ایندیپندنت فارسی
شاید اگر واکسن کرونا در مسیر درست و اصولی خودش قرار میگرفت و وارد میشد، اکنون یکی از مهمترین مدیران هنری پس از انقلاب ایران، وداعی چنین زودهنگام با دنیا نداشت و میتوانست به حیات خود دستکم تا یک دهه بعد ادامه دهد. دست تقدیر و نگاه ایدئولوژیک به مقولات علمی و بهداشتی سبب شد تا علی مرادخانی نیز قربانی چنین خاماندیشیهایی شود و با کوهی از تجربه در زمینه مدیریت هنری و موسیقایی در سن ۶۳ سالگی زیر خاک برود.
علی مرادخانی به تحقیق مهمترین مدیر موسیقی پس از انقلاب است که از سالهای روی کار آمدن دولت هاشمی رفسنجانی مدیریت مرکز سرود و آهنگهای انقلابی را در دولت اول سازندگی به دست گرفت و تا یک و نیم دهه بعد این سمت را عهدهدار بود.
مرادخانی که تحصیلاتش در زمینه روانشناسی بود، پیش از آنکه به حیطه مدیریت موسیقی گام نهد، از سال ۱۳۵۹ در بخشهای مختلف حوزه سینما به عنوان مدیر میانی این گونه هنری فعالیت میکرد تا اینکه در دولت خاتمی با تیمی نسبتا همراه به عنوان مدیریت موسیقی کشور برگزیده شد. سالهای بعد از جنگ بود و کشور نیازمند روحیهای تازه در حیطههای مختلف هنری و به خصوص موسیقی. تحریم موسیقی دو سالی قبل از آن از سوی آیتالله خمینی به کنار زده شد و این دست مدیران ارشاد را باز گذاشت تا با فراخ بال افزونتری به برنامهریزی و سازماندهی مناسبتری برای موسیقی دست یازند.
در سالهای اول حضور مرادخانی بر موسیقی فضای جامعه و نیروهای مقاوم و مخالف موسیقی به گونهای بود که حتی بهرغم رفع ممنوعیت از موسیقی با فتوای خمینی، نام بردن از موسیقی نیز ممنوع بود و به همین جهت تا یک دهه بعد نام ادارهای که امورات موسیقی کشور در آنجا و زیر نظر او سر و سامان میگرفت، دفتر سرود و آهنگهای انقلابی نام داشت. مرادخانی اما با تیم همراهش در سالهای اولیه دولت اصلاحات توانست نام موسیقی را بر پیشانی اداره زیر نظر خود حک کند و از آن پس نام مرکز موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان مهمترین نهاد تصمیمساز در حیطه موسیقی کشور لقب گرفت.
در سالهای میانی دولت دوم محمد خاتمی، او از مرکز موسیقی وزارت ارشاد کنار گذاشته شد، اما تلاشهایش را در حیطه موسیقی با تاسیس و راهاندازی موزه موسیقی در یکی از ساختمانهای مصادرهای شمال تهران پی گرفت؛ ساختمانی که در سالهای اخیر یکی از مهمترین آرشیوهای صوتی و تصویری و مکتوب و برخی از سازهای بزرگان موسیقی ایران در آن به تماشا گذاشته شده است.
رشد و گسترش جشنواره موسیقی فجر
جشنواره موسیقی فجر، مهمترین و مناسبترین بستری بود که یک مدیر هنری میتوانست از معبر آن برخی از ایدههای خود را اجرایی کند. این جشنواره به دلیل یدک کشیدن نام انقلاب و دهه فجر، توجیهگر برخی حرکتها و اجراهایی در حیطه موسیقی شد که اگر در فضایی خارج از جشنواره جریان پیدا میکرد، به قطع و یقین اسباب اعتراضهای بسیاری را میان قشر مذهبی و به خصوص روحانیان منتقد و مخالف موسیقی در قم و برخی شهرهای مذهبی برمیانگیخت، علی مرادخانی اما به دلیل آنکه خود زاده قم بود و ارتباط خوبی با محافل مذهبی قم داشت و حتی از تهصدای خوبی در مداحی و تلاوت قرآن بهرهمند بود، توانست آرام آرام ضمن توسعه جشنواره موسیقی فجر به روزهایی بیشتر، امکانات افزونتری را جلب و جذب این رخداد کند. در سالهای دولت اصلاحات این جشنواره به ۱۵ روز هم کشید، رکوردی که تقریبا در دولتهای بعدی نهتنها تکرار نشد، بلکه در برخی از سالهای دولت محمود احمدینژاد به شش روز هم تقلیل پیدا کرد.
