سایت ملیون ایران

رئیس جمهور چماقدار، عَلَم کردنِ یک سپاهی برای مقامِ ریاست جمهوری

جمهوری اسلامی با دروغ و خُدعه و وعده‌های پوچِ خمینی آغاز گردید؛ با عوامفریبی و دین فروشی آخوندها پا گرفت؛ و با چماق ارازل و اوباش هائی که سپاه را در کنترل داشتند، جا افتاد. با در نظر گرفتن متن مذهبی جامعه مان، قابل پذیرش است که میلیون‌ها تن، همراه با بخشِ بزرگی از روشنفکران و تلاشگران مان، گولِ وعده هایِ آزادی، برابری و عدل اسلامیِ یک روحانی سالخورده و مخالفِ حکومت را بخورند!؟ “اعتبار و حیثیتِ” آقای طالقانی در بین مردم و روشنفکران نیز، در ایجادِ اعتماد به خمینی، نقشِ بسیار بارزی داشت. عواملی که زمینه را برای دگرگونی آماده ساخته بودند: حکومت فردی و تکبرِ جنون آمیزِ شاه، جلوگیری از شرکت مردم در تعیین سرنوشت خود، فساد گسترده‌ی دربار و هزار فامیل، و وابستگی حکومت به بیگانگان بود.

رژیم فقاهتی که لکه ننگی است بر پیشانی مردم، و دامن ایران – با فلسفه‌ی ناچیز شمردن و اُمت پنداشتنِ مردم، فقر و درماندگی را در میهنمان همگانی ساخت. سیاست خارجیِ فرقه‌ای و غیر ایرانی رژیم، میهنمان را منزوی کرد و بشدت آسیب پذیر نمود. “دوگانگی شخصیت و اختلال هویت” عاملِ دیگری بود که این فاجعه‌ی سیاه را امکان پذیر کرد. این پدیده که طی قرون، در فرهنکمان جاسازی شده بود، باعث شد که راحت تر دستخوش احساسات شویم و بدون تأمل و تفکر، دنباله روی کنیم.

دوگانگی شخصیت و تضاد؟

ویژگی‌های فرهنگی، هم – پندار و گفتار و کردار افراد جامعه را شکل میدهند؛ و هم – تعیین کننده یِ نظام‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هستند. این ویژگی‌ها، ما را ناخودآگاه به یک سو، یا سویِ دیگر جلب و جذب می‌کنند، و می‌توانند در عقب ماندگی و یا پیشرفت جامعه نقش اساسی داشته باشند. “دوگانگی شخصیت”، یکی از این ویژگی‌ها است. “دوگانگی شخصیت و اختلال هویت” هر زمان به نوعی آشکار می‌شوند: خوب و بد، دیانت و معصیت، تصمیم و تقدیر، ظاهرسازی و پشت سر بدگوئی کردن، حسادت و کینه ورزی، و….
حسن نراقی می‌نویسد: “… هر پدیده‌ای را اعم از جریان، شخص، دوست، همسر، همکار، کلاً به صورت سفید و سیاه، خوب مطلق و یا بد مطلق، دیو یا فرشته ارزیابی می‌کنیم…. بعبارتی رفتارهایمان معتدل نیست. ” (جامعه شناسی خودمانی)
محمدعلی جمال زاده می‌نویسد: “پدرم عوالم خاصی داشت و میتوان در وصف او گفت که متدین معصیت کار و فاسق خداپرستی بود. ” جمال زاده، برنامه‌ی عصرهای پدرش را که چگونه در دو گوشه‌ی باغ خانه، روی دو تخت برای “آقا” بساط نماز و دعا روی یک تخت، و بساط ماست و خیار و مزه و عرق روی تخت دیگر پهن می‌کردند تعریف می‌کند. می‌نویسد پدرش حتی برای هر کدام از این مراسم، لباس مخصوص آنرا به تن می‌کرد و در پایان روز هر دو انجام میداد!؟ (دارالمجانین)
صادق هدایت می‌نویسد: “سیاست چیز گُهی است. کار من نیست. تو یک مملکتِ حسابی، سیاست را می‌دهند دست متخصص، نه دست من و امثال من،…. ” (بوف کور)
در رابطه با نوشته‌ی هدایت: ما از چاله‌ی حکومت فردی و خودکامه‌ی شاه، به گودالِ بی کفایتی آخوند، سقوط کردیم. پس از انقلاب مردمی و اجتناب ناپدیرِ ۵۷، با ورود آخوند و اوباش و ارازل به صحنه‌ی سیاست؛ و پیاده کردنِ فتوایِ خمینی که “ما متخصص نمی‌خواهیم، متدین میخواهیم”؛ موهومات و خشونت بر اریکه قدرت نشست و شایسته سالاری ذبحِ اسلامی شد.
امروز، جمهوری اسلامی، بار دیگر در تلاش است که مردم را به پای صندوق‌های رأی بکشاند. زمان رآی گیری برای ریاست جمهوری است. انتخاب رئیس جمهور، نه به چهره‌ی خندان (خاتمی) ربط دارد و نه به چهره‌ی مضحک (احمدی نژاد)! نه به آخوند ربط دارد و نه به چماقدار! برای انتخاب رئیس جمهور، باید تنها دو عامل را مورد توجه قرار داد: – نخست، آیا برنامه او پاسخگوی خواست‌های مردم و نیازهای جامعه هستند؟ دوم، آیا دانش و بینش، پاکی و راستی، و شهامت و از خود گذشتگی لازم را دارد که برنامه‌اش را به درستی پیاده کند و در انجام تعهداتش، استوار باشد؟ با در نظر گرفتن فلسفه‌ی وجودی ولایت فقیه، و قانون اساسی جمهوری اسلامی؛ نه تنها چنین امکانی وجود ندارد، بل که فرقه گرائی رژیم، با تمامیت ارضی در تضاد است. رئیس جمهور منتخب شورای نگهبان، مأمور حکومت است، نه خدمتگذار ملت!؟ امروز در جمهوری اسلامی، نان و آزادی؛ خواست مردم است، نه برنامه‌ی حکومت!؟

