یکی از عرصه هایی که در کشور به شدت نیازمند تغییر رویکرد است، سیاست های اجتماعی به خصوص در حوزه زنان است. پایه ای که از همان ابتدای انقلاب کج نهاده شد و به گونه ای عمل شد که گویی کنترل حضور اجتماعی زنان و بازتولید وابستگی زنان به مردان در خانواده ها از ضروریات نظام است. و این سوال را در بین فعالان زنان مطرح کرد که آیا مردسالاری با ساختار نظام تازه تاسیس پیوند خورده است؟ به این معنا که آیا خانواده مطلوب تدوین کنندگان قانون خانواده و سیاستگذاران اقتصادی و اجتماعی که مبتنی بر ریاست مرد و تضعیف و فرودستی زن است، نمونه کوچک شده ساختار سیاسی مطلوب آن هاست؟
اصلی ترین دلیلی که همواره این سوال را در ذهن فعالان جنبش زنان مطرح می کند، مقاومت شدید مسئولان در برابر تغییر سیاست های مربوط به زنان است. مقاومت سوال برانگیز سی و پنج ساله در برابر تغییر قوانین تبعیض آمیز نسبت به زنان و همین طور تلاش برای بازتولید سیاست های به خانه راندن زنان که در سال های اخیر اعمال شد.
به عنوان نمونه از زمان لغو قانون حمایت خانواده که تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی رخ داد، فعالان زنان اعتراض خود را نسبت به آن اعلام کردند و خواستار تغییر قوانین خانواده و سایر قوانین مربوط به زنان شدند، خواسته تغییر قوانین تبعیض آمیز در دهه های بعد به مطالبه اصلی جنبش زنان ایران تبدیل شد و این جنبش را به جنبشی حقوقی تبدیل کرد و انرژی زنان ایران را در این حوزه متمرکز نمود، با این حال از سوی نظام سیاسی و قانونگذاری ایران در سه دهه اخیر کمترین نرمش در برابر تغییر قوانین مربوط به زنان دیده شده است، تا این سوال به وجود آید که آیا واقعا سلب حق طلاق و حضانت و ولایت بر فرزندان از زنان، واگذاری ریاست خانواده و حق تصمیم گیری در امور مربوط به زن و فرزندان به مرد و… از ضروریات حکومت است؟ آیا واقعا ظرفیت پاسخ گویی به مطالبه تغییر این قوانین در جمهوری اسلامی وجود ندارد؟
هر چند که رویکرد تمامی دولت های پس از انقلاب نسبت به زنان یکسان نبوده و در دولت اصلاحات سید محمد خاتمی و همین طور دولت هاشمی شاهد سیاست هایی مبتنی بر پذیرش مشارکت اجتماعی و اقتصادی زنان بوده ایم، اما در تمامی این سال ها نهادهای انتصابی که از قدرت بیشتری در قانون گذاری و سیاست گذاری برخوردار بوده و در دست معتقدان به قرائتی سنتی از اسلام و قانون اساسی قرار داشته اند، رویکرد منفی خود را نسبت به مشارکت و رفع تبعیض از زنان حفظ کرده اند، به گونه ای که در ۸ سال اخیر که تمامی نهادهای حکومتی در دست این گروه سیاسی – فرهنگی بوده است شاهد واپس گرایانه ترین سیاست گذاری ها در مورد زنان هستیم، سیاست گذاری هایی که در رادیکال ترین شکل خود در برنامه های اخیر مربوط به افزایش جمعیت نمود یافته است و آشکارا در پی ممانعت از خروج زنان از خانه و پذیرش نقش هایی غیر از خانه داری و پرورش فرزندان از سوی آن هاست. تا این سوال مطرح شود که آیا واقعاَ در این کشور این امکان وجود ندارد که زنان از فرصت های برابر آموزشی، اقتصادی و سیاسی برخوردار شوند و امکان نقش آفرینی در روند توسعه کشور را بیابند؟ آیا خانه داری زنان جزو پایه های نظام اسلامی است؟
بنابراین به نظر می رسد تغییر وضعیت تبعیض آمیر زنان ایران نیازمند نرمشی اساسی و تغییر رویکرد کلی نظام در مورد آنها و پذیرش زنان به عنوان شهروندانی برابر با مردان و نه رقیبی برای آنان باشد، شهروندانی که از یک سو به دلیل انسان بودن نباید مورد تبعیض قرار بگیرند و از سویی دیگر به عنوان نیمی از نیروی انسانی کشور باید از فرصت برابر در عرصه های مختلف برخوردار شوند. تنها در این صورت است که می توان نسبت به تغییر قوانین تبعیض آمیز در مورد زنان و تغییر سیاست های واپس گرایانه نسبت به آن ها امیدوار بود. سیاست های نادرستی که نتیجه ای جز افزایش شکاف جنسیتی در ایران و ادامه ناکامی در روند توسعه کشور نخواهد داشت، چرا که بدون حضور نیمی از نیروی انسانی کشور امکان دست یابی به رشد و توسعه وجود ندارد.
پرستو سرمدی