مرادخانی اما در دوره خود توانست جدای از توسعه جشنواره موسیقی فجر، بخشهای موسیقی زنان، بخش موسیقی جوان، موسیقی نواحی و موسیقی کشورهای دیگر را هم به جشنواره اضافه کند. موسیقی جوان در دوره او به صورت فصلی برگزار شد و جشنواره موسیقی نواحی نیز با حمایت از هنرمندان موسیقی نواحی ایران به کرمان رفت تا با تمرکز افزونتری اجراهای اهالی موسیقی نواحی و بومی ایران را زیر چتر حمایت خود بگیرد، اگر چه در وعدههایی که به برگزیدگان آن جشنواره دادند، ناکام ماندند و همین امر اعتراضها و انتقادهایی را به دنبال داشت که به استعفای محمدرضا درویشی، دبیر این جشنواره، انجامید.
تکخوانی زنان؛ ایدهای که عقیم ماند
تیم موسیقایی زیر نظر مدیر مرکز موسیقی حتی پیشبینی کردند بتوانند به مرور صدای تکخوانی زنان را نیز به صحنه آورند.
مرادخانی با نامگذاری جشنواره یاس برای جشنواره موسیقی زنان و وامگیری از نام یکی از شخصیتهای محبوب مذهبی در ایران (فاطمه دختر پیامبر اسلام) سعی کرد فضایی برای اجرای ویژه موسیقی بانوان فراهم کند. بنا به فتوای علمای شیعه، خواندن زن برای زنان حرام نیست و او با بهرهگیری از همین ظرفیت، گمان میبرد بتواند فضا را به سمتی سوق دهد که روزی اجرای تکخوانی زنان را به صورت عمومی تحقق بخشد، اما این تلاش سرانجامی خوش نداشت و بعدها در دولت احمدینژاد جشنواره موسیقی زنان حذف شد.
مرادخانی و تیم همراهش اما در ابتدا سعی کردند با اجرای برخی آثاری که زنان خواننده در آن به صورت همخوانی حضور پیدا میکردند، این تلاش را جهت دهند؛ کنسرت «راز نو»ی حسین علیزاده با همخوانی هوروش خلیلی و محسن کرامتی از جمله این تجربهها بود که به نتیجه مشخصی نرسید، چنانکه تلاشهای حسین دهلوی برای اجرای اپرای مانی و مانا که یکی از خوانندگانش حتما باید زن میبودند در بیش از ۲۰ سال نتیجهای نداد و او هیچگاه موفق به اجرای این اثر در ایران نشد. شاهد دیگر این بیتوفیقی پریسا (فاطمه واعظی) خواننده مشهور موسیقی سنتی ایرانی بود که بعد از ناامید شدن از چنین فعالیتی به اجرای موسیقی در خارج از ایران پرداخت.
حرکت دیگری که در جهت موسیقی زنان در دوره مدیریت مرادخانی صورت گرفت، برنامهریزی گروهی برای به خارج فرستادن گوگوش، خواننده نامی موسیقی پاپ بود که اگر چه به شایعاتی مبنی بر دست داشتن برخی مسئولان و مشاوران اجرایی دوره او در هدایت و مدیریت این پروژه انجامید، اما از برکات آن جامعه علاقهمند موسیقی ایران بهرهمند شد که توانست بعد از دو دهه صدای شاهماهی موسیقی ایران را بشنود و به کنسرتهایش در خارج از ایران برود.