نان و آزادی؟؟

ما کشوری می‌خواهیم که در آن همه افرادِ جامعه (زن و مرد و اقلیت ها) برابر هستند، و قادرند آزادانه در تعیین سرنوشت خود شرکت داشته باشند؛ کشوری که مردم برای برخورداری از حد اقلِ زندگی انسانی، از فرصت‌های برابر اقتصادی برخوردار هستند و می‌توانند با کار و کوشش و دستمزد کافی، شرافتمندانه زندگی کنند. باید به کسی رأی داد که توانائی فراهم آوردنِ نان و آزادی را داشته باشد و گرنه شرکت در انتخابات مانند چهار دهه‌ی گذشته، یک حرکتِ بی نتیجه‌ی تکراری است!؟
در رابطه با رأی گیری هایِ ساختگی و مهندسی شده‌ی رژیم، بارها اعلام خطر کرده‌ام. نوشته‌ام، که در جمهوری اسلامی – ما حق انتخاب نداریم، – حق رأی داریم، آن هم به کاندیدهایِ منتخبِ رژیم که از سَرَند (اَلَک) شورای نگهبان گذشته باشند. این پدیده نخستین حقِ طبیعی انسان، یعنی آزادی و حقِ انتخاب را از ملت ایران، سلب کرده است!
هفت سال پیش در مقاله‌ی “ما حق رأی داریم، نه حق انتخاب”،… با نگاهی به تاریخچه‌ی رأی گیری در میهن مان، با این واقعیت آشنا شدیم که جمهوری اسلامی برای مردم، حق انتخاب قائل نیست. زیرا رژیم فقاهتی در این توهم است که: انسان‌ها قادر به تشخیص راه از چاه نیستند و باید تابع روحانیت… باشند. در اثبات این ادعا، مصباح یزدی، عضو مجلس خبرگان رهبری، یک پا فراتر می‌گذارد و می‌گوِید: “اگر نود و نه (۹۹) درصد مردم به کسی رأی بدهند؛ اگر رئیس جمهور منتخب، از طرف ولی فقیه نصب نشود، طاغوت به شمار می‌آید و اطاعت از او حرام می‌باشد. ”
در پاسخ به اعتراضات “رأی من کو”؟ می‌گوید: “مردم چه حقی‌ دارند؟ مردم کسی‌ رو به عنوان رئیس جمهور انتخاب کنند، مردم چه کاره هستند؟ مردم چکاره هستند که بخواهند کسی‌ رو انتخاب کنند. مردم چکاره هستند که به کسی‌ حق بدهند، مردم چه حقی‌ دارند؟ ” آیا هنوز توهمی برایتان باقی است که آخوندها، نه حق و حقوقی برای مردم قائل‌اند و نه کوچکترین ارزش و احترامی برای رأی آنان.
دوسال پیش در مقاله‌ی “نه به رأی گیری، آری به انتخابات”، نوشتم: مهم ترین و حیاتی ترین رأی گیری در تاریخ چهل ساله‌ی جمهوری اسلامی، در اسفند ماه… صورت می‌گیرد. این رأی گیری، در رابطه با شعار ” اصولگرا، اصلاح طلب دیگه تموم ماجرا”… زنگ خطری بود برای هر دو جناحِ حکومت که مشت‌شان باز شده….
رژیم، پس از این ماجرا، مدتها برنامه ریزی کرد که برای به پای صندوق رأی کشاندن مردم از ترفندهایِ جدیدی استفاده کند. ولی تمام رشته‌هایش با دو شعارِ: “مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر” و “اصلاحات، رفراندوم رمز فریب مردم”، دود شد و به هوا رفت!؟ این شعارها، عمقِ درک مردم مان را به نمایش می‌گذاشت. در شعار اول به وضوح می‌گوید که ستمگر را شناسائی کرده: هم شاه و هم شیخ. شعار دوم: ” اصلاحات، رفراندوم رمز فریب مردم”، نه تنها این امر را تأئید می‌کند، بل که اعلام می‌کند که اصلاحاتِ جمهوری اسلامی و رفراندوم سلطنت، چیزی جز فریب نیستند…. یعنی دیگه تمومه ماجرا!؟
شش هفته پیش در مقاله‌ای نوشتم: محمدجواد ظریف، وزیر خارجه جمهوری اسلامی می‌گوید: “مردم ایران با انقلاب اسلامی، انتخاب کرده‌اند که اینگونه زندگی کنند. ” در ضمن گفته که مردم با شرکت در تشیع جنازه قاسم سلیمانی نشان دادند موافق روشِ رژیم هستند. ظریف می‌گوید، اگر مخالف این روش هستید چرا در مراسم تشیع جنازه شرکت کردید؟ سپس خودش پاسخ می‌دهد: “یک دلیل وجود دارد و این است که ما خودمان انتخاب کردیم یک جور دیگر زندگی کنیم. ”
چرا باید به این دو گفته توجه ویژه داشت؟ زیرا،… محمدجواد ظریف، از مُهره‌های اصلی و سیاست گذارِ رژیم است. دید و برداشت و نظر او، دید و نظر حکومت است. او، به درستی، شرکت در رأی گیری را، انتخابِ مردم و تأئید برنامه‌های رژیم بوسیله‌ی مردم می‌داند. ظریف می‌گوید، چون مردم جمهوری اسلامی را انتخاب کرده‌اند، زندگی در رژیم فقاهتی را انتخاب کرده‌اند. چون در تشیع جنازه‌ی سلیمانی شرکت کرده اند؛ روش و برنامه‌های رژیم را تأئید کرده‌اند. سر خودمان کلاه نگذاریم – سیاست گذارِ حکومت، در این دو جمله شفاف بیان می‌کند که شرکت در رأی گیری، تأئید رژیم می‌باشد.
طیِ دو سال گذشته، مردم تنفر و انزجار خود را از رژیم آخوندی، با دو شعاری که به آن اشاره شد، بطور شفاف بیان کردند و به نمایش گذاشتند. رژیم، – برایِ رَد گم کردن و تمرکز را از روی ملاهای حاکم برداشتن؛ – برایِ ادامه‌ی کنترل ابزارهای قدرت و ثروت؛ و – برایِ حذفِ مخالفان درونیِ حکومت؛ قصد دارد در رأی گیری بعدی از ترفند جدیدی استفاده کند: “عَلَم کردنِ یک سپاهی برای مقامِ ریاست جمهوری. ” حیله و شعبده بازیِ جدید آخوندها اینستکه به مردم بقبولانند، این بار به کسی رأی می‌دهند، که نه طرفدار اصلاح طلب و نه طرفدار اصولگرا است.
عَلَم کردنِ یک سپاهی برای مقامِ ریاست جمهوری، ترفند تازه‌ای است در مقابله با مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم و بی تفاوتی آنان در رابطه با انتخابات. بیتِ خامنه، با آگاهی از انزجارِ عمیقِ مردم نسبت به حکومت آخوندی، این ترفند را برنامه ریزی، پشتیبانی و تبلیغ می‌کند. دارو دسته‌ی خامنه‌ای، این ترفند را مانند یک پروژه‌ی عظیم، برنامه ریزی و هدایت می‌کنند. شخصیت‌ها، نهادها و حوزه‌های متفاوت بخش هائی از این برنامه را در دست گرفته‌اند.
گام نخستِ ترفندِ عَلَم کردنِ یک سپاهی برای مقامِ ریاست جمهوری، دو سال پیش برداشته شد. علی خامنه‌ای در دیدار با گروهی از دانشجویان بسیجی اعلام کرد که خواهان تشکیل “دولت جوان حزب الهی” است. بسیج و حزب اله با راهنمائی و بودجه‌ی عظیم بیت رهبری، خواستِ خامنه‌ای را “فتوا” مانند دنبال کردند، تا زمینه را برای این انتخاب آماده سازند. کتابی با عنوان “دولت جوان حزب الهی” نوشته شد؛ گزارش ایسنا به نقل از سازمان بسیج اساتید کشور را مرور می‌کنیم:
