آقای فیلترینگ! شما واقعا خرم آبادی هستید؟

آه آقای خرم آبادی. کاش نامت چیز دیگری بود. پیشوندی، پسوندی. بیچاره جوانان بیکار شهر من، که جوک لری نثارشان می شود. سرمایه گذار سراغشان نمی آید و آخر سر در یک مونتاژ موازی، نام محرمعلی خان سانسورچی را زنده می کند. کاش به جای این کارها، به جریان رسانه ای کشور می گفتی که گاو شیردال اهدایی به هیات ایرانی، مال لرستان است

“آینده”، سرویس فرهنگ: علی صارمیان، روزنامه نگار لرستانی در یادداشتی نوشت: چند وقت پیش یادداشتی بر سخنان آقای بزرگواری نوشتم . نه از روی کینه و حسادت و رقابت. اما تلنگری زدم به ایشان و خودم که حواسمان باشد ما لرها را زود شیر می کردند . دوباره شیر در دست کسی نباشیم. همان آزادگی گذشته را یادآوری کردم.

در سایه دولت مهرورز و دولت های بعد از جنگ، فهمیدیم که ما برای روز مبادا هستیم. برای جنگ، برای دفاع از مرز. حالا وضعیت فرق کرده است. نه اینکه هنوز ما را برای روز مبادا نخواهند، نه. ما تفاوت کرده ایم و این تفاوت را دولت و نظام باید ببیند. فقط در لرستان بیش از ۴۵ هزار فارغ التحصیل مهندسی وجود دارد که بخش زیادی از آنها بیکارند. شاید دولت جدید این ظرفیت را بفهمد. شاید سرمایه گذاران این نیروی فوق العاده را درک کنند. لرستان دومین استان آسیب دیده جنگ بود. زیرساختهایش را صدام نابود کرد و حالا با ۴۱ درصد بیکاری در بین تحصیل کردگانش مواجه است.

از این تحصیلکردگان، بعضی در کشور و یا خارج کشور پراکنده شدند. از بهترین جراحان قلب و مبدع روشهای جراحی تا مهندسین نانو. از بهترین روزنامه نگاران و فیلمساران تا فروتن ترین ورزشکاران. اما این افراد دیده نمی شوند. رسانه ندارند. درد دارد که غلامرضا محمدی، مربی تیم ملی کشتی را چند هفته قبل از المپیک کنار می زنند و سرش را می اندازد پایین؛ چون خرم آبادی است و نجیب.

پتروشیمی خرم آباد را می برند نا کجا آباد و کسی حرف نمی زند. روز خبرنگار را به اسم شهید لرستانی می زنند و نمی پرسند. آب لرستان را بدون حقابه و به قیمت نابودی ده ها روستا به قم می کشند و حتی نامی از لرستان نمی برند. یک تشکر و یا عذرخواهی از مردم آن دیار هم نمی شود. اسمش را می گذارند قمرود از سرچشمه های دز.

اما وقتی جریان اطلاع رسانی قطع می شود، وقتی اختلال در فرهنگ اطلاع رسانی با نگاه تهدیدکننده و خشک جریان پایداری پیش می آید، یک اسم، همه این بی سلیقگی ها را به سمت شهر من می آورد. آقای خرم آبادی.

بدبختی عظیمی است، شانس می خواهد. این برادر به جای اینکه با دکترایش برود وکیلی، وزیری، مامور اطلاعاتی شود، شده است سانسورچی و بالطبع،فرهنگ چند هزار ساله تمدن کهن لرستان، تحت تاثیر این نام به حاشیه می رود. شانس با این جوانان کی یار می شود؟

خودش که گویا افتخار می کند که این مسولیت را به او می دهند. شاید شیر شده که اینترنت را از خط و نشان براندازد. درست همانند آقای بزرگواری که خجالت زده مان کرد. کاش شریعتمداری کیهان این افتخار را نصیب خود می کرد و ثوابش را می برد و این برادر ما به کار صواب دفاع از حقوق مظلومی در محکمه ای مشهور می شد. و الا دیگران دارند این کشور و آن کشور حالش را می برند و ما بدنام شده ایم. ما را شیر می کنند که ببندید و نگذارید و نخوابید. این برادر را نمی دانم. ولی شهر تاریخی من هنوز به عزت زنده است.

آه آقای خرم آبادی. کاش نامت چیز دیگری بود. پیشوندی، پسوندی. بیچاره جوانان بیکار شهر من، که جوک لری نثارشان می شود. سرمایه گذار سراغشان نمی آید و آخر سر در یک مونتاژ موازی، نام محرمعلی خان سانسورچی را زنده می کند. کاش به جای این کارها، به جریان رسانه ای کشور می گفتی که گاو شیردال اهدایی به هیات ایرانی، مال لرستان است؛ مال تمدن چند هزار ساله لرستان. کاش می گفتی که تاریخ لرها به آزادگی و حریت گذشته است. فرصت هست برادر. اما نه! شاید آن موقع کارت را از دست می دادی. نمی خواهد بگویی برادر. اما ای کاش به نظام می گفتی بنده چندسال است خدمت کرده ام. حالا شغل بالاتری به من بدهید. حق من است.

آه برادر فیلترینگ! با اینکه مخالف فکر تو هستم، اما ای کاش نامت در میان تئوریسین های جریان مخالف بود، نه ابزارهایشان. من مشکلی با تفکر شما ندارم. با طرز ابراز آن دارم: سانسور و بستن دهان رسانه و آشنا کردن جوانان با فیلترشکن هایی که مال اجنبی است. بازوی رسانه ای فلان جریان باش .اما شهرت را به تیغ سانسور سفید نیالای. شهر تو چند هزار سال تمدن دارد. چندین هزار جوان تحصیلکرده عالی . اما تحت لوای کمیته فیلترینگ است نام زیبایش. کاش تو این قدر سیبل نمی شدی. چهار نفر دیگر هم مسوولیت این کارها را می پذیرفتند. خودشان میلیاردی واردات و صادرات می کنند و با خمس مالشان روزنامه و هفته نامه می زنند. ما شده ایم نگهبان عدم تعرض به آنها. آخر این هم شد شغل؟

کاش زندگی شهیدان شهرت ،هاشم پورزادی ، نعمت سعیدی و توکل را مرور می کردی. آنها که در جبهه هم روزنامه می خواندند . در آن ایام هم بحث سیاسی می کردند. با هم اختلاف داشتند، اما کلاشینکف به هم نمی کشیدند. همه هم فدای ایران عزیز شدند. کاش آقای خرم آبادی به نام شهرمان رحم می کردی. کاش افتخار فیلتر کردن و اصلا انهدام اینترنت را می گذاشتی مال یک برادر مشتاق دیگری باشد. چرا سهم ما از این همه هنر، فقط نام بد سانسور باشد؟

اصلا فکر می کنی؟ به غیر خودت. به همشهریان گرفتارت. به جوانانی که تحت لوای نام تو ،شهرت فکری و علمیشان را جریان رسانه ای نمی بیند. مردم که تمیز نمی دهند بین فکر جنابعالی و آن جوانی که خدمت به نام ایران در جهان کرده، تفاوتی هست. اسمت را جستجو کن که ببینی . کاردشمن است؟ بسیارخوب. چه کنیم که نام شهر ما،چون اصفهان و شیراز با عطر و گلاب برده شود؟ تو که استاد و این کاره ای راه حلی بده. کاش لااقل نامت را به شهر این جوانان بی نظیر الصاق نمی کردی . کاش ها برای ماست . آش هایش برای این جناح و آن جناح . این انصاف نیست.

توسط -

سایت ملیون ایران در تاریخ

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل