سایت ملیون ایران

هادی خرسندی: چرا رهبری موعد مرگ خود را اعلام نکرد؟

حالا که همه دارند نطق آقا را تعبیر و تفسیر می‌کنند.

هاشم خواستار به همراه صاحب‌خانه‌اش (احتمالاً)، در بازداشت

رمزگشایی فرمایشات عظما

یکشنبه بعدازظهر قرار بود رئیس قبیله آدم‌خورها سخنرانی کند. اصولگرایان حکومتی دست‌هایشان را شسته بودند، اصلاح‌طلب‌ها قاشق چنگال‌هایشان را تمیز کرده و گوش تیز کرده بودند که آقا بگوید چه کسانی را بخورند.

متأسفانه آقا منوی بخصوصی را پیشنهاد نکردند. پس همان تناول مغز مردم و جگر ملت و خون کارگر و جان جوان و رانت دولتی و دکل نفتی و کامیون دلار و عصاره حقوق بشر و سالاد جنگل و باسلق چینی و سوهان روسی و دسر سرّی اسرائیل را ادامه خواهند داد.

از شوخی گذشته!، من منتظر بودم وقتی مقام معظم رهبری روز کارگر را تبریک گفتند، یک ذکر خیری از اسماعیل بخشی کارگر هفت‌تپه می‌کردند. بالاخره او هم کارگر این مملکت است، گیرم حالا یک اشتباهی کرده، حقوق خودش و همکارانش را خواسته بوده. نظام هم که حقش را گذاشت کف بیضه‌هایش، با باتوم! حالا فکر نمی‌کنم اگر آقای رهبری حرفی از او بزنند، حمل بر همدستی با بخشی بشود و امنیتی‌ها بیایند مقام معظم را بگیرند.

حالا که این کار را نکردند، کاش اقلاً آب پاکی می‌ریختند روی دست کارگر جماعت و آنجا که از مقام کارگر تجلیل می‌فرمودند، یک «بِلانسبت کارگران هفت‌تپه و بقیه کارگران» وسطش می‌انداختند که خیال همه‌شان راحت شود.

صحبت بیضه شد، من خیلی دوست داشتم رهبر معظم یک روشنگری هم می‌کردند راجع به اینکه یک نره‌خری هشت تا آمپول زده به فوق البیضه نوری‌زاد. می‌خواستم از ایشان بپرسم همان‌طور که فرمودند که همه تصمیمات را خودشان می‌گیرند، آیا محل آمپول را هم شخص ایشان عضوش را تعیین می‌کنند یا شمخانی؟ دکتر ولایتی؟ آقا وحید؟ یا کی؟ تعداد آمپول‌ها را هم همین‌طور. نوری‌زاد گفته هشت تا. می‌خواستم بدانم اگر حضرت آقا خودشان تعیین فرموده‌اند چرا هشت تا؟ چرا نه پنج تا؟ یا دوازده تا؟ چهارده تا؟ و آیا اسلامی‌تر نیست که این هشت تا آمپول را تقسیم می‌کردند به تمام بدنش؟ مثلاً یکی به آلت تناسلی، هفت تای دیگر به دست و پا و کپل و غیره؟ پس عدل اسلامی کجا نمود پیدا می‌کند؟ توزیع عادلانه آمپول کجا می‌رود؟

به نظر من درست نیست که رهبر معظم اصلاً به روی خودشان نمی‌آورند. بالاخره مردم از ایشان انتظار دارند.

در مورد زباله‌گردی و پیدا کردن غذا از سطل‌های زباله (که یکی از مسئولان حکومتی گفته شغل شریفی است!) من توقع داشتم با توجه به پایبندی رهبر معظم به مراسم و مناسک اسلامی، دستور بدهند تا پایان ماه مبارک رمضان، شهرداری‌ها، ظرف‌های زباله را قفل بزنند و بعد از افطار باز کنند که هیچ زباله‌گردی در طول روز، به روزه‌خوری، آن‌هم در چشمرس دیگران، نپردازد.

درست است که می‌گویند شکم گرسنه دین و ایمان سرش نمی‌شود، ولی این را برای شهرهایی گفته‌اند که آئین شریعت اسلام تا زیر لحاف و قعر معده و روده مسلمانان پیش نرفته باشد.

اما خیلی خوشم آمد آنجا که حضرت آقا وقتی به اهمیت مقام مادری اشاره کردند، مادر ستار بهشتی را دور زدند و اسمی از او نبردند. درستش همین بود. بالاخره از این مادرهای داغ‌دیده در مملکت زیاد هستند و ممکن بود مسئله‌ساز شود. هر مادری عکس جوانش را بردارد بیاورد ضجه بزند که چرا ما را نگفتی؟ بدبختی حالا پدرها هم خودشان را داخل کرده‌اند.

پدر پویا بختیاری را هرچه می‌زنند، باز از رو نمی‌رود. انداختندش توی صندوق‌عقب ماشین بردند ولی این بابا انگار تا وقتی نچپانندش توی باک، دست‌بردار نیست.

جلوی توقعات مردم را نمی‌شود گرفت. آقا روز معلم را که تبریک گفتند گویا هاشم خواستار آموزگار خراسانی و از امضاکنندگان «نامه چهارده نفر» توقع داشته آقا او را هم لحاظ کنند و یک‌جوری از دلش درآورند که بیچاره را انداخته بودند توی بیمارستان روانی. داشت دیوانه می‌شد از این کار. این‌ها ارزش معنوی کار معلم را نمی‌داند، حقوق هم می‌خواهند!

شنیدم وقتی تظاهرات می‌کرده و حقوق معلمان را می‌خواسته، صاحب‌خانه‌اش هم آمده بوده همراه او داد می‌زده که بابا حقوق این بدبخت‌ها را بدهید، ما چه گناهی کرده‌ایم؟

چه خوب می‌شد حالا که حضرت آقا به تقاضای مناظره فائزه رفسنجانی جواب نداده‌اند، اقلاً صاحب‌خانه هاشم خواستار را دعوت به مناظره می‌کردند.

الان سه چهار سال است که مقام معظم رهبری امر فرموده‌اند مردم به جای رادیو بگویند رادیان و به جای تلویزیون بگویند تلویزان، که به قول خودشان «هنجار فارسی دارد.». متأسفانه در این چند ساله، چه در جناح اصلاح‌طلب چه در طیف اصولگرا، هیچ‌کس رعایت نکرده. چندنفری هم که روزهای اول دستگیر شدند، معلوم نیست چرا با آن‌ها به‌شدت برخورد نشده و الان دارند راست راست راه می‌روند.

همین بی‌توجهی‌ها باعث شده که حضرت آقا توبه‌کار شوند و کلمات جدیدی به زبان شیرین فارسی اضافه نفرمایند، وگرنه قرار بود مقرر بفرمایند به هات-داگ بگویند «سگداغ»، – سرِ هم – که همان دو سیلاب است با هنجار فارسی.

متأسفانه شخص خودشان هم هیچ‌وقت در سخنرانی‌هایشان این قاعده را رعایت نفرموده‌اند که این باعث جری شدن اقشار مختلف مردم شده. خوب بود در فرمایشات اخیرشان به بهانه لو رفتن فایل ظریف یک اسمی از تلویزان ایران اینترنشنال می‌آوردند که اخیراً رادیان هم راه انداخته.

ضمناً مقام معظم رهبری راجع به این‌که چه موقعی می‌خواهند بمیرند که مردم خیلی چشم‌انتظاری می‌کشند، متأسفانه چیزی نفرمودند. کاش سربسته یک اشاره‌ای می‌کردند که ملت خوشحال شود، اپوزیسیون هم از بلاتکلیفی دربیاید.

البته از بیت رهبری خبر می‌رسد که آقا می‌خواهند یک روز صبح مجتبا شان را سورپریز کنند.

در خاتمه می‌دانم آن یک‌ذره مقوا که معمولاً حضرت آقا حرف‌ها را یادداشت می‌کنند و کف دستشان دارند جا ندارد همه این چیزها را رویش بنویسند. به نظرم آقا وحید باید یک دفترچه صدبرگ برای دری‌وری‌های عظما فراهم کند.

***

دلتنگ خواهر دلتنگ

دلتنگم از فراق تو، دلتنگ خواهرم
چشم تو مانده بر ره و من دیده بر درم
 
پرواز ما به‌سوی هم از هر دو سو نشد
تو مرغ خسته بالی و من سوخته پرم
 
سیرت ندیده‌ام به جوانی و حالیا
پیرانه‌سر گرسنه دیدار دیگرم
 
بهر من آنچه مانده ز دوران کودکی
خواهر تویی و آن دو گرامی برادرم
 
عمری گذشت و پیر شدم آرزو به دل
دیگر نشد حضور عزیزت میسّرم
 
دل‌خوش به صحنه‌های مجازی نمی‌شوم
خواهم که راست جلوه کنی در برابرم
 
خواهم که بشنوم ز لبت شعری از پدر
وز صحبتت به من برسد بوی مادرم
 
پرسند عمه جان چه شد؟ و خواهرت کجاست؟
دلتنگ تو شدند دو فرزند و همسرم
 
من که جدا ز یار و دیارم نمی‌شدم،
این دوری دراز کجا بود باورم
 
دیدی چگونه در پس فریادهای شوق
غم بر دلم هوار شد و خاک بر سرم
 
باور کنم که عمر دوباره گرفته‌ام
یک لحظه گر دوباره بیایم به کشورم
 
از غصه ندیدن تو، خواهر عزیز
بنگر چگونه تلخ شده شعر شکّرم
 
در آرزوی دیدن تو هرچه زودتر،
یک مدت است منتظر مرگ رهبرم

***

از: ایندیپندنت

خروج از نسخه موبایل