“با توجه به طرح دولت جوانان حزب الهی از سوی امام خامنه‌ای برای انتخابات ۱۴۰۰ و مطالبه معظم له در این خصوص و با توجه به سوء برداشت هائی که… صورت گرفت و امام خامنه‌ای را به تشریح بیشتر واداشت، بسیج اساتید با هدف رفع شبهات و سوء برداشت‌ها در خصوص دولت جوان حزب الهی و تحقق دغدغه‌های نایب امام زمان… اقدام به تألیف کتابی با همین عنوان کرد. ” (خبرگزاری دانشجویان ایران)
یکی دیگر از مُهره‌های اصلی این برنامه، رئیس قوه قضائیه، ابراهیم رئیسی است. حضور او در قوه قضائیه، برای بیت رهبری، حکم سیستمِ “بررسی و تعادل” را دارد. بنابراین، نقشِ رئیسی، کلیدی و حساس می‌باشد. اصولگرایان بر این باورند که انتصاب ابراهیم رئیسی؛ تشکیل مجلس یازدهم که در فرقِ اصولگرایان می‌باشد؛ همراه با مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم؛ و ناامیدی رأی دهندگان از وعده‌های عملی نشده و ضعف دولت روحانی؛ زمینه را برای گام بعدی آماده تر ساخته است.
گام بعدی بوسیله‌ی مشاور فرمانده کل قوا (خامنه ای) سرتیپ پاسدار حسین دهقان برداشته شد. او در مصاحبه هائی، موضوعِ تأثیر گذار بودنِ یک سپاهی در حلِ مشکلات اقتصادی مملکت و معیشتیی مردم را، بذرپاشی و آغاز کرد. بلندگوهایِ بخش هایِ دیگری از نظام، با تکرارِ “قاطعیت‌های نظامی” و تغییرات مورد نیاز جامعه، این ترفند جدید را بر سرِ زبان‌ها انداخته‌اند. در یکی از نوشته‌های‌شان، ادعا می‌کنند که “کاندیدای نظامی در عرض یک سال، ایران را از بحران‌ها نجات می‌دهد. ادعائی بی اساس و پوچ، مانند بقیه‌ی معجزه‌های توهمی رژیم!؟ بیت خامنه‌ای بخوبی می‌داند که “زور” در فرهنگمان از مقبولیت ویژه‌ای برخوردار است. از اینرو، قدرت نظامی را در مقابل نارضایتی‌های اقتصادی و معیشتی مردم قرار داده، و برای جا اندازی – از همه سو آنرا تکرار می‌کنند. این ترفند را نباید دست کم گرفت.
رژیم امیدوار است که با این شعبه بازی بتواند، بار دیگر عده‌ای از مردم را اغفال کند، سرِ کار بگذارد به این امید که راه نجاتی وجود دارد! آیا هم میهنانمان، به دامِ جدید رژیم می‌افتند، یا اینبار، دست رَد به سینه‌ی رژیم می‌زنند؟ طیِ چهل سال گذشته، به انواع اعتراضات دست زده‌ایم، بجز “نه گفتن” به رأی گیری. آیا دلیلی بهتر از “شرکت نکردن” در این خیمه شب بازی، برای کسب ارزش و احترام انسانی و حقوق شهروندی، می‌بینید؟ آیا راهی ساده تر و بی خطرتر، برای مبارزه با رژیم، دارید؟ زندگی انسانی، دو بُعدِ اساسی دارد: نان و آزادی که تنها، پس از نه گفتن به رژیم فقاهتی، بدست میآید.
برای رهائی خودمان و نجات میهن مان
در این رأی گیری، شرکت نمی‌کنیم.

امیرحسین لادن
ahladan@outlook.com

از: گویا

خروج از نسخه موبایل