ارکستر ملی ایران شروعی خوب و پایانی تلخ
از جمله اقدامهای مثبت دوره آقای مرادخانی تشکیل ارکستر موسیقی ملی به رهبری فرهاد فخرالدینی، آواز محمدرضا شجریان با اجرای آثاری از علی تجویدی و بیژن ترقی و… بود. این نخستین بار و شاید آخرین باری بود که شجریان در یک پروژه دولتی حضور پیدا و اجرای برنامه کرد. این ارکستر سال ۱۳۷۷ و در سالها اوج دولت اصلاحات تشکیل شد و در دوره کوتاه ۷ ساله خود توانست صدها قطعه موسیقی ایرانی را اجرا کند و حتی سفیر مناسبی برای اجرا در کشور چین شود، اما همین ارکستر در سالهای دولت احمدینژاد تعطیل شد. با ظهور و برآمدن دولت روحانی و بازگشت مرادخانی در سمت معاونت هنری وزیر، تلاشی مجدد صورتبندی شد تا هم ارکستر ملی و هم ارکستر سمفونیک تهران احیاء شود.
اگر چه بسیاری کارنامه هنری و مدیریتی مرادخانی را در سالهای دولت روحانی و در مقایسه با دوره قبل از آن ضعیف ارزیابی کردهاند. به خصوص در زمینه ادامه فعالیتهای ارکستر ملی و ارکستر سمفونیک که با اعتراضها و استعفای دو رهبر اصلی این ارکستر، فرهاد فخرالدینی و علی رهبری، در این دوره و کشیده شدن مباحث به سطح مطبوعات و اعتراضها و انتقادهای فراوان، عملا فعالیتها و اقدامهای او مورد انتقاد بخشی مهم از جامعه موسیقی قرار گرفت.
سفر به آمریکا و استراتژی هنر برای گسترش گفتوگوی بین دو کشور
مرادخانی در اوایل آبانماه ۱۳۹۳ به همراه هیئت وزارت خارجه به آمریکا سفر کرد تا بتواند از ارکستر سمفونیک پیتسبورگ در ایالت پنسیلوانیا را دعوت کند تا اجرایی در تهران داشته باشد. این ارکستر از جمله ارکستر سمفونیکهای معروف در آمریکاست که ۵۰ سال قبل از آن (تابستان ۱۳۴۲) در تهران اجرای برنامه داشت و از این منظر انتخابی مناسب بود تا بتواند زخمهای جدایی میان دو کشور را با مرهم هنر و موسیقی اندکی التیام بخشد. این سفر که همزمان با گسترش و پدید آمدن افق توافق بین ایران و آمریکا در تفاهمنامه برجام انجام میشد، مورد اعتراض دو طیف تندرو داخل و خارج از ایران و به خصوص محافل مخالف دولت باراک اوباما در داخل آمریکا قرار گرفت. شدت اعتراضها و فشارها به حدی بود که توان ایستادگی را از طرفین، به خصوص طرف ایرانی گرفت و در نهایت کار به نتیجهای نینجامید.
بازگشت به موزه موسیقی و کرونایی که مرگ را رقم زد
دولت دوم روحانی با کنار گذاشتن علی مرادخانی در همان روزهای نخست آغاز به کار کرد.
او به موزه موسیقی بازگشت تا بخشی دیگر از فعالیتهای خود را در ارتباط با اهالی موسیقی ساماندهی کند. تلاشهای او در موزه موسیقی سبب شد تا یکی از مهمترین و بزرگترین آرشیوهای موسیقی، اعم ازکتاب، صوت، تصویر و نسخه دیجیتالی، در این نهاد فراهم آید. این مدیر باسابقه موسیقی انتظار داشت این مرکز مکانی دائمی برای او و دلمشغولیهای موسیقایی او فراهم کند اما سرنوشت و بیماری کرونا، برای او آیندهای دیگر پیشبینی کرده بود، آیندهای که او را از بهرهگیری از نهالی که خود پرورانده بود، باز داشت.