سایت ملیون ایران

جامعه‌شناسی شایسته‌سالاری و سانسور در جامعه ایرانی

از میان پدیده هایی که جامعه ما را قابل تعریف می‌نماید دو پدیده شایسته سالاری و سانسور است. وجود یا نبود شایسته سالاری در جامعه و نقش و وزنه سانسور و خودسانسوری، در جامعه ما چگونه قابل ارزیابی هستند؟ وضع بازیگران اجتماعی در این دو عرصه چگونه است؟ جامعه سالم و مدرن چگونه جامعه‌ای می‌باشد؟

شایسته سالاری در جامعه ایران

در جامعه مدرن، شایسته سالاری یکی از ویژگی‌های برجسته آنست. شایستگی سالاری با کسب مهارت و ظرفیت حرفه‌ای و تخصصی، با داشتن دیپلم دانشگاهی، با وجود دانش عملکردی، با دقت و توانایی و ظرفیت در روش‌های حرفه‌ای، با قدرت مدیریت علمی، با وزنه برجسته دانشمندان و اندیشمندان، با برآمد گروه نخبگان در اجتماع و شرکت موثر آنها در تصمیم گیری‌های کلان در جامعه تعریف می‌شود. افرادی که دارای نبوغ و قدرت ژنتیکی بالا هستند جزو نخبگان می‌باشند ولی افراد ماهر و شایسته و نخبه گروهبندی بزرگ تری را تشکیل می‌دهند. در هر جامعه و نهادی تصمیم گیران بی گمان، شایستگان نیستند. شایسته سالاری همیشه با سیاستمداری انطباق ندارد. برپایه معیارهای مدرن یک سیاستمدار دارای تحصیلات بالا، تجربه حزبی و ادبیات سیاسی بوده و با فونکسیون‌های دولتی، حقوق بین الملل و نهادهای جهانی آشنایی دارد. چه بسا تبهکاران و عوامفریبان و نظامیان و آخوندها با زرنگی و نیرنگ به قدرت برسند ولی آنها از ظرفیت‌ها و شایستگی علمی و تخصصی برخوردار نیستند.

در جامعه ما جایگاه شایسته سالاری (مریتوکراسی) چگونه قابل ارزیابی است؟ آیا مسئولان حکومتی ایران با تعرف بالا خوانایی دارند؟ به عناصر شریک در قدرت سیاسی ایران توجه کنیم. بیشتر آنها بر اساس معیارهای ایدئولوژیکی و دینی و خانوادگی و خویشاوندی و فرقه‌ای انتخاب می‌شوند. البته در میان آنها هستند کسانی که دانشگاه رفته‌اند ولی معیار اصلی مکتبی بودن فرد است و چنین فردی در مجموعه و در نظامی قرار دارد که هرگونه اثر درست احتمالی کردار فردی را تباه می‌کند. بعنوان نمونه به مورد سعید نمکی، وزیر بهداشت ایران توجه کنید. او دکتر دارو ساز از دانشگاه پزشکی اصفهان است. از نظر دانش پزشکی او فرد متوسطی است که فاقد درک عمیق نیازهای پزشکی و بهداشتی شهروندان ایران است، او فاقد درک عمیق وضع بهداشتی ایران در مقایسه با کشورهای همسایه و کشورهای پیشرفته است، او در مدیریت کرونا شکست خورده و دروغگو است و او بارها و بارها به چاپلوسی و تملق گوئی از خامنه‌ای پرداخته است. نمونه دیگر دستگاه قوه قضائیه و دادگستری زیر کنترل آیت الله‌ها می‌باشد. آیت الله هایی مانند اردبیلی و یزدی و شاهرودی و لاریجانی و رئیسی اهل حوزه هستند و فقه شیعه میدانند ولی در عرصه حقوق مدرن و حقوق بین الملل و علوم انسانی، افراد نادانی بیش نیستند. ایدئولوژی منحط اسلامی نمی‌تواند بینش مطلوب برای مدیریت یک دستگاه قضایی مدرن باشد. نمونه دیگر فرهاد دژپسند وزیر اقتصاد و دارایی ایران دارای درجه دکترا از دانشگاه آزاد اسلامی می‌باشد. مامی دانیم که چنین دانشگاهی از هرگونه رتبه علمی دور است و این فرد بر پایه تعلق مذهبی و رفاقت سیاسی به وزارت رسیده است. فلاکت اقتصاد ایران نتیجه اینگونه بی لیاقتی و نظام عمومی رانتی می‌باشد.

الگوی سیاسی کلان چیره بر کشور بنا بر طبیعت استبدادی و دینی‌اش، بسیاری از شایستگی و هوشمندی‌های علمی و حرفه‌ای را به هدر می‌دهد. جامعه ایران به شکل انبوه آخوند و طلبه و افراد خرافی تولید می‌کند و این افراد انگل و بی دانش را در مسئولیت قرار میدهد. مدیران حکومتی در دستگاه‌های گوناگون مانند خبرگان و مجلس و شورای نگهبان و وزارت خانه‌ها و رسانه‌ها و نهادهای نظامی، افراد دینی خرافی و بوروکرات و چاپلوس بوده و از فرهنگ مدرن و تخصص‌های علمی رایج در جهان بی بهره هستند. آیت الله خامنه‌ای که در راس هرم قدرت مطلقه قرار دارد فردی بسیار متعصب و خرافی و روانپریش است، کار اصلی او کنترل و جاسوسی افراد و نهادها و و بازتولید قدرت فردی است و او چالش‌های بزرگ جهانی مانند اکولوژی و دانش مدرن و اقتصاد و فلسفه را نمی‌فهمد و مشاورانش افراد دینی و نظامی و جاسوس و سرکوبگر هستند. رهبران درجه اول در کشورما، جزو افراد حوزوی و اسلام زده و فاقد دانش و تخصص کشورداری و افراد متقلب و توطئه گر هستند و بخش بزرگی از توان کشور را نابود کرده‌اند.
در جهان کنونی بسیاری از قدرت‌های سیاسی با توانایی‌های علمی و تخصصی و فنی و مدیریتی می‌چرخند. در غرب رئیس جمهور، رئیس دولت و وزیران از برترین مدیران سیاسی هستند و تحصیلات آنها در برجسته ترین نهادهای دانشگاهی انجام پذیرفته است. مدیران اداری و سیاسی و اقتصادی برپایه شایسته سالاری و تجربه حرفه‌ای و دیپلم دانشگاهی و حتا نوع دانشگاه انتخاب می‌شوند. بطور مسلم این انتخاب گاه با وابستگی حزبی و وابستگی فکری و ایدئولوژیک همراه می‌باشد. ولی جنبه اساسی در این گونه جامعه، همانا دیپلم و شایستگی حرفه‌ای و دانش افراد است. در غرب کسی بدون شایستگی به مسئولیت نمی‌رسد حال آنکه در ایران بدون پروانه دینی و فقهی کسی به مسئولیت مهم نمی‌رسد. در ایران دین و رابطه، اصل است و فساد افراد مانعی برای داشتن مسئولیت نیست. همه نهادها و دستگاههای دولتی و دانشگاهی با فساد عجین هستند و مراکز متعدد قدرت با افراد فاسد خود در نوعی صلح متقابل بسر می‌برند. در این نظام افراد فاسد همیشه امکان ماندگاری در پشت و مقام و نیز امکان بازگشت دارند زیرا اعتقاد به اسلام و نوع ارتباط با نظام ولایی و نقاب اسلامگرایی عوامفریبانه، امنیت و جایگاه آنان را تامین می‌کند.

حال آنکه در نظام دمکراسی غربی شایستگی اصل است و فساد آشکار شده، فرد را برای همیشه از میدان بازی دور میکند. در یک جامعه مدرن شایستگی و دانش حرفه‌ای ملاک اصلی مدیریت است و همین امر به تمام رگهای جامعه انتقال می‌یابد و به ویژگی همگانی تبدیل می‌شود. از نظر جامعه شناختی شایسته سالاری اهرم اصلی پیشرفت جامعه است. آنجایی هم که در مناسبات اجتماعی پارتی بازی عمل میکند شایسته سالاری یک معیار اساسی است. البته این خطر وجود دارد تا افراد نخبه به یک گروهبندی بزرگ و پرقدرت تبدیل شوند، شایسته سالاری را در کردار به دمکراسی چیره گردانند و به حقوق شهروندی و رای آنها پشت کنند. باید توجه داشت که قواعد دمکراسی و حقوق شهروندان رعایت شود و انتقادهای آنان شنیده شود. در مناسبات اجتماعی افراد شایسته نیز میتوانند به فساد کشیده شوند و اتیک اجتماعی را قربانی معامله سوداگرانه نمایند و به همین خاطر آزادی مطبوعات و روحیه انتقاد یک تضمین مهم است. در نبود روند دمکراتیک شهروندانه خطر رشد پوپولیسم وجود دارد. در چنین حالتی فرصت مناسب است تا پوپولیست‌ها به تعرض دست زده و با عوامفریبی وارد میدان گردند.

سانسور و خودسانسوری در ایران

هنگامیکه از سانسور در جامعه گفتگو می‌شود بیشتر به سیاست سانسور ناشی از حکومت فکر میکنیم. در نظام دینی مستبد اجرای سانسور سیاسی و فکری و هنری حتمی است. اسلام یک ایدئولوژی توتالیتاریستی است و همه حاملان خود را به کارگزاران خفقان و سانسور تبدیل می‌کند. این قدرت سیاسی پلورالیسم سیاسی را منحل می‌کند، تمام رسانه‌ها را کنترل و سانسور می‌کند، همه مخالفان و دیگراندیشان را کنترل و سرکوب میکند، دانشجویان را با دستگاه حراست و بسیج و کنکور ایدئولوژیک شناسایی و سرکوب می‌کند، و همه استادان را زیر فشار قرار داده و «ناسازگارها و غیرمکتبی ها» را تصفیه می‌کند و یا گفتمان آنان را «دلخواه» خود می‌کند. حکومت با این سیاست حذفی بسیاری از شایستگی‌های موجود در جامعه را نابود می‌شود. حال آنکه در حقوق مدرن قدرت سیاسی باید امنیت جامعه را تامین نماید، مدیریت کلان کشوری را برپایه قانون و رای شهروندی تضمین کند و همه ابزارها و روش‌های لازم را برای پیشرفت افراد و شایستگی شهروندان و سرافرازی ملت تهیه کند.

حال، سانسور حکومتی بخشی از سانسور در جامعه است. سانسور یعنی جلوگیری از آزادی گفتمان و جلوگیری از هر نوع بیان احساس و دیدگاه و سلیقه در زمینه‌های گوناگون زندگی مانند هنر و ادبیات و فرهنگ و دین و فلسفه و سیاست می‌باشد. بنابراین، سانسور فقط سانسور سیاسی نیست بلکه این سانسور یکی از گونه‌های سانسور است. افزون برآن، مکانیسم سانسور در بالا و پائین جامعه عمل می‌کند و بالاخره بگوئیم که پیوسته سانسور با خودسانسوری همراه است.
قدرت‌های سیاسی استبدادی و اقتدارگرا و نازیستی و مذهبی و کمونیستی پیوسته امر سانسور را پایه محوری مدیریت خود قرار می‌دهند. این رژیم‌ها تمام اجزای جامعه را زیر پایش و کنترل قرار میدهند تا چیرگی خودکامه بر آن قطعی باشد. البته این امر توهمی بیش نیست زیرا جامعه‌ای که زیر فشار انبوه است همیشه امکان تازه‌ای برای زنده ماندن و برای نافرمانی می‌آفریند. سانسور حکومتی از ویژگی‌های همه حکومت هاست، حتا برخی قدرت‌های سیاسی دمکراتیک سیاست سانسور را گاه به گاه برای منافع ویژه‌ای پیاده می‌کنند. آزادی روزنامه‌ها و استقلال سه قوه قضایی و قانونگذار و اجرایی این گونه سیاست‌ها را به چالش میکشد. سیاست سانسور در رژیم‌های توتالیتر سراسری و ساختاری است و با هدف یکسان سازی جامعه صورت می‌گیرد.

