سایت ملیون ایران

«در چشم خود سوار، ولیکن پیاده بود»

عنوان اصلی مقاله:
حجت الاسلام حسن روحانی
چون طفل نی سوار/ به میدان اختیار/
در چشم خود سوار/ ولیکن پیاده بود…

آقای حسن روحانی در مقام ریاست “جمهوری” تنفیذ” شدند. ایشان اعلام نموده‌اند که دنبال “اعتدال” هستند و در صحبت‌هایشان از “حقوق بشر” یاد کرده‌اند، “مردم تغییر و تحول و تعالی می‌خواهند. مردم می‌خواهند از فقر و تبعیض به دور باشند و مردم می‌خواهند کرامت داشته باشند و در فضای آزاد معنوی و اخلاقی زندگی کنند..و جایگاه شایسته خود را در میان ملت‌ها باز نمایند.” از رفسنجانی و خاتمی تمجید کرده‌اند. در این سناریو آقای خاتمی هم مکرر عنوان کرده است که هرچه قرار شود انجام گیرد باید مورد قبول “رهبری” باشد.

وقتی می‌نویسم “سناریو”، منظور این نیست که گروهی نشسته‌اند و یکی یکی برای همه نقشی معین کرده‌اند، بلکه فشارتحریمها و تنها ماندن در جهان و رکود اقتصادی و مردم مستاصل در مقابل افزایش قیمت‌ها، ایشان را وادار به تغییر سیاست نموده است. و هر کس در خود سانسوری نقش خود رابا احتیاط کامل پیدا می‌نماید و بقول خاتمی مورد قبول ولایت باشد و مجموعه آن می‌شود “سناریو”ئی که عنوان می‌کنم.

به ترکیب وزرا توجه کنیم هیچ آدم دنبال اصلاحات در آن دیده نمی‌‌شود. دو نفر از “قاتلین” مردم هم به وزارت منصوب شده‌اند،.مصطفی پورمحمدی، که ده‌ها نفر از جوانان با حکم او اعدام شده‌اند، وزارت “دادگستری” با و داده شده است. و علی ربیعی، کاندید وزارت تعاون و کارو رفاه، شکنجه گری که می‌گویند با “وضو” وارد اتاق بازجوئی می‌شد. اگر این انتخابات اجباری بوده که ایشان اجبار به قبول وزارت این دو قاتل و شکنجه گر مردم در کابینه را داشته‌اند و وزارت دادگستری با تمام اهمیتش یکی از این وزارتخانه‌هاست، که چه امیدی به قول‌های آقای روحانی بسته اید؟ و اگر این اقدام با علاقه شخصی و تصمیم شخص رئیس “جمهور” انجام شده که بحثی باقی نمی‌‌ماند. شما با قرار دادن یک شخص جنایتکار در رأس وزارت دادگستری که نمی‌توانید آن حرفهای قشنگ و حقوق بشر را به اجرا درآورید. به عبارتی یا ایشان فقط نقش مامور اجرا را در انجام برنامه‌های حکومتی بازی می‌کند و یا مرعوب “حکومت” است و کاری از او ساخته نیست. در هر دو صورت اتتظار تغییری در روند حکومتی در روابط با مردم داشتن بیجاست.

آنچه این‌ها دنبال آنند تنها تدبیری درسیاستهای روابط با غرب و تجدید نظر در آن می‌باشند، که “تحریم”‌ها یک جوری از میان برداشته شوند. آنهم با هزار مشکل اختلاف نظر در جناح‌های گوناگونشان. وگرنه برخلاف هیاهوی زیادی که به پا شده موضوع مردم و رای مردم و آزادی مردم در میان نیست.

