یکی از مهمترین و در عین حال دردناکترین تجربههای کودتای ۲۸ مرداد، پراکندگی نیروهای مترقی و آزادیخواه در آستانۀ کودتا بود که به مزدوران آمریکا، بریتانیا و ارتجاع محلی این امکان را داد که با هزینهای کم و در نبود مقاومت سازمانیافتهٔ مردمی، کودتا را با موفقیت اجرا کنند و میهن ما را برای بیش از ۲۵ سال اسیر حکومتی فاسد، ضدمردمی و وابسته سازند. این چشم اسفندیار جنبش مردمی- پراکندگی نیروهای ملی و آزادیخواه و نبودِ مقاومت سازمانیافتهٔ مردمی- امروز هم از معضلهای بزرگ مبارزۀ ما بر ضد حکومت استبدادی ولایت فقیه است.
نشریۀ “پیام جبهۀ ملی” منتشر شده در تهران، شمارۀ ۲۱۱، ۲۱ مرداد ۱۴۰۰، در سرمقالهاش با عنوان “اتحاد ملی برای تحقق حاکمیت ملی” مطالب قابل تأملی را مطرح میکند که باید از آن استقبال کرد؛ مطالبی که بخشهایی از آن همان باورهایی است که حزب ما مدتهاست بر آنها تأکید داشته است. در این سرمقاله از جمله میخوانیم: “کشتارهای خونین دههٔ شصت و قتل عام هزاران زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی نمونهای از خشنترین اقداماتی است که برای مصلحت حکومت، بهترین استعدادهای کشور را به خاک و خون میکشد.” و در ادامه تأکید میکند: “بازی اصلاحطلب، اصولگرا، و انتخاب بین بد و بدتر، دیگر نمیتوانست مردم را فریب بدهد. تحریم انتخابات مجلس در سال ۹۸ و [انتخابات] ریاستجمهوری ۱۴۰۰ از سوی احزاب و شخصیتهای سیاسی و اقشار مختلف مردم مقبولیت و مشروعیت را از کلیّت نظام ستانده است. حکومت به دلیل عدم مشروعیت است که بهناگزیر با خشونت عریان با مردم برخورد میکند. اتحاد ملی و یککاسه کردن مطالبات بهحق اقشار مختلف مردم از هر قوم و طایفه، با هر دین و عقیده، در هر کجای ایران، تنها راه ایجاد نیرو برای تحقق حاکمیت ملی و دست یافتن به خواستههای بهحقی است که بیش از ۴۲سال است که سرکوب شده است.”
با فرا رسیدن ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، شصتوهشت سال از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سپری میشود؛ کودتایی که به سرنگونی دولت ملی دکتر محمد مصدق و قدرت گرفتن حکومت دیکتاتوری وابسته و ضدمردمی محمدرضا پهلوی منجر شد. کودتای ۲۸ مرداد یکی از رخدادهای مهم تاریخ معاصر ایران است؛ رویدادی که در آن نیروهای مداخلهگر خارجی به جلوداری دولتهای آمریکا و بریتانیا، در تعامل نزدیک با نیروهای مرتجع داخلی، بهویژه روحانیت ارتجاعی به رهبری آیتالله کاشانی، امکان رشد و تحول دموکراتیک جامعهٔ ما را برای دههها مسدود کردند. کودتای ۲۸ مرداد با تحمیل دیکتاتوری شاه و ساواک بر ایران، ترور و سرکوب را بر فضای اجتماعی و سیاسی کشور مسلط کرد، راه ترقی و تحول ملی و آزاد و دموکراتیک کشور، و رشد نیروهای آزادیخواه و ملی را مسدود کرد، و بر همهٔ روندهای سیاسی و اقتصادی-اجتماعی میهن ما تأثیری زیانبار بر جای گذاشت.
اقدام بیرحمانهٔ اعدام افسران میهندوست حزب تودۀ ایران، از سیامک و مبشری تا وکیلی، روزبه، و شاعر توده ای مرتضی کیوان و همچنین اعدام آزادیخواهان، از جمله زندهیاد دکتر حسین فاطمی و دادن حکم دهها سال زندان به صدها مبارز راه آزادی، از جملهٔ دیگر پیامدهای خونبار و ظالمانهٔ کودتای آمریکایی-انگلیسی و مزدوران داخلی آنها بود.
یکی دیگر از آثار ناگوار و ماندگار کودتای ۲۸ مرداد، تشدید و تعمیق گسست در میان نیروهای ملی، مترقی و آزادیخواه کشور بود. دشمنان ایران توانستند با روش “تفرقه بینداز و حکومت کن” بر میهن ما مسلط شوند. بهجرئت میتوان گفت که فاجعهای که ما امروز در جمهوری اسلامی ایران با آن روبرو هستیم نیز از جمله پیامدهای مستقیم همان کودتای ننگین آمریکا و نیروهای سلطنتطلب و دیگر مرتجعان است. برخلاف ادعاهای امروزی طرفداران سلطنت، واقعیت تاریخی این است که سرکوب خشن و خونین نیروهای ملی و مترقی توسط رژیم دیکتاتوری شاه در خلال بیستوپنج سال حکومت منفورش، خلئی را در فضای تحوّل سیاسی-مدنی کشور پدید آورد که در آن، نیروهای ارتجاعی ضدکمونیست و طرفداران بنیادگرایی اسلامی همچون گروه “فدائیان اسلام”، “مؤتلفه”، و “حُجتیه” توانستند پایگاههای اجتماعی و تشکیلاتیشان را تحکیم کنند. در نتیجه، بر اثر سرکوب خشن نیروهای روشنفکر مترقی و ملی و چپ در دیکتاتوری پهلوی دوّم، بهویژه در آستانۀ تحولهای سرنوشتساز انقلابی در نیمهٔ دوّم دههٔ ۱۳۵۰، نیروهای بنیادگرای اسلامی ضدکمونیستو ضدملی زمام رهبری انقلاب بهمن ۵۷ را به دست گرفتند و خیلی زود این انقلاب مردمی را از مسیر ترقیخواهانهاش به سمت برقراری حکومتی اسلامی بر پایهٔ اصل ضدمردمی ولایت فقیه منحرف کردند.
کتاب “کودتا” (“۱۳۳۲، سازمان سیا و ریشههای روابط ایران و ایالات متحده در عصر جدید”)، نوشتۀ پروفسور یرواند آبراهامیان، که به همّت دکتر ناصر زرافشان به فارسی ترجمه شده است، از جمله کارهای پژوهشی معتبر در تاریخ معاصر ایران است که از روی بسیاری از تحریفهای تاریخی و ادعاهای دروغین سران کنونی جمهوری اسلامی دربارۀ نقش روحانیت پرده برمیدارد. این کتاب پژوهشی روشن میکند که برخلاف تبلیغات و موضعگیریهای رسمی سران رژیم ولایی ایران، بخش عمدهای از روحانیت، یا دقیقتر گفته باشیم، نیروهای مدافع “اسلام سیاسی” و خواهان پیوند دین و حکومت، فعالانه و همراه با حمایت نیروهای خارجی برای به نتیجه رساندن کودتای مرداد ۱۳۳۲ تلاش کردند. پروفسور آبراهامیان بهدرستی گوشزد میکند که یکی از بازدههای مهم کودتای ۲۸ مرداد، ضربهٔ بسیار شدید و منهدمکننده به نیروهای سکولار خواهان جدایی دین از حکومت، و در نتیجهٔ آن، به وجود آمدن فضای مناسب برای رشد “اسلام سیاسی” بود که توانست در برههٔ انقلاب ۱۳۵۷ در مقام نیرویی مسلط و سازمانیافته وارد صحنهٔ تحولهای سرنوشتساز کشور شود. در ارتباط با نقش بنیادگرایان اسلامی در مقطع زمانی کودتای مرداد ۱۳۳۲ و هماهنگی منافع آنها با سیاستهای امپریالیسم، سندهایی برگرفته از گزارشهای وزارت امور خارجهٔ آمریکا وجود دارد که نشاندهندهٔ رابطهٔ “فدائیان اسلام” با دولت بریتانیا است. در این باره، گزارش سفارت آمریکا به نقش “فدائیان اسلام” در سوءقصد به جان دکتر حسین فاطمی (وزیر امور خارجهٔ دولت مصدق) اشارهٔ مستقیم میکند.
دربارهٔ چگونگی سازماندهی کودتا نیز در سالهای اخیر اسناد جالب توجهی منتشر شده است. روزنامهٔ نیویورک تایمز، ۲۸ فروردین ۱۳۷۹ (آوریل ۲۰۰۰) با استناد به اسناد رسمی دولت آمریکا مینویسد: “آلن دالس، رئیس سازمان سیا، در چهارم آوریل ۱۹۵۳ (فروردین ۱۳۳۲)، با [اختصاص دادن] یک میلیون دلار هزینه برای ساقط کردن دولت مصدق با هر روش ممکن، موافقت کرد. هدف، به قدرت رساندن دولتی بود که بتواند به راهحلی معقول در مورد نفت برسد. ایران را قادر سازد از لحاظ اقتصادی با ثبات و از لحاظ مالی قادر به پرداخت بدهیهایش شود و بتواند حزب کمونیست [حزب تودۀ ایران] را که به نحو خطرناکی قوی است مورد تعقیب شدید قرار دهد.”
روز ۲۵ خرداد ۱۳۹۶، وزارت امور خارجهٔ آمریکا مجموعهٔ کامل اسناد مربوط به روابط ایران و آمریکا در دههٔ ۱۹۵۰ میلادی و رویدادهای مرتبط با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر ضد دولت دکتر محمد مصدق را منتشر کرد. این مجموعهٔ اسناد سازمان سیا، که در قالب یک کتاب منتشر شده است، با نشر اطلاعات و جزئیاتی بیشتر از آنچه قبلاً وجود داشت، از روی مسائلی همچون نقشِ روحانیت در یاری رساندن به تحقق کودتای ۲۸ مرداد، بهویژه نقش کلیدی آیتالله کاشانی، پرده برمیدارد، که بسیار قابلتوجه است. طبق این اسناد، آیتالله کاشانی از ماهها پیش از کودتا، نهفقط با سفیر آمریکا، بلکه با مأموران سیا دیدارها و گفتگوهایی داشته است. بر اساس همین اسناد، در ۱۴ دی ۱۳۳۰ (۵ ژانویه ۱۹۵۲) مأموران سیا در خانهای در شمیران، در شمال تهران، به دیدار آیتالله کاشانی میروند. آنان میگویند درخواست خاصی ندارند، بلکه فقط میخواهند که بهطور صریح، غیررسمی و دوستانه با او (آیتالله کاشانی) تبادلنظری داشته باشند. آیتالله کاشانی در این جلسه میگوید که هدفش از فعالیتهایی که میکند، جلوگیری از درگیر شدن خاورمیانه در جنگ جهانی سوّم و جلوگیری از گسترش کمونیسم در ایران است. آیتالله کاشانی سه هفته پس از کودتای ۲۸ مرداد، در مصاحبهای با روزنامهٔ مصری “اخبار الیوم”، روی کار آمدن دولت کودتا را “سبب مسرّت” دانست.
حزب تودۀ ایران و دولت دکتر مصدق
بازبینی اسناد تاریخی نشانگر این واقعیت است که حزب ما در ابتدای روی کار آمدن دولت دکتر محمد مصدق ارزیابی نادرست و سیاستی تندروانهای نسبت به این دولت در پیش گرفت که در آن شرایط بغرنج و دشوار تاریخی به امکان روند اتحاد نیروهای جبههٔ ملی ایران و حزب تودۀ ایران لطمه زد. با شدّت گرفتن حملههای دولت بریتانیا بر ضد دولت دکتر مصدق و گسترش توطئههای ارتجاع، حزب تودۀ ایران نیز بهدرستی در سیاستهای خود تجدیدنظر کرد. در این روند، قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ نقطهٔ عطفی در اصلاح سیاست حزب تودهٔ ایران و حمایت صادقانهاش از دکتر مصدق بود. اگر تا آن زمان حزب تودهٔ ایران به علّت سوءظنّی که نسبت به برخی از اطرافیان دکتر مصدق داشت، نسبت به خود او نیز سیاست تندروانهای را در پیش گرفته بود، ولی پس از ۳۰ تیر، حزب ما که پُرعضوترین، پُرطرفدارترین و متشکل ترین حزب سیاسی آن زمان بود، از ثابتقدمترین مدافعان دولت دکتر مصدق در جنبش ملّی کشور شد. در تظاهرات روز ۳۰ تیر، حزب تودهٔ ایران از همهٔ اعضا و هواداران خود خواست که در سراسر کشور در کنار نیروهای جبهۀ ملی برای حمایت از دکتر مصدق به خیابانها بیایند.