از نظر جامعه شناختی سانسور فقط در عملکرد دولتی و دستگاه سرکوبگرانه قدرت سیاسی نیست. به همه زمینه‌ها در جامعه نگاه کنیم. سانسور در همه گوشه‌ها و رده‌های جامعه وجود دارد زیرا امر قدرت، در خارج قدرت سیاسی، در همه گوشه‌ها و رده‌های جامعه موجود است. قدرت چیست؟ از نگاه جامعه شناختی همه بازیگران اجتماعی دارای قدرت هستند و قدرت یعنی توان و موقعیت برای بدست آوردن یا نگهداری یک امتیاز. رئیس یک خانواده، یک کارفرما، یک شخصیت کاریستماتیک، یک رهبر دینی، یک رهبر حزب سیاسی، یک شارلاتان بدجنس، رهبر یک گروه نظامی، یک تروریست اسلامگرا، رئیس یک دولت، همه و همه دارای نوعی قدرت هستند و می‌توانند سانسور و خودسانسوری را به دیگران تحمیل کنند.
افزون بر آن گروه‌های فشار مافیایی و مالی و دینی و یا گروه‌های فشار در شبکه‌های اجتماعی، دارای قدرت بزرگی هستند و می‌توانند افراد را به سکوت و خودسانسوری وادار کنند. در دانشگاه‌ها نیز گروه‌های فشار وجود دارند که با گروه‌ها و شخصیت‌های با نفوذ و تصمیم گیرنده در ارتباط هستند و افراد مخالف یا خواستار قدرت را به خودسانسوری و حاشیه نشینی می‌کشانند. در برخی رسانه‌ها عدم اجرای خواست و فرمان مدیران صاحب قدرت از جانب روزنامه نگار منجر به خشم آنها گشته و در پی آن، سیاست تهدید و تطمیع مدیر بعمل در می‌آید و مزاحمت روانی علیه روزنامه نگار جاری می‌شود. سیاست تهدید و فشار در بسیاری از موارد همکاران ناراضی را به سکوت و مماشات و خودسانسوری سوق می‌دهد و آنها را به قربانیان ساکت تبدیل میکند.

همه موارد نامبرده در جامعه ایران عمل می‌کند. سانسور حکومتی، سانسور حوزوی، سانسور دانشگاهی، سانسور مدرسه، سانسور خانگی، سانسور مسجد، سانسور بنگاه‌های اقتصادی، سانسور ادارای، سانسور رسانه‌ای، سانسور ویژه ماه رمضان و ماه محرم، سانسور کوچه و خیابان و غیره، یک مجموعه را تشکیل داده و سانسور با اعلان مقررات حکومتی و دینی و نیز با ممنوعیت‌های ناگفته تحمیل می‌کند. در این فضا سانسور هم زخمی می‌کند و رنج میدهد و همه با خود نوعی عادت بوجود می‌آورد. مردم به فضای ممنوعیت‌ها خو می‌کنند و بی تفاوت می‌شوند. گاه شورش و اعتراضی علیه سانسور خود را نشان می‌دهد ولی گرایش انبوه همانا خاموش شدن است. خاموشی بمعنای پذیرش نیست ولی همزیستی را معنا می‌دهد. در فضای سانسور خودسانسوری نیز رشد می‌کند. خودسانسوری زمانی بوجود می‌آید که فرد در رویارویی با دارندگان قدرت نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد هزینه روانی و عاطفی و اجتماعی سنگینی را بپردازد، ولی برای «آرامش و امنیت» خود کوتاه می‌آید تا مزاحمت‌ها و آزارهای پیرامون خود را کاهش دهد و بنابراین خود را خاموش می‌کند. خودسانسوری در شکل بیمارگونه عامل مهم در سرسپردگی روانی و دریوزگی اجتماعی است. به این ترتیب انسانها، نیمه آگاه و در ناخودآگاه خود، دنباله رو شده، بی شخصیت گشته، فاسد شده و روحیه خویش را به بردگی می‌سپارند. ایرانیان بسیاری هستند که نه تنها در مورد قدرت سیاسی، بلکه همچنین در مورد دین اسلام و سنت فلج کننده شیعه گری و نیز در مورد شخصیت‌های دینی و آیت الله‌ها و نواندیشان و همچنین در مورد «اعتقاد توده» کرنش کرده و سکوت می‌کنند و خودسانسوری را به «اخلاق» خود و «ادب اجتماعی» تبدیل می‌کنند.

