سیستم آموزشی ایران با عملی کردن سند تحول بنیادین، یعنی یک سند ایدیولوژیک فاقد هر گونه اعتبار آموزشی نوین، هر روز سیر قهقهرایی بیشتری را طی میکند. سند تحول بنیادین در مقابل سند ۲۰۳۰ یونسکو قرار داده شد، تا مسئولین نتوانند از محتوای پیشرفته آن در برنامه آموزشی استفاده کنند. ویژگی مهم سند تحول بنیادین، نگاه ایدیولوژیک آن به امر آموزش است که باید در مرکز توجه مدرسه و خانواده قرار بگیرد. یعنی بجای آنکه دانش آموز، آزاد اندیشی را بیاموزد و برای تفکر و اندیشه پویا آموزش یابد، باید دستورات بالا را بپذیرد. سند تحول بنیادین، دانش آموز را از طرح پرسش دور و یادگیری تک منبعی را تشویق میکند، در حالیکه آموزش نوین، منابع متفاوتی را در اختیار دانش آموزان قرار میدهد تا دارای افکار یک بعدی نشوند.
در محیط آموزشی مورد نظر سند بنیادین، کودک به عنوان یک ابژه (object) مورد نظر است و بجای اینکه خود تصمیم بگیرند، دیگران برای آنها تصمیم میگیرند. در حالیکه در آموزش نوین جهانی، خود کودک حق انتخاب در یادگیری دارد، بطور مثال در مدارس فنلاند، هر روز صبح از دانش آموز سوال میشود که آن روز گره ذهنیاش چی بوده و چه موضوعی را میخواهد یاد بگیرد. وقتی در یک سیستم آموزشی کودکان حق ارائه نظر نداشته باشند و نتوانند سوال بپرسند و گره ذهنی خود را به چالش بکشند، یعنی تولید فاجعه و نابهنجاری در رشد ذهنی کودکان. سند تحول بنیادین، اختیار گفتار و کردار را از معلم و شاگرد میگیرد. بطور قطعی بین کسی که خود میاندیشد با آن کسی که مجبورش میکنند چگونه بیندیشد تفاوت بنیادین وجود دارد.
آموزش دانشگاهی باید بر اساس اندیشه و گفتگو و نقد پایه ریزی شود. اگر دروسی مثل فلسفه، ادبیات و هنر بخشی از آموزش نباشد، جایی برای گفتگو باقی نمیماند و این هدفی است که در سند تحول بنیادین از مهد کودک تا دبیرستان و دانشگاه دنبال میشود. معلمین و والدینی که متوجه این مسئله هستند با نگاه ایدیولوژیک سند مخالفت دارند، عدم علاقه دانش آموزان در رفتن به مدرسه، بهمین علت است که دانش آموز رابطهای بین نیاز خود و متون درسی نمیبیند. نباید نادیده گرفت که حاکمیت با خصوصی کردن آموزش، نه تنها به بی عدالتی آموزشی را بین اقشار فقیر و دارا دامن میزند، بلکه تبعیضهای چندگانه را در حق اقلیتهای اتنیکی ایران، عمیقا گسترش میدهد. در نتیجه هر سال ما شاهد سقوط فرهنگی و آموزشی بیشتردر نهادهای آموزشی کشورهستیم.
مسئولین، هرگز به آینده جوانان برای دستیابی به دانش و تکنولوژی امروز اهمیت نمیدهند. به همین دلیل شرایطی بوجود آوردهاند که هر ساله بر تعداد فرار مغزها افزوده میشود، و یا اساتید مسئول دانشگاهی مثل دکتر بیژن عبدالکریمی بعلت انتقاد مسولانه اخراج میشود، بخشی از زندان را به دستگیری آموزگاران منتقد مثل آقای سپهری، فاطمه سپهری، هاشم خواستار، جواد لعل محمدی و عباس شاهرودی و… اختصاص دادهاند.
امسال طبق گزارشات رسانهها، ۵۲٪ از قبول شدگان کنکور، تمایلی برای انتخاب رشته نداشتهاند، دلایل آن میتواند پایین بودن کیفیت آموزشی، مشکلات مالی خانوادهها و همینطور عدم تطابق امر تحصیل با بازار کار باشد. بطور مثال اگر قرارباشد کسی بعد از گذراندن تحصیلات عالی از روی ناچاری راننده تاکسی شود، دیگر چه نیازی به گرفتن مدرک دانشگاهی دارد؟ میزان بیکاری در میان جوانان و نا امیدی و نداشتن انگیزه از عوامل دیگری است که باعث میشود جوانان به تحصیل در دانشگاهها علاقمند نباشد و البته شرایط کرونا و آموزش از راه دور و نبودن امکانات اینترنتی نیز بر مشکلات موجود افزوده، وکودکان و جوانان جامعه را با موانع جدی مواجه کرده است.
این وضعیت آموزشی و استفاده از سند تحول بنیادین نمیتواند بیشتر از این ادامه یابد. با هر یک روز آموزش نامناسب برای فررندان ما، صدماتی جدی را متوجه اقتصاد و اجتماع و فرهنگ کشور میکند وباعث میشود ما تا دهها سال دیگرهم نتوانیم از وضعیت نابسامان امروز رهایی یابیم. درست به همین دلیل یکی از وظایف آموزگاران میهن دوست ودلسوز کشور تلاش برای ایجاد تغییر درسیستم وروش آموزشی دانش آموزان است، اگر معلمین بجای کمک به شکل گیری جنبه پرسشگری در نزد دانش آموز و تلاش برای ایجاد تغییر در محیط مدرسه، فقط بخشنامهها را اطاعت کنند، آنها نیز خواسته و ناخواسته، در تشدید فاجعه آموزشی کشور مسئول شناخته خواهند شد.
ناهید حسینی
از: گویا