عصر ایران؛ مهرداد خدیر- امروز – ۲۹ اسفند ۱۳۹۹– اگر جمعه هم نبود، تعطیل رسمی بود. اما اگر از خیلیها بپرسیم چرا ۲۹ اسفند، تعطیل است، چه بسا به عید نوروز نسبت دهند و ندانند روز ملی شدن صنعت نفت است. چرا که هیچ آیینی به این مناسبت برگزار نمیشود و اگر هم یادی شود در حد مناسبت تقویمی است مثل این که فلان سال پیش در چنین روزی این اتفاق افتاد و انگار نه انگار که صحبت از نفت است.
شگفتاکه در «لایحۀ قانونی تعیین تعطیلات رسمی کشور مصوب سال ۱۳۵۹» نیز تعطیلات رسمی نوروز از ۲۹ اسفند تا ۴ فروردین ذکر شده در حالی که نوروز از آغاز سال نو شروع می شود و ۲۹ اسفند پایان سال کهنه است و ربطی به نوروز ندارد و هر چهار سال یک بار مثل امسال که سال کبیسه است اسفند سی روزه است.
بله، نفت؛ طلای سیاه که زندگی ایرانیان را از این رو به آن رو کرد و مثل خون در رگهای اقتصاد ما دوید. ۵۰ سال است که می دود و ۷۰ سال است که بر سر سفرۀ نفت نشستهایم. سفره ای که دکتر محمد مصدق گسترد و امروز ۲۹ اسفند ۱۳۹۹ این گسترانیدن ۷۰ ساله میشود.
تا میگویی طلای سیاه برخی میگویند طلا نگو، بلا بگو که هر چه میکشیم از این بلاست و اگر نبود صنعتی میشدیم یا قطب گردشگری میشدیم یا فلان و بهمان دیگر.
مگر نمیگویند بلاست و اگر نباشد چهها که نمیشدیم؟ خوب در این دو سه سال که ترامپ پای خود را روی این شریان حیاتی گذاشت و فروش نفت در برخی روزها تنها ۳۰۰ هزار بشکه در روز شد چرا نشدیم پس؟! با کدام پول قرار بود واکسن وارد کنیم؟ با پولی که قرار بود کرهجنوبی آزاد کند. بابت چی از کره ۷ میلیارد دلار طلب داریم؟ صادرات نخود و زعفران یا نفت؟
میگویند نفت اقتصاد ما را معتاد کرد. آری! اما با پول همین نفت زیرساختها شکل گرفت و بی نفت این تعداد، سد و پالایشگاه و دانشگاه و آزمایشگاه و ورزشگاه و زایشگاه و نیروگاه و بزرگراه و آزادراه چگونه در این کشور ساخته میشد؟ نکند با پول عوارض و مالیات؟!
تا پیش از مصدق هم نفت میفروختیم اما چگونه؟ سهم بیشتر را انگلیسیها برمیداشتند و سهم کمتر را برای ایرانیها میگذاشتند. مصدق اما از انرژی نهفته ایرانیان در مخالفت با انگلستان که حتی یک بار در از استقبال از انقلاب بلشویکی در روسیه خود را نشان داده بود و مرتبۀ دیگر در اظهار علاقه به پیروزی آلمانها برای ملی شدن نفت که در واقع همان خلع ید بود بهره برد مثل بانک شاهنشاهی (و بعدتر بانک ملی) به جای بانک ایران و انگلیس. ملی شدن به این معنی بود که از شرکت نفت ایران و انگلیس خلع ید شود و حمایت ملت و تهییج و بسیج آنها و همراهی آغازین نیروهای مذهبی به او یاری رساند و در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ نفت، ملی شد.
حالا اگر بد آورد چند دلیل داشت. یکی قطع منافع گروهی که سهم بیشتر میخواستند. دوم تحرکات تودهای ها که نیروهای مذهبی را نگران کرد دولت دست کمونیستها بیفتد و سلطنت ساقط شود. سومی نقش و افکار گروه هایی مانند فداییان اسلام که به دنبال اجرای شریعت بودند نه ملی شدن نفت و انتخابات آزاد و چهارمی البته تغییرات ناگهانی سیاسی در آمریکا و اتحاد شوروی با انتخاب رهبران جدید و خصوصا مرگ استالین در اسفند ۱۳۳۱ که به آمریکاییها جسارت دخالت بخشید و گرنه پروژۀ ملی شدن پیش میرفت و از مواهب آن بهره مند میشدیم و مگر دههها نیست که مصری ها از امتیاز ملی کردن کانال سوئز استفاده میکنند و خود ایرانی ها مگر بهره مند نشدند؟ سطح زندگی ایرانیان به ناگهان چگونه تغییر کرد؟ جز با پول نفت؟ یا خودمان را گول بزنیم و بگوییم با صنعت و کشاورزی؟
با این همه برخی ادعا میکنند که نفت در واقع دولتی شد نه ملی یا میگویند مصدق از فهم واقعیتهای بینالمللی صنعت نفت عاجز بود.
سومین ابهام یا اتهام هم این است که استخراج و استحصال نفت باید با مشارکت خارجی باشد و مگر همین حالا این مشارکت صورت نمیپذیرد؟
چهارمین نکته نیز همان است که در صدر گفتار آمد. این که نفت، طلا نیست، بلاست.
در پاسخ به مورد اول چنان که قبلا هم نوشتهام و در مقالهای با عنوان «نفت، ملی شد یا دولتی» توضیح دادهام، منظور از ملی شدن همان «خلع ید» است و در واقع باید تعبیر «خلع ید» را به کار ببریم. در این صورت دوگانۀ ملی/ دولتی هم شکل نمیگیرد.
تازه اگر هم ملی نکرد و دولتی کرد چون دولت خود او ملی بود، پس باز ملی شده بود و اتفاقا اگر دولتهای بعد از کودتا مشروعیت نداشتند و همین نامشروعی دست آخر کار دست شاه داد و او را ساقط کرد و هر چه به تصویر مصدق و ستایندۀ مصدق چنگ زد افاقه نکرد به سبب آن بود که احساس میکردند مال آنها دست دولت است و چون این گونه است باید منتخب آنان باشد و چون نبود درصدد خلع برآمدند.
پس اولا ملی شدن به معنی خلع ید است. ثانیا دولت خود مصدق، ملی بود و به موازات ملی شدن صنعت نفت، پروژۀ انتخابات را هم پیش میبرد تا دولت ملی بر سر کار باشد.
سوم این که در دولت های غیر ملی هم اگرچه نفت، سوختِ موتور استبداد هم شد اما مگر قبل از کشف نفت در مسجد سلیمان به دست عوامل ویلیام دارسی این سرزمین، استبداد به خود ندیده بود و با آب و زمین و انحصارهای دیگر استبداد برقرار نبوده است؟ جدای این، همۀ پول نفت را که دولت ها نمیتوانند حیف و میل کنند. این همه کار عمرانی جز با پول نفت میسر است؟
اتهام دوم یا این ادعا که مصدق با واقعیت های بینالمللی نفت بیگانه بود از زبان برخی نویسندگان غربی و مشخصا «مری آن هایس» نویسندۀ کتاب «بریتانیای کبیر و نفت ایرانیان» مطرح شده و استاد محمد علی موحد در اثر درخشان خود – خواب آشفتۀ نفت – به آن پاسخ داده و یادآورشده است: «مگر در همان سالها خود انگلستان صنایع زغالسنگ و برق خود را ملی نکرد؟
می گفتند ملی کردن مستلزم پرداخت غرامت است و مصدق گفت میدهیم و وقتی گفتند با کدام پول؟ پاسخ داد: ۲۵ درصد از درآمد نفت را برای غرامت شما کنار میگذاریم.
گفتند نمیگذاریم به دیگری بفروشید. گفت باشد به خود شما میفروشیم اما ما میفروشیم.
گفتند کارشناس ندارید. گفت از کارشناسان شما استفاده میکنیم. گفتند کارشناسان ما حاضر نیستند زیر دست کار کنند. گفت: پست های درجه اول را در اختیار شما می گذاریم اما نفت خودمان را خودمان میفروشیم.»
دردشان اما این نبود. این بود که قرارداد قبلی ادامه پیدا کند و مصدق توانست به لحاظ حقوقی ثابت کند دعوای ایران با یک شرکت است و ربطی به دولت ندارد و صلاحیت دادگاه رد شد.
سوم این که مگر حالا هم با مشارکت خارجیها نیست؟ بله. اما خارجی ها و انتخاب میشوند نه اینکه تنها با یکی برای همیشه ادامه پیدا کند و کنترل و مدیریت هم دست خودشان باشد.
سرانجام این سخن که کاش نفت نداشتیم. این حرف اما از آن حرفهاست و این سه سال که پول نفت کم شد دیدیم و می بینیم چه بلایی بر سر اقتصادمان آمده است.
چرا مرغ گران شده؟ چون دولت پول ندارد ارز به بازار بریزد و دلار را پایین بیاورد تا قیمت نهاده ها پایین بیاید یا به قدر کافی وارد کند. چرا پول ندارد؟ چون نفت نمیفروشیم تا دلاری به دست آوریم. ما که آقای قالیباف نیستیم که بگوییم مدیریت جهادی جای پول را میگیرد که اگر میگرفت شهرداری تهران را با دهها هزار میلیارد تومان بدهی تحویل نمیداد.
پول نفت اگر نبود کجا در دهه ۵۰ ایرانیان میتوانستند رهسپار اروپا شوند؟ حکومت و دولت و ملت که همان حکومت و ملت و دولت ۱۰ سال قبل بود.
می توان خیالپردازانه گفت نفت اگر نداشتیم صنعتی میشدیم. اما یگانه صنعت مطرح ما نساجی بود و بی نفت بعید بود کارخانه های صنعتی راه بیفتد.
نفت نبود البته نمیمردیم. زندگی میکردیم. اما افغانستان شدن و در واقع افغانستان ماندن ما محتملتر بود تا ترکیه شدن مان.
همین امروز هم اگر بایدن به برجام برگردد و دوباره روزی دو و نیم میلیون بشکه نفت بفروشیم رشد اقتصادی ما مثبت می شود. چرا؟ چون نفت در اقتصاد ما مثل خون، روان است. به تعبیر کیارستمی فقید البته هر چیز اگر فراوان شود، تباهی میآورد همچون عشق که فراوانیِ دوستی است. نفت هم اگر زیاد مصرف شود مست میکند و نکرد مگر؟
اینها به این معنی نیست که از جنبههای دیگر اقتصادی غافل شویم و بیش از این که هستیم به نفت وابسته شویم. برای آن است که قدر بدانیم و ۷۰ ساله شدن سفرهای که البته برای بعضیها ران مرغ دارد و برای کثیری پای مرغ، گرامی بداریم. نه به خاطر پای مرغ که به هر حال سفرهای هست و سه نسل را سیر کرده است و اگر خوب توزیع نشده گناه آنی نیست که سفره را برای ما گسترد.
مصدق با نفت، سیاست را در زندگی مردم ترجمه کرد. استقلال را عینیت بخشید و الگوی سیاست ورزی ایران گرایانه را پیش چشم ایرانیان قرار داد.
حسن کامشاد در خاطرات خود می نویسد: در هند به دیدار جواهر لعل نهرو شتافتم و گفتم کاش ما هم مثل شما رهبری چون گاندی داشتیم و او بی درنگ گفت: داشتید اما قدر ندانستید.
این ادعا که اگر نفت نداشتیم چنین و چنان می شدیم مرا به یاد سی و چند سال پیش و درس دانشگاه میاندازد که وقتی استادی تحقیقی را مربوط به چند قرن قبل خواست دانشجویی گفت در دنیای امروز به جای کند و کاو گذشته سرگرم اختراع و ابتکارند و استاد بلافاصله گفت: شما انجام ندهید. از همین حالا تا پایان ترم فرصت دارید اختراع و ابتکارتان را ثبت و ارایه کنید. حیف از وقت ارزشمند شماست که صرف این امور شود!
البته که اختراع و ابتکاری در کار نبود. حالا هم برخی میگویند اگر نفت نداشتیم چه و چه میشدیم که انگار نفت مانع پیشرفت ما شده است.
۱۱ سال پیش پاسخ این سؤال را در سفر افغانستان یافتم که اگر نفت نداشتیم چه می شدیم و در واقع چه بودیم.
این که پول نفت را صرف کارهای عمرانی کنیم یا هزینه جاری البته بحث دیگری است. مثل فرزندی که میراث کلانی به او می رسد و به جای سرمایه گذاری صرف عیش و عشرت یا باری به هر جهت میکند.
گناه از گسترانندۀ سفره نیست که خوان را کسانی به یغما برده یا استفادۀ درست از آن را وانهاده اند.
مصدق نفت را ملی کرد و اگر بسیاری از خدمات به رغم تورم و گرانی هنوز در دسترس است به لطف نفت است. ملی شدن نفت اما تنها یکی از دو بالی بود که مصدق برای این مردم می خواست بگشاید. بال دیگر انتخابات آزاد بود.
۷۰ سال است که بر سر سفرهای نشستهایم که مصدق گسترد. سهم خود او چه بود؟ سه سال حبس و ۱۰ سال حصر و دخترش – خدیجه – که در ۵ تیر ۱۳۱۹ داشت دوچرخهسواری می کرد و از نوع رفتار مأموران با پدر چنان شوکه شد که تا پایان عمر بهبود نیافت و در آسایشگاهی در سوییس زندگی را میگذراند و به پایان برد و دستاورد همان زندان برای مصدق، روماتیسم بود و از آن پس عصا بر دست شدن.
ملی کردن صنعت نفت البته به این معنی نبود که تمام زندگی مان را به ان گره بزنیم ووقتی فروش نرفت، اقتصاد بدون نفت را سامان داد و تراز تجاری هم مثبت شد. پس اگر دولت، ملی باشد نفت دولتی هم ملی است. اما تعبیر نفت، دولتی شد نه ملی گمراه کننده است چون به هر حال صرف زیرساخت های کشور می شود و بدون پول نفت خیلی از این زیرساخت ها قابل احداث نبود.
حالا عدهای که با پول نفت تحصیل کردهاند مینویسند دولتی شد نه ملی و انگار ملی شدن یعنی هر ماه به جیب مردم پول بریزند و راه و جاده و بیمارستان و مدرسه و فرودگاه که با پول نفت ساخته شده و پرداخت حقوق این همه کارمند شاغل و بازنشسته از محل پول نفت ملی شدن نیست و انگار تمام مشکلات ما به خاطر نفت است و قبل از نفت گرفتار استبداد نبودیم.
به جای این همه ناشکری ۲۹ اسفند روز ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق را گرامی بداریم.
راستی هیچ فکر کردهاید که اگر به روال امروز میخواستند ملی شدن صنعت نفت را در مجلس شورا رسیدگی کنند باید به سال بعد موکول میکردند نه آن که در واپسین روز سال تصویب کنند.