خودسانسوری در فضای اسلامی ابعاد تراژیک به خود می‌گیرد. فرهنگ «مقدس» و تعبدی قرآن انسان را به بنده تبدیل می‌کند. شخصیت انسانی مچاله شده و همه جنبه‌های کیفی خود را از دست می‌دهد. فرد اسلامی با پذیرفتن قانون مقدس دین و احترام به اراده اللهی، به ذهنیت خودسانسور و نقطه صفر می‌رسد. در کشورهای مسلمان اسلامگرایان نهادهای کنترل افراد را از پائین بوجود می‌آورند. انجمن‌های خیریه و مدافع بیچارگان، با پول و غذا، طبقه آسیب دیده و جوانان فاقد فرهنگ مدرن را مانند یک طعمه آهسته آهسته می‌بلعند. آنها تقیه می‌کنند. در گامی بعدی انجمن‌ها و حزب‌ها همین توده مسخ شده را همچون سربازان کور و خرافی بسیج می‌کنند و با عوامفریبی و نیرنگ و پول راه تصرف قدرت را می‌پیمایند. در غرب الگوی عملکرد شبکه‌های اسلامگرا متفاوت است. در اینجا، انجمن‌های دینی اسلامی، در جامعه، در یک محله، در یک شرکت اقتصادی، در یک شهر، گاه آنچنان نیرومند هستند که با ایجاد فضای ایدئولوژیک و تبلیغاتی، مخالفان خود را «نژادپرست» و «عامل بیگانه» معرفی کرده و با تحقیر و کارزار دروغپردازانه، آنها را به سکوت و انفعال و خودسانسوری می‌کشانند. فضاسازی‌ها و بکارگیری زبان تهمت و تاکتیک شایعه سازی همان ابزاری است که در انسان ایجاد ترس نموده و روان شکننده و حساس را به عقب نشینی محکوم می‌کند.
در هرجامعه‌ای سانسور و خودسانسوری دلیل‌های ویژه خود را دارد. شکوفایی جامعه به گوناگونی اندیشه و سلیقه و کردار وابسته است. دمکراسی یعنی تنوع در گفتمان، آزادی در گفتار و دفاع استدلالی از دیدگاه خود و نیز ایجاد اشتیاق در جامعه تا مخالفان در جدل شرکت کنند. حال آنکه همه سیاست‌های سانسوری خواهان ویرانگری در شایستگی‌ها و یکدست کردن فکر و جامعه هستند. توتالیتاریسم نقطه اوج سانسور است.

جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از نویسنده: کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، جلال ایجادی، نشر مهری، لندن»، کتاب «جامعه شناسی آسیب‌ها و دگرگونی‌های جامعه ایران»، جلال ایجادی، انتشارات نشرمهری و دو کتاب دیگر «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن» و «اندیشه ورزی‌ها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، جلال ایجادی، چاپ نشر مهری.

از: گویا

خروج از نسخه موبایل