در اخبار می‌خوانیم که روسیه فروش و تحویل موشکهای زمین به هوای پیشرفته‌ای را برای ایران در نظر گرفته است. چنین صحبت‌هائی در گذشته هم شده بود و قولهای که انجام نشد هم داده شده بود. چین هم در فکر برنامه‌های دیگری است. همه در فکر غارت بیشتر از این خوان یغما هستند. آشی که غربی‌ها برایش پخته‌اند را بیشتر از این تحریمها در آینده باید دید. و تا مردم پشتتیبانی واقعی از حکومت ننمایند، این حکومت همچنان ضعیف باقی خواهد ماند و چاره‌ای بجز رشوه دادن به این یا آن ابر قدرت یا حتی دولت‌های ضعیف تر از آنها، بعبارتی وطن فروشی برای حفظ خود و رژیم سرکوبگرش، را ندارد.

صحبت از شادی و نشاط فراوان مردم و پایکوبی ایشان در خیابانها از انتخاب آقای روحانی بود. مردم را چنان در تنگنا و بیچارگی قرار داده‌اند که یک موفقیت کوچک ایشان را از ابراز خوشحالی باز نمی‌دارد، ولو هزار “دم خروس” از زیر لباس بیرون آمده باشد: نزدیکی آقای روحانی با رهبر و عضویت داشتن در شورای امنیت ملی، حتی در زمان شورش خشونت آمیز حکومت علیه اعتراضات صلح آمیز مردم در همین چند سال پیش، و اعتراف به همین مسؤلیت در مناظره با سردار قالیباف، که پیشنهاد حمله گاز انبری به دانشجویان و برانداختن ایشان را داشته است و گویا ایشان به آن شدت نمی‌خواسته است که عمل شود.

لابد حمله ده‌ها موتور سوار بسیجی و تجاوز و خفه کردن زیر شکنجه جوانان در زندانها برای مهار اعتراضات را کافی می‌دانسته است، “پست” خواندن دانشجویان، نیروهای خشونت گر بسیجی را عزیز و قهرمان خواندن و از وزارت “بیدار” اطلاعات تشکر و قدردانی کردن و امروز حضور مصطفی پورمحمدی جناتیکار در رأس وزارت دادگستری. حقیقت این است که مردم را خسته کرده‌اند. دمار از روزگارشان درآورده‌اند. لذا جان مبارزه بیشتر و به میدان آمدن مثل گذشته را ندارند. و این به آن معنی نیست که ایشان این حکومت سرکوبگر و چپاولگر و نمایشات ایشان را نمی‌شناسند. با هر هموطن آگاه درون کشور که صحبت می‌کنیم می‌بینیم که حکومت و گردانندگان و بازی‌های آن را خوب می‌شناسند ولی امروز جان و رمق مبارزه بیشتر از این را ندارند. و لذا بی‌خطرترین روش مبارزه که “نه” به رهبر گفته شود ولو به این صورت که احیاناً همدست خودشان هم انتخاب شود.

و پر واضح است که انتخاب حسن روحانی با این گذشته مشارکت در خشونت علیه مردم و قبول کابینه با شرکت جنایتکاران و بخصوص سپردن منصب کلیدی وزارت دادگستری به ایشان راه بجائی نمی‌برد. من صحبت اینکه این رژیم “اصلاح” بردار نیست و دوران خاتمی با حضور بیست میلیون مردم در صحنه هم کاری از پیش نبرد را در مقالات پیش کرده‌ام. ولی این بار زحمت “اصلاح‌طلبی” را هم نمی‌خواهند قبول کنند و تنها دنبال حل مشکل جهانی خود هستند.

به‌نظر من وظیفه مبارزین آگااه و متعهد آنست که آنچه را درست می‌دانند بیان نمایند. فریب بازی‌های این رژیم را نخورند. این بار که این فریبکاری آنقدر آشکار است که تصور قبول زمان آزمایش برای این دولت را باقی نمی‌گذارد. مگر چند بار پس از بیست سال آزمایش لازم است که این دور باطل و بازی باخته را از سر بگیریم؟

در صحبتی دیگر، معلوم نیست یک روحانی که نام ایرانی قشنگ خود “فریدون” را “روحانی” کرده است که نمایش علایق او به دین و مذهب و شریعت است، که در جای خود مانعی ندارد، ولی ناگهان با ریش و عمامه، عنوان “حجت الاسلام” را کنار می‌گذارد و عنوان “غربی” دکتر را سر اسم خود قرار می‌دهد. من وارد اخباری که در اینترنت پخش شد که ایشان دکتری خود را در سال ۱۹۷۸ از دانشگاه گلاسکو در انگلیس گرفته، چه آن دانشگاه تا ۱۹۷۵ رشته دکترا نداشته است و همان خبر اینترتتی کلیپ کوتاهی از مجلس در دوران ریاست‌هاشمی رفسنجانی را نشان می‌دهد، که سالها پیش از ۱۹۷۸ است و او را دکتر روحانی خطاب می‌کند.

از این مطالب “خصوصی” که بگذریم معلوم نیست این جماعت مسلمان سفت و سخت که دست از حجاب اجباری زنان برنمی‌دارند و در راه و نیمه راه مامور گذاشته‌اند که خانم‌ها را از سر مو تا نوک پا برانداز کنند و مؤاخذه و مجازات نمایند، چطور به عنوان “غربی” که می‌رسد در ذهن خود ناگهان “مکلا” می‌شوند. اول انقلاب، دعوا سر این بود که عنوان “حجت الاسلام” کم است و همه خود را “آیت الله” خطاب کردند. در حالیکه در “حوزه” برای دریافت عنوان “آیت الله” چند سال “تلمذ” در محضر “مرجعی” را ایجاب می‌کرد. آقای رفسنجانی یکی از اینگونه “آیت الله”‌ها هستند که “رهبر” که خود با خواب نما شدن احمد خمینی “آیت الله” و سپس “آیت‌الله العظمی” شده بود،‌هاشمی را دوباره چندی پیش “حجت الاسلام” کرد.

مناظره‌های احمدی‌نژاد و آقای میرحسین موسوی در خاطره همه هست که چگونه اهدای تیتر دکترای قلابی از دانشگاه‌های ایران برای نورچشمی‌های رژیم در دوران ریاست آقای رفسنجانی را برملا کرد. معلوم نیست اینها که این همه عقده حقارت نسبت به عنوان “غربی” دکتر دارند چرا دنبال “اسلامی” کردن همه علوم و دانشگاهها هستند. بیش از سی سال است که خواستند دانشگاه‌ها را “اسلامی” کنند و به هر دری زدند، “پاک سازی کردند”، انقلاب فرهنگی راه انداختند، وسط دانشگاه مسجد جامع علم کردند، خواستند علوم نظری راعوض کنند، نشد که نشد، نفهمیدند که علمی که پایه‌اش “شک” است را با دینی که پایه‌اش “یقین” است را نمی‌توان قاطی کرد. ولی باید گفت که در حقیقت اگر هم زمانی این واقعیت را نمی‌دانستند، امروزه این تباین مطلب دین و علم واضح شده است ولی ایشان دنبال آزار اهل علم هستند، چه هرچه سطح علم بالا تر برود مشت ایشان بیشتر باز خواهد شد.

و چرا این مسلمانان سفت و سخت که چاه جم کران ساخته‌اند و امام غایب در آن ماشین نویسی شده پاسخ می‌دهد، چرا “حوزه” و “عنوان”‌های حوزوی را می‌خواهند خفیف نشان دهند؟ آقای روحانی که در خطبه قبول ریاست “جمهوری” قرآنی و اسلامی و بنده خدا عمل می‌کند از بکار بردن عنوان “حجت الاسلام” برای خودش خجالت می‌کشد؟ در زمان شاه عنوان ارتشی جلوی عنوان “دکتر” قرار می‌گرفت: سرلشگر دکتر ایادی. محمد سنگلجی، استاد روشنفکر دانشکده حقوق، یا استاد مشکوه که هر دو از مجتهدان طراز اول مملکت بودند و استادی دوره دکترای حقوق را داشتند، عنوان آیت الله داشتند، همان عنوان “آقا” برایشان کافی بود. “آقا” خیلی معنی داشت: آقا مستوفی الممالک، آقا مدرس، آقا دکتر مصدق…، یا تنها نامشان و احیاناً لقب شان را بکار می‌بردند: بهار (ملک‌الشعرا) و فروزانفر، نفیسی و بسیار دیگر از هم رده‌های ایشان در دانشکده ادبیات که خود آن را ساختند، دانشجوئی از یکی از ایشان پرسید شما “دکترا” دارید و او پاسخ داد، نه ما “دکترا” می‌دهیم.

لذا اگر آقای روحانی به خطبه قبول ریاست به سبک خادم اسلام و عبد خدا اقتدا می‌کند، معنی پنهان کردن عنوان حجت الاسلام چیست؟ و اگر می‌خواهد متجدد باشد و عنوان کردن “دکتر” به آن منظور است، پس وقتی سؤال می‌کنند که نظرش در باره اصغر فرهادی، برنده جایزه اسکار چیست، هنرمندی که جهت مشخص سیاسی‌ای را هم عنوان نکرده بود، را چرا نشنیده می‌گیرد؟ اگر بعد از بیست سال صحبت “اصلاحات” و ریاست جمهوری مدعیان آن هنوز جرأت نمی‌کند نظرش را در باره یک فیلمساز بدهد، پس ما را منتظر چه اقدام یا معجزه‌ای نگاه داشته‌اند. آیا به میدان آمدن ایشان تنها جهت حل مشکلات جهانی نظام و جلوگیری از میان نرفتن این رژیم دیکتاتوری و گردانندگان چپاولگر آن است؟ و آیا بکار بردن عنوان “دکتر” به‌زعم خود نعل وارونه‌ای برای فریب مردم به تمدن دوستی ایشان و در عمل ادامه “اسلامی” کردن همه امور است؟

آیا قرار است که باز بعد از نزدیک بیست سال انتظار “اصلاحات”، اصلاحاتی که در این رژیم اساساً عملی نیست و نمایشات چشمگیر میلیونی مردم در خیابانها در پشتیبانی از اصلاحات هم کاری از پیش نبرد، ناگهان بخاطر اینکه کسی پیدا شده که “حکومت و رهبری” او را تحمل می‌کند و حرفهای قشنگی می‌زند، باز منتظر “کرامات” ایشان باشیم و ساکت بنشینیم و چیزی نگوئیم که به رژیم و رهبری بر نخورد، که احیاناً “سحر” ایشان را باطل کند! و درخارج از کشور مانند “اسرای” داخلی دهن بسته بمانیم؟ بدون تردید اینکار نادرست است و این حرف شنوی از “بزرگتر‌ها” در این زمان نهایت بی خردی است. اینکه مگر کار دیگری می‌توان انجام داد باید گفت حداقل ادامه در دام این ترفند ماندن که تار و پودش بیرون آمده است، کاری بجائی نخواهد برد و بیست سال تجربه برای پخته شدن کافی است. بر سینه فریبکاران باید دست رد زد. راه خشونت و انقلاب سالهاست که مردود شناخته شده و حضور این رژیم سرکوبگر بهترین دلیل بر آنست. باید به اعتراض ادامه داد، تسلیم زورگویان و قدرت طلبان نشد، از میان اعتراضات است که جنبش آزادیخواهی شکل می‌گیرد. راه و روشی همسان زمان جنبش سبز که همه مردم را در بر گیرد باید بوجود آید تا از میان آن راهی برای پیروزی وسرکوبی دیکتاتورها پیدا کرد. در دور باطل و نیرنگ‌های ایشان باقی ماندن مردم را خسته تر و رنجور تر و ناامید تر می‌کند.

شعر زیبای صائب تبریزی که ماندگار اصفهان شد و نامدارترین شاعر سبک هندی است را عنوان مقاله‌ام کردم. صائب این ابیات را در موضوع جبر و اختیار و با سمت گیری با جبر سروده است. در مورد آقای روحانی اگر من طبع شعری داشتم از شعر صائب استقبال می‌کردم و شعر را طوری برمیگرداندم که آقای روحانی در چشم خود هم “سوار” نیست، یا “تقیه” می‌کند و یا دنبال فریب مردم است!

محسن قائم مقام – نیویورک
۱۲ ماه اوت ۲۰۱۳
از: ایران امروز

خروج از نسخه موبایل