شکست تاریخی اندیشه آخوندی، از آنها افعیِ زخمیای ساخته است.
نقشههای شومی برای مردم ایران دارند.
یک. نگارنده هرگز باور نداشته و ندارد که ما در ایران “جمهوری اسلامی” داشتهایم. بلکه این حکومت از همآن آغاز انقلاب “حکومت اسلامی” بوده و بنیاناش بر “امام و اُمت”، “چوپان و رمه” و “ارباب و رعیت” گذارده شده است و مردم، دولت و مجلس تنها نقشی نمایشی داشتهاند. برکناری بنی صدر در همآن آغاز یک نمونه روشن است. تازه خودِ او هم اگر مورد تایید خمینی قرار نمیگرفت، رییس جمهور نمیشد.
سیستم ولابتفقیه که تنها با کشتار و تبهکاری برپا مانده است نمیتوانست “جمهوری” باشد. دیگر برایِ همگان روشن است که ولی فقیه زورکی هرچه را که نپسندد و به زیان قدرت خود ببیند با یکحکم حکومتی از گردونه چرخش به بیرون پرتاب میکند. نمایندگان مجلس به شکل رمههایی هستند که تنها زمانی میتوانند قانونی تصویب کنند که نخست چوپان اجازه داده باشد؛ رییس جمهور و دولتِ او تنها نمایشگاه و مرکزی بوده است زیر کنترل “رهبر معظم” برای روبراه کردنِ کارِ مافیاهایِ رانتخوار، قاچاقچی و دزد و اجازه هیچ تصمیم مستقلِ کلانی را نداشتهاند زیرا خود نیز شریکراه بودهاند. و بنابراین کاربرد واژه “جمهوری” برای چنین حکومتی از همآن آغاز دروغ، بیپایه، نادرست و مسخره بوده است.
دو. کسانی میگویند به هرروی انتخاباتی انجام میگیرد. خوب نتیجهاش تا امروز در برابر چشم ما قرار دارد. تنها دورانی که میتوان گفت انتخاباتی در ایران انجام گرفت، دوره خاتمی بود که آن نیز جبر روزگار بود که پیش از این، هم من و هم کسانی دیگر در این باره نوشتهاند و نیاز به بازگفت نیست. تنها به دو نکته اشاره شود:
الف ـ روشن بود که “اصلاح خواهان حکومتی” با بزدلیِ خاتمی و وحشیگری اوباش خامنهای و آنچه پبش آمد، ره به جایی نبرند زیرا بافتِ حکومت “اصلاح ناپذیر بود” و همچنان نیز هست. نتیجه اصلاح خواهی فریبِ جوانان و سرکوبِ شدید آنان شد. البته نمیتوان نادیده گرفت که همین روند، گشایشی در کار روزنامهها و رسانهها پدیدآورد، با دلیری خبرنگارانی و نویسندگانی در باره فساد و تبهکاریها افشاگریها و روشنگریهایِ مهمی انجام شد که در افزایش درک و فهم جامعه بی نتیجه نبود ولی چه سود که خاتمی مرد این میدان نبود و به زودی در برابر فشارها تن به تسلیم داد و به زیرِ چادر “ستون خیمه انقلاب” خزید و آن همه نیروی جوان و پُر شور را زیر مهمیز اوباشان خامنهای رها کرد و حتا با آنان همآوا شد!
ب: سازش خاتمی و اصلاح خواهانِ حکومتی سبب شد تا پتانسیبل مثبت جامعه به ویژه دانشجویان و جوانانِ کوشا برای اصلاح و دگرگونی بر باد رفته و با بنبست روبرو شود. سر آخر خاتمی پس از هشت سال تکیه بر کرسیِ ریاست جمهوری و استفادههایِ شخصی، در برابر انتقادهایِ سخت به سازشکاریِ او گفت: “من تنها یک تدارکاتچی بودم! ” بی گمان میباید این را در همآن سال نخست ریاست به خوبی فهمیده باشد و اگر ریگی در کفش نداشت و به آنچه میگفت باور داشت، همآن زمان میباید از مقامِ نمایشی خود کنارهگیری میکرد.
هنگام گفتنِ”من تنها یک تدارکاتچی بودم”دیگر همه نیروهایِ پویایِ جامعه آن زمان که به خاتمی و اصلاح دلبسته بودند، شناسایی و سرکوب شده و ولایت فقیه پایههایش استوارتر شده بود. برنده نیروهایِ بازدارنده واپسگرا به رهبری آخوند خامنهای شده بودند.
چرا امروز اعتراف کردند و پشت پرده چهمیگذرد؟
نگارنده پیشگو نیست و تنها بر پایه رویدادها و شناخت خود از حکومتِ تبهکار اسلامی، دیدگاه خود را بیان میدارد.
چرا اینک پس از ۴۲ سالواندی بازی با واژه “جمهوری” امروز شمشیر را از رو بسته و به روشنی میگویند” جمهوری نیستیم و حکومت اسلامی هستیم”، رای مردم اثری ندارد و مردم تنها امت و رأیتی هستند زیر فرمان رهبری دیوانه و مالیخولیایی بنام خامنهای؟ این جنجال و هیاهو که در باره نمایش انتخابات و اینکه میخواهند رییسی پس از رسیدن به ریاست جمهوری رهبر شود و پروبال دادن به هیاهویِ احمدی نژاد و… تنها برایِ پنهان کردن اصل ماجرا است زیرا اکنون پایانِ کارِ خودِ حکومت نیز روشن نیست چه رسد به رییسی و جانشینی خامنهای!
چه پیش آمده است که حکومت به یکدست کردن همه سازوکارها نیاز یافته است؟ حتا دیروز خبری منتشر شد در باره نقشه سپردن استانداریها به سپاهیان! در یک جمله میتوان گفت: همه آنچه میگذرد نشان از ترس شدید خامنهای و مافیاهایِ وابسته دارد. ترس از فروپاشی، محاکمه و جزای تبهکاریها و نه تنها مرگِ حکومت که مرگِ ایدئولوژیِ پسمانده حکومت!
ریشههایِ این ترس از مرگ
از دیدِ من اینک ما در دورانِ حساس و هُشدار دهندهای پاگذارده و به روشنشدنِ سرنوشتِ پایانیِ حکومت و آینده ایران بسیار نزدیک شدهایم. دیگر برایِ حکومت نفی شکست و رسوایی شدنی نیست و شمشیر را از رو بسته است و اینک بیش از هر زمانِ دیگری سرنوشت ایران و ایرانی درمیان است.
انگیزههای ترس شدید خامنهای و باندهای تبهکار وابسته:
۱ ـ شکست در همه زمینهها چه در درون و چه در بیرون از ایران.
بزرگترین ضربه، شکست حکومت در ایدئولوژی واپسگرای خود و متلاشی و ریشهکنشدن بنیادِ فرمانروایی آخوند در ایران برایِ همیشه تاریخ است. مردم در هرجا زیر شدیدترین فشارها با اندیشه پسمانده آخوند و اسلامِ حاکم جانانه و با دادن هزینههایِ فراوان مبارزه کردهاند.
گقتن در باره وضع درون ایران تنها بازگفتِی بیهوده است و همه ازآن آگاه هستند. تنها باید گفت در این ۴۲ سالواندی هیچ دورهای مردم چنین یکپارچه بیزاری خود از حکومت اسلامی و رهبر زورکی آن را بیان نکرده و نشان ندادهاند. هیچ ترفندی نیز برای فریب مردم دیگر کارساز نیست و حکومت این را خوب فهمیده است.
در بیرون از مرزهایِ ایران نیز روند کارها و سیاستها روزبهروز به زیانِ حکومت عمل کرده است از قرار زیر:
ـ جنایت فراموش نشدنی زدن عمدیِ هواپیمایِ مسافربری و قتل ۱۷۶ مسافر که جهان را تکان داد و حکم تازه دادگاه کانادا بر تایید این موضوع که راه را برای کشاندن خامنهای و دیگر تبهکاران به داداگاه بینالمللی باز میکند؛
ـ زخمِ همچنان باز و خونریز کشتار ۶۷ که برایِ نخستین بار از سوی کارشناسان سازمانِ ملل خواستار پاسخگویی حکومت و پافشاری بر پیگیری آن و هُشدار به حکومت که اگر پاسخ درخور و درست دریافت نشود آنرا به عنوان”جنایت علیه بشریت” اعلام خواهند کرد که این نیز میتواند خامنهای و دیگر تبهکاران را به دادگاه بینالمللی بکشاند؛
ـ رسوایی بزرگ و تاریخی کوششهایِ حکومت برای ترور و بمب گذاری. دستگیری یک دیپلمات تبهکارِحکومت و جاسوسان وابسته به او که محکومیت بیستسال زندان برایِ او و حکم زندان و سپس اخراج جاسوسان وابسته به او را درپی داشت. سندها از آن میان دفترچه سبزی که از این دیپلمات به دست آمد، دادههایِ شگفتآوری از شبکههای گسترده جاسوسی و ترور حکومت در کشورهایِ گوناگون اروپا دراختیار نیروهایِ امنیتی شماری از کشورهایِ اروپایی قرار داد که تا امروز کار شناسایی، پیگیری و بازجویی از جاسوسان همچنان با جدیت دنبال میشود. اینک رفتارِ دیپلماتها، سفارتخانههایِ حکومت و آمد و رفتها به مسجدها به درستی بیش از گذشته زیر کنترل قرار گرفتهاند؛
ـ پیش از آن نیزکشف برنامه ترور و جاسوسی در دانمارک، سوئد و نروژ که شماری جاسوسان ِحکومت دستگیر شدند؛
ـ کشف محمولههای چند تنی مواد مخدر از کامیونها و یا کشتیهایی که در ایران بارگیری کرده بودند که منجر به هُشیاری و سختگیری بیشتر کشورهایِ اروپایی و بدنامی بیشتر حکومت شده است. بر اینها بیافزایید آدم رباییها، گروگانگیریها و باج خواهیها که موردِ انزجار شدید دولتمردان و مردم جهان قرار گرفته است.
ـ خبر همین امروز آژانس بینالمللی انرژی اتمی که بر پایه آن: “… ایران نتوانسته است توضیحات قانعکنندهای درباره منشاء ذرات جدید اورانیوم در چندین پایگاه اعلامنشدهاش به این سازمان ارائه کند. ” (بازگفت از وبسایت گویا نیوز). امری بسیار مهم که میتواند فطعنامه تازهای علیه پنهانکاری حکومت در پی داشته و بر روند مذاکره کنونی نیز اثر بگذارد و آنرا به بنبست بکشاند.
وضع نیروهای نیابتی نیز با هلاکت تبهکارِ و آدمکشِ بزرگ قاسم سلیمانی دچار بهمریختگی شدید شده است. امروز شاهد درگیریهایِ مخالفانِ نفوذِ حکومت ایران در عراق و اعتراض به ترور نزدیک به ۷۰ تن مخالفان حکومت ایران در عراق هستیم.
وضع در سوریه نیز روشنتر از آن است که نیاز به تفسیر باشد و این روسیه است که در آنجا دست بالا و نقش تعیین کننده را داشته و در پنهان کوشش میکند نفوذِ حکومت اسلامی در سوریه رابه میزان اندک رسانده و یا به پایان برساند.
۲ ـ امید بستن به درگیری تازه فلسطینیها با اسراییل که خامنهای آرزو داشت حزبالله لبنان و حتا سوریه را نیز درگیر کرده و آن را به درگیریِ بزرگِ منطقهای علیه اسراییل مبدل کند که چنین نشد و شکست فضاحتباری خورد زیرا حتا لبنان و سوریه نیز جز پشتیبانیِ نمایشی، درگیر ماجرا نشدند. رهبران فاسدحماس چنان ضربههایِ کوبندهای دریافت کردند که برای راضی کردن اسراییل به آتشبس به هر دری زدند. اسراییل نیز اینبار آتش یس را زودتر پذیرفت زیرا نمیخواست بیش از این نیرو و ذخیرهاش را هدر بدهد تا در هنگام نیاز آماده شاید درگیری سرنوشتساز با حکومتِ اسلامی شود و من امیدوارم هرگز ایران درگیر جنگی نشود چون مردم بیپشتوانه رها خواهند شد و پایان آن برایِ ما فاجعه است.
۳ ـ ترس از حمله اسراییل و نیاز به داشتنِ حکومتی یکدست و کاملن گوش به فرمانِ چوپان.
۴ ـ آمادگی و یکدستکردنِ حکومت برای این است که اگر فروپاشی خود را حتمی ببینند، آسان تر بتوانند نقشههایِ شوم خود علیه مردم ایران را به اجرا در آورند. همه میدانند که خامنهای چون دیگر ملایان فردی ترسو و جبون است، گذشته از آن حکومتِ ازهم پاشیده و بیمایه هرگز توانِ جنگی رو در رو نه با آمریکا و نه با اسراییل را دارد زیرا مردم و جوانانِ امروز آن نیستند که سالهای ِآغاز جنگ بودند و پشتوانه مردمی دیگر وجود ندارد و برایِ حکومت به خواب و خیال تبدیل شده است. ناگزیر روی جنگهایِ نیابتی و آتش افروزی بیشتر در منطقه روی خواهند آورد تا وابستگانِ کجاندیش خود را سرگرم کنند ولی برنامهریزیهایِ پایهای و پنهانی زیر نامهایِ گمراه کننده برای کنترل امنیتی بیش از گذشته مردم و سرکوبهایِ خونین دارند. یکدستکردنِ حکومت بیشتر برایِ این هدف است که به هر بهایی خود را سرپا نگاه دارند و اگر با وجود همه کنترلها و سرکوبها، اینبار مردم با برنامهریزی برای به زیر کشیدنِ حکومت پا در میدان بگذارند و خامنهای و باندهایِ مافیایی مرگ و فروپاشی خود را ببینند، دستِ بازی داشته باشند تا بتوانند “سیاستِ زمین سوخته” پس از خود را به اجرا بگذارند.
این آن نکتهای است که ما ایرانیان باید بسیار به آن توجه کنیم و هسته پایهای نوشتن این مقاله بوده است.
از این حکومت حتا دور نیست زمینهساز یک درگیری داخلی شود و برایِ انتقام جویی از مردم، خود به بمبگذاری در خیابانها، ایستگاههایِ مترو و… روی بیاورد. در اینباره تردید نکنیم زیرا حکومتی که عمدی و با برنامه ریزیِ دقیق به یک هواپیمایِ مسافربری کشور خود شلیک کرده و مردم بیگناه را در لهیب آتش خاکستر میکند (همآنگونه که در سینما رکس آبادان حتا پیش از بهدست گرفتن قدرت کردند) هیچ تبهکاری و جنایتی دور و نشدنی نیست. این راز یکدستکردنِ حکومت و نقشه سپردن اداره شهرها به سپاهیانی تبهکار است.
چاره چیست؟
نگارنده در ایران نیست و هرگز نخواسته است برای مردمی که در میانه آتش زندگی میکنند راه چاره بنمایاند ولی من نیز نگران هممیهنان و آینده ایران هستم و تنها کوشش میکنم اندیشههایِ خود را با آنان در میان بگذارم و هرآنچه از دستم برآید انجام دهم. اگر ما ایرانیان در درون و بیرون یکپارچه و همگام خود را هرچه زودتر سازماندهی نکرده و به پیشگیری نپردازیم، روزهای بسیار تیرهای برایِ مردم در چشمانداز خواهد بود. آیا اینک وظیفه میهنی سنگینی به ویژه بر دوشِ نظامیان میهندوست و شرافتمند نیست (امید است شمارِ زیادی باشند) که در هر جا که خدمت میکنند، برای پیشگیری از برنامههای شوم حکومت به یاری مردم آمده و آنچه میتوانند انجام دهند؟ آیا نباید برنامههای پنهان حکومت را افشا کنند و خود دست به برنامهریزی برای ازمیان برداشتن توطئههایِ حکومت بزنند؟ آیا آنان میتوانند تنها تماشاگر ویرانی ایران و ایرانی باشند؟ آیا دستکم نمیتوانند به آینده فرزندان خود بیاندیشند و ننگ فرمانبرداری از آخوند خامنهای و باندهای وابسته به او را از خود دور کنند؟ در هیچجا بدون یک روند سخت و گاه پُرهزینه آزادی به دست نیامده به ویژه در گرفتاریِ ایران در چنگالِ حکومتی خونآشام که حتا یک مویرگِ انسانی ندارد. آن نظامی، در هر لباسی، که دستور شلیک و یورش وحشیانه به فرزندان ایران زمین را اجرا میکند ایرانی نیست و نباید خود را ایرانی بنامد.
امروز مردم قدرت دارند
با همه وحشیگری حکومت ولی نباید ناامید بود. امروز این مردم ایران هستند که در موضع قدرت بوده و دست بالا را دارند و این حکومت است که سست و در بدترین و سیاهترین دورانِ خود بهسر میبرد. اگر تنها چرخ دندانهای در گردونه حکومت فاسد و از درون پوسیده بشکند چنان متلاشی شده و فرو بپاشد که باور کردنی نباشد.
امید است نظامیان از فرمانهایِ کشتار و لتوپار کردن مردم خوداری کرده و سر نیزه را به سوی دستوردهندگان برگردانند. بیگمان مردم پیوستنِ آنان و یاری به رهایی از وضع ویرانگرِ کنونی ایران را با خشنودی خواهند پذیرفت.
از: گویا