سفارت بریتانیا در گزارش خود تخمین زد که بیش از نود درصد کارگران تهران که در سازمانهای کارگری و صنفی متشکل بودند و اغلب آنها کارگر صنعتی بودند، به این فراخوان حزب تودهٔ ایران پاسخ مثبت دادند. حتیٰ اشخاصی مانند مصطفیٰ فاتح و حسن ارسنجانی نیز، که هیچیک را نمیتوان متمایل به حزب تودهٔ ایران دانست، به نقش مهم حزب تودهٔ ایران در پیروزی قیام ۳۰ تیر اذعان داشتهاند. بعد از قیام ۳۰ تیر، که در نتیجهٔ آن دکتر مصدق بار دیگر با اختیارات کافی قدرت دولتی را در دست گرفت، دولت او یک رشته برنامهها و لایحههای اصلاحی ارائه داد که حاکی از سمتگیری ترقیخواهانهٔ او و دولتش بود؛ از جمله: اعطای حق رأی به زنان، افزایش نمایندگان مناطق شهری، حمایت بیشتر از مطبوعات، تقویت استقلال دیوان عالی کشور، وضع مالیات دو درصدی بر درآمدهای کلان که اوّلین برنامهٔ مالیاتگیری منظم تا آن زمان بود، زیر پوشش بهداشت و درمان قرار دادن کارگران کارخانهها، و مهمتر از همه، افزایش سهم ۱۵درصدی دهقانان از محصول کارشان، که دشمنی فئودالها را نسبت به دکتر مصدق تشدید کرد.
بعد از قیام پیروزمند ۳۰ تیر ۱۳۳۱، دولتهای آمریکا و بریتانیا به این نتیجه رسیدند که برکناری دکتر مصدق از نخستوزیری جز از راه کودتای تمامعیار ممکن نیست. دولت بریتانیا که خواهان تنبیه دکتر مصدق و آزادیخواهان ایران بود، با منابع فراوانی که در اختیار داشت به میدان آمد. آنتونی ایدن، وزیر امور خارجهٔ وقت بریتانیا، در خاطرات خودمی نویسد: “هنگامی که من در ۲۷ اکتبر ۱۹۵۱ (آبان ۱۳۳۰) پُست وزارت امور خارجه را به عهده گرفتم، دورنمای نگران کنندهای که من دربارهٔ آن میاندیشدم چنین بود: ما از ایران خارج شده بودیم. ما آبادان را از دست داده بودیم و قدرت و حیثیت ما در سراسر خاورمیانه بهشدّت متزلزل شده بود… من باید تصمیم میگرفتم که چگونه با این وضع باید روبرو شد… من فکر میکردم که اگر مصدق سقوط کند، کاملاً محتمل است [که] جای او را دولت عاقلتری بگیرد که انعقاد قرارداد رضایتبخشی را ممکن سازد.”
از جمله اقدامهای دستگاههای امنیتی بریتانیا و آمریکا برای متزلزل کردن دولت دکتر محمد مصدق، برگزاری جلسههای منظم سفارت بریتانیا با تعدادی از سیاستمداران و شخصیتهای بانفوذ در ایران بود. از آن جمله بودند ارنست پرون، دوست زمان تحصیل محمدرضاشاه که در واقع در دربار زندگی میکرد، شاپور ریپورتر که خبرنگار ویژهٔ تایمز لندن بود و در تهران کار میکرد، شیخ هادی طاهری و ملکمدنی که جزو اعیان و از نمایندگان مجلس بودند، سیدضیاء طباطبایی معروف و سه تن از روحانیان شامل محمدصادق طباطبایی و محمدرضا بهبهانی فرزندان دو روحانی معروف دورهٔ انقلاب مشروطیت که مایل بودند دریافتکنندهٔ اصلی پول و رساندن آن به دست سایر روحانیهای وابسته باشند، و شخص آیتالله کاشانی. علاوه بر اینها، و در نهایت در رأس کودتا، فضلالله زاهدی بود که از مهر ۱۳۳۱ خود را برای انجام کودتا معرفی و نامزد کرده بود.
آمریکاییها نیز منابع خود را داشتند که مهمترین آنها خودِ سفارت آمریکا در تهران بود. سفارتخانهٔ آمریکا در آن زمان ۵۸ کارمند داشت که بیشترین تعداد کارمند در میان سفارتخانههای کشورهای خارجی در ایران بود. دخالت سفارت آمریکا در کودتا بسیار عریان و بیشرمانه بود. حتّیٰ خود سفیر- لوی هندرسن- در کودتای ۲۸ مرداد در همکاری با کودتاچیان نقش حساسی را به عهده گرفت. کانون مرکزی جنگ روانی و تبلیغاتی کودتاگران، تخریب حیثیت و اعتبار شخص دکتر مصدق، و تبلیغ خرابکارانه و دروغپراکنی و ایجاد ترس در مورد فعالیتها و نفوذ حزب تودهٔ ایران و دکتر حسین فاطمی بود. این کار به دست چند روزنامهٔ مزدور انجام میشد که آمریکاییها مرتب به آنها پول میرساندند.
یکی از مهمترین و در عین حال دردناکترین تجربههای کودتای ۲۸ مرداد، پراکندگی نیروهای مترقی و آزادیخواه در آستانۀ کودتا بود که به مزدوران آمریکا، بریتانیا و ارتجاع محلی این امکان را داد که با هزینهای کم و در نبود مقاومت سازمانیافتهٔ مردمی، کودتا را با موفقیت اجرا کنند و میهن ما را برای بیش از ۲۵ سال اسیر حکومتی فاسد، ضدمردمی و وابسته سازند. این چشم اسفندیار جنبش مردمی- پراکندگی نیروهای ملی و آزادیخواه و نبودِ مقاومت سازمانیافتهٔ مردمی- امروز هم از معضلهای بزرگ مبارزۀ ما بر ضد حکومت استبدادی ولایت فقیه است. با وجود اینکه در چند سال اخیر، از جمله در هفتههای اخیر، شاهد خیزشهای اعتراضی تودهها در شهرهای متعدد کشور بر ضد سیاستهای ضدمردمی اقتصادی رژیم ولایی، بر ضد فقر و محرومیت، بر ضد فساد همهجانبۀ حاکمیت اسلامی و رهبران آن و ظلم و تعدّی روزانهٔ نیروهای سرکوبگر نسبت به مردم عادی، و همچنین بر ضد سیاستهای ماجراجویانه و خطرناک جمهوری اسلامی در منطقه بودهایم- مبارزهای که همچنان ادامه دارد- امّا هنوز این مبارزهٔ مردمی از نبود جایگزین سیاسی منسجم، مؤثر، و سازمانیافته در برابر حکومت اسلامی کنونی، و نداشتن برنامهٔ حداقل مشترک برای گذار از دیکتاتوری و برقراری حکومتی ملی و دموکراتیک، رنج میبرد. در نبود چنین جایگزین ملی و مردمی، نیروهای مزدور یا کارگزار مستقیم و غیرمستقیم دولتهای خارجی، همچون سلطنتطلبان و مجاهدین خلق، با حمایت از سیاست ضدانسانی اعمال تحریمهای کمرشکن دولت آمریکا بر ضد مردم ایران و افزایش فشارها بر مردم ایران و سیهروزی آنها، چشم انتظار بازگشت به ایران در زیر چتر حمایت آمریکاییها و دیگر قدرتهای خارجی هستند.
واقعیت تاریخی این است که هم حزب تودۀ ایران، و هم نیروهای ملی، بهویژه جبههٔ ملی ایران، ضربههای سنگینی از کودتای آمریکایی-انگلیسی ۲۸ مرداد خوردند که به روند رشد آزادانه و دموکراتیک نیروهای سیاسی ایران و توسعهٔ دموکراسی در کشور ما لطمهٔ جبرانناپذیری زد. حکومت ضدملی و ضدمردمی محمدرضاشاه و دستگاه امنیتیاش ساواک بود که دست نهادهای اسلامی و روحانیون مرتجع را به عنوان گزینهای مقبول و قابلتحمل در مقابل سازمانها و نیروهای چپ و ملی کشور باز گذاشت تا بتواند عمر دیکتاتوری کودتاییاش را طولانیتر کند.
امروزه نیز میهن ما همچون برههٔ مرداد ۱۳۳۲، در وضعیت حساس و پُرتبوتابی قرار دارد. در کنار سیاستهای فاجعهبار و ایران بر باد ده حکومت استبدادی ولایت فقیه، امروزه ایران در معرض خطر دخالت ویرانگر و ضدملی خارجی و توطئهٔ رسانه ها و جریان های سلطنتطلب و مجاهدین خلق به پشتوانهٔ قدرتهای خارجی نیز قرار دارد.
حزب تودهٔ ایران ضمن تأکید بر ضرورت “اتحاد ملی برای تحقق حاکمیت ملی” بار دیگر دست خود را برای همکاری و اتحاد عمل به سوی همهٔ نیروهای ملی و مترقی و آزادیخواه میهن دراز میکند. حزب تودۀ ایران و جبهۀ ملی ایران که از پُرسابقهترین و ریشهدارترین نیروهای سیاسی کشورند میتوانند و باید نقش مهمی در این زمینه به عهده بگیرند. ما در کنار فعالیت مستقلی که داریم، به سهم خود آمادگی خود را برای برپایی اتحاد ملی با هدف مبارزه با دیکتاتوریی ولایی، در راه آزادی و تحقق حاکمیت ملی اعلام میکنیم.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۳۶، ۲۵ مرداد ۱۴۰۰
از: صدای مردم