بیشتری نسبت به سایر نیروهای سیاسی داشتند در مدت کوتاهی دیگر نیروهای سیاسی را سرکوب کرده و قدرت را قبضه کردند.
امروز نیز بعضی از افراد و نیروهای اپوزیسیون تصویری اینچنینی از«اتحاد» دارند. انهانیز بیشتر به فکر نوعی «بیعت» هستند تا «اتحاد» . یعنی شما با ما همراه شوید و رهبری ما را قبول کنید و بعد از براندازی حکومت جمهوری اسلامی در یک مجلس موسسان تکلیف را روشن خواهیم کرد. عدم اعتماد به افراد وجریاناتی که نوع اتحاد را مطرح میکنند باعث شده که مردم از این نوع اتحاد استقبال نکنند.
نکته دوم:
اغلب افراد و نیروهایی سیاسی که شعار اتحاد را مطرح میکنند بیشتر حول «براندازی» رژیم جمهور اسلامی است. در واقع اتحاد انها بیشتر حول یک امر«سلبی» و انچه که «نمی خواهند» است، در حالیکه بیشترمردم با توجه به تجربه گذشته به فکر آنچه که «می خواهند» هست. انها اولاً میخواهند مطمئن شوند که پروسه براندازی به مانند انقلاب ۵۷به بی ثباتی منتهی نمیشود؛ دوماً نیروهایی که بر سر کار می آیند میتوانند حقوق انان را تامین کنند؛ سوماً چه برنامه مشخصی برای به زانو در آوردن این حکومت دارند، انهم در مقابل حکومتی که به سرکوب خشن متوسل میشود.
پاسخ هایی که داده میشود اغلب نامشخص، خیلی ساده، و تجربه شده هستند که هیچکدام جوابگوی ذهن جامعه ما نیستند. به همین خاطر شعار «اتحاد حول براندازی» فعلاً مورد استقبال جامعه قرار نگرفته است. برای اطمینان از این موضوع کافی است از افراد وگروههایی که شعار «اتحاد» را مطرح میکنند بخواهید که با هم متحد شوند. ایا این نیروها حاضر هستند با هم متحد شوند؟ علت هم خیلی مشخص است. نیروهای سیاسی به همدیگر اعتماد ندارد، چون احساس میکنند که طرف مقابل شریک نا مطمئنی است و ممکن است همان داستان سال ۵۷ تکرار شود.
نکته سوم:
جامعه ما در ۴۰-۵۰ سال گذشته تغییرات زیادی کرده است و خیلی متکثر شده است. در سالهای اول انقلاب جامعه تقریباً به دوقطب انقلابی و ضد انقلاب تقسیم شده بود و امکان اینکه در میانه قرار بگیرید اصلاً وجود نداشت. شما با اجبار میبایست یکی را انتخاب میکردید. در بهترین حالت افرادیکه در هیچ سمتی قرار نمی گرفتند مجبور به سکوت بودند. امروز بر خلاف آن سالها بخش های مختلف جامعه خواسته های متفاوتی دارند که به سبب وسایل ارتباط جمعی مدرن میتوانند با مخاطببین خود ارتباط برقرار کنند و با صراحت تمام خواسته های خود را مطرح میکنند. در این میان سه گروه عمده شامل زنان، جوانان و گروههای ملی اتنیکی بزرگترین بخش جامعه را تشکیل میدهند و در کنار اینها دهها گروه مدنی و سیاسی مختلف وجود دارند که هر کدام خواسته های گوناگونی دارند. امکان اینکه هر بخش به راحتی حاضر باشد خواسته های خود را به آینده نامشخصی موکول کنند، غیر ممکن به نظر میرسد. این همان دوران گذار از اقتدار گرایی به دموکراسی است. از طرفی همه میخواهند به استبداد حاکمیت پایان دهند و از طرفی کسی حاضر نیست که ریسک کند و نمایندگی خود را به یک نفر یا گروه سیاسی دیگری واگذار کند، مگر انکه مطمئن شود که در نظام آینده میتواند سهمی داشته باشد.
البته این شرایط برزخی به علت تکثر جامعه و عدم اطمینان به دموکرات بودن افراد و نیروهای سیاسی است. متاسفانه اکثر نیروهای سیاسی اپوزیسیون تکثر را به شکلی که خود میپسندند میپذیرند. لازمه رسیدن به یک «اتحاد» پذیرش یک گفتمان مشترک است که امکان مشارکت همه افراد و اقشار جامعه را تامین کند. این گفتمان چیزی جز دموکراسی و قواعد دموکراسی نیست. البته اغلب گروههای سیاسی در حرف دموکراسی را قبول دارند، اما هنگامیکه با انها مخالفت میشود به همان شیوه اقتدارگرایی حکومت با او برخورد می شود. فاصله شعار تا عمل را میتوان در نوشته ها و گفتگوهای روزانه مشاهده کرد. شاید اشکال این است که هر گروه سیاسی بیشتر به فکر منافع خود هست و تصور میکند که مستحقتر از دیگران بوده و مبارزه و خواسته های انها اولویت بیشتری نسبت به سایر جریانات دارد، در حالیکه هر فرد و هر گروه سیاسی ممکن است اولویت ها متفاوتی داشته باشد.
دموکراسیخواهی فقط حرف و ادعا نیست، بلکه رفتا و کردار ما در مقابل مخالفین هم هست.معیار دموکراسیخواهی زمانی است که افراد ونیروهای سیاسی مخالفین خود را به رسمیت بشناسند و بدون مدرک دیگران را متهم نکنند.
نتیجه:
انچه که مسلم است «اتحاد حول براندازی» که در ۴۲ سال گذشته توسط نیروهای سیاسی مختلفی مطرح شده تا حال موفق نبوده است و این در شرایطی است که اکثریت جامعه مخالف وضع موجود هستند. «اتحاد حول براندازی» یک شعار«سلبی» است و برای رسیدن به دموکراسی و حقوق همه احاد جامعه نیاز به یک توافق عمومی حول یک شعار «ایجابی» است. اگر نیروهای اپوزیسیون «اتحاد برای گذار به دموکراسی» را مبنای «اتحاد» خود قرار دهند و راه های مطمئنی برای رسیدن به آن را به جامعه ارائه دهند، به همان نسبت شانس رسیدن به یک «اتحاد فراگیر» افزایش مییابد. البته رسیدن به دموکراسی بدون یک گفتمان مشترک، بدون ارائه راههای غیر خشونت آمیز برای رسیدن به آن، ممکن نخواهد بود. گذار به دموکراسی به معنی پایان دادن به استبداد است؛ خواه این استبداد حکومتی بوده، خواه این استبداد درمیان نیروهای اپوزیسیون باشد.
از: گویا