پژوهشگر “مرکز مطالعات عالی علوم اجتماعی” پاریس
اردشیر زاهدی فرزند سرلشگر زاهدی کودتاچی اصلی ۲۸ مرداد البته به فرماندهی کرومیت روزولت از عوامل ”سیا”، سازمان جاسوسی آمریکا بود که از سوی امریکا در زمان ریاست جمهوی “ژنرال آیزنهاور” و دولت “وینسیتون چرچیل” در انگلستان، که هر دو سابقه نظامیگری داشتند، برای این ماموریت تعیین شده بود؛ البته بعد از گریختن محمد رضاشاه همانند عادت همیشه که به هنگام بروز هر بحرانی میگریخت. اردشیر زاهدی همان پیرمردی که چند روز قبل از سوی رادیوهای خارجی مرگ او اعلام شد، در اشغال رادیو تهران که با مهدی میراشرافی مدیر روزنامه آتش شرکت داشت. میراشرافی روزهای اول انقلاب در اصفهان اعدام شد. به او یک کارخانه بزرگ ریسندگی و بافندگی از سوی دربار به رسم پاداش بدو داده شده بود و پاداش اردشیر در این کودتا از سوی شاه، ازدواج با شهناز دختر او و سفارت ایران در آمریکا شد. اردشیر در اولین فرصت و یکی دو سال بعد از کودتا، جشن بزرگی با دعوت تعدادی از رجال آمریکا در عید نوروز با غذاهای ایرانی در سفارت گرفت. اما این جشن مورد هجوم حدود شصت نفر از دانشجویان ایرانی در آمریکا به رهبری صادق قطبزاده قرار گرفت. میهمانی در اثر هجوم بههم ریخت و دانشجویان با دخالت پلیس همه بازداشت شدند تا بعد از چند ساعت با دخالت خانم روزولت آزاد گردیدند.
بعدها خانم آلبرایت وزیرخارجه و بعد کلینتون و فراتر اوباما هر کدام به گونهای از نقش آمریکا در کودتا معذرت خواستند. ولی انگلستان هرگز معذرتی و…نخواست. زیرا که درآن مقطع هنوز خیال میکردند به خاطر وسعت مستعمرات شیری بوده که آفتابش غروب نمیکنند ولی معروف بود که مصدق این شیر را با ملی کردن نفت شکست؛ زیرا که از آن به بعد “ملی کردنها در جهان آغاز شد”(پیر سالینجر روزنامهنگارو مشاورکندی و…) و انگلستان مجبور شد در کنسرسیوم نفتی که تاسیس شد بیشترین سهم را به آمریکا بدهد. آمریکا ۵۰ درصد و انگلستان ۴۰ درصد حتی کشورهای دیگری چون فرانسه و.. از اروپا سهم بردند.
و اما کودتا؛ در زمانیکه واحدهای نظامی نگهبان خانه مصدق قهرمان ملی شدن نفت در برابر هجوم تانکها و کامیونهای پر از سرباز کودتاچیان سقوط کرد و…. زیرا که از ساعت ۱۲ ظهر در چهار راه قصر نیروهای زرهی به فرماندهی “تیمور بختیار” وارد خیابانها شده بعضی تا شمال خیابان سه راه ضرابخانه رفته و بعضی محاصره ایستگاه رادیو تهران قبل از پل سیدخندان و تعدادی برای حمله به خانه مصدق در خیابان کاخ و تعدادی برای آوردن سرلشگر زاهدی و کرومیت روز ولت از سازمان سیای آمریکا، به طرف مخفیگاه آنها به شمیران رفته تا او را به خیابانها بیاورند. “او را به زور سوار زرهپوش کرده به خیابانها میآورند، چه باور نمیکردند کار به همین راحتی باشد”(سرهنگ مصور رحمانی). چه رییس ستاد ارتش یک افسر مهندس بود در حالیکه “در این موقع باید افسری ستاد دیده و متخصص و رزمی باشد”. گروهی هم به سوی خیابان سوم اسفند پایگاه دژبان رفته تا زندانیان کودتای ۲۵ مرداد را آزاد کنند و کردند.
در واحدی که تا سه را ه ضرابخانه رفت به فرماندهی سرهنگ قربان نژاد که از افسران حزب توده بود ودرضمن مترجم کتاب ” جنگ کبیر میهنی ” متعلق به مقاومتهای روسها در جنگ دوم چهانی – در سه راه ضرابخانه این سرهنگ با کمیته مرکزی حزب توده تماس گرفته واز کیانوری دبیرکل حزب سوال میکند که “من میتوانم علیه کودتا عمل کنم و….” کیانور ی جواب میدهد که ” مصدق وزاهدی هردو از “بورژوازی” ایرانند وبرای ما فرقی نمیکند!!” افسر دیگری از گارد حفاظت رادیو میگوید “وقتی کودتاچیان برای اشغال رادیوامدند خیال داشتم همه را به مسلسل ببندم ولی فکرکردم چون حزب با مصدق مخالف است لابد با کودتا موافق است به علاوه دستوری هم از حزب نیامده بود” انورخامه ای کتاب “از انشعاب تا کودتا” ص ۴۱۹.
واحدی که ایستگاه رادیو تهران را محاصره کرده بود با آمدن گروهی ضدملی ودرباری چون ” مهدی میراشرافی مدیر روزنامه آتش واردشیر زاهدی و…باحمایت وراهنمایی اردشیر زاهدی ” باکمک افسران زرهی وارد اطاق پخش شده ومیکروفون را گرفته دراختیار میراشرافی مدیر روزنامه “آتـش” وسردبیرش “شمس قنات آبادی نماینده کاشانی” قرارداده – میراشرافی فریاد میزند” مردم انقلاب کردند – دکتر فاطمی را کشتند و…مردم به خیابان هابریزید”.
واحدی که به سوی خیابان کاخ رفتند برای بازداشت یا قتل مصدق، بعد از محاصره خانه مصدق، درگیری بین نیروهای حافظ خانه مصدق و اینها آغاز شد. مهندس زیرکزاده و دکتر صدیقی و چند نفر دیگر و… همراه مصدق با اصرار که او را از مهلکه خارج نمایند و او ابتدا ردکرده و میگوید “شما به منزل همسایه با نردبان بروید ولی من در این اطاق میمانم تا با کشتن من داغ پیروزی بر دل کودتاچیان بماند”.(دکتر صدیقی) در همین حال شعبان بیمخ و احمد عشقی و امیر موبور از طرفداران کاشانی با تعدادی لومپنهای خیابان پامنار و مهدی قصاب در سه راه سیروس، از طرفداران آیتاله بهبهانی که آیتاله درباری بودند، با لومپنهای آن محله در خیابان سیروس و سرچشمه گردهم آمده، و در چهارراه مخبر الدوله تعدادی فواحش از رفیقههای شاه و تعدادی فواحش شهر نو به رهبری “پری بلنده” گروههایی بودند که به سوی مجلس در حال تظاهرات به سود شاه بودند تا طبقه متوسط آن روزی و…. را که همیشه از طرفداران مصدق بودند از واکنش بازدارند، و به نسبتی بازداشتند. زیرا که مصدق از آنها خواسته بود ساکت باشند تا بتواند کودتا را خنثی کند.
در چنین موقعیتی مراکز احزاب ملی به آتش کشیده شد. در جلوی دیدگان اعضای آنها که به خاطر “در خواست مصدق برای امنیت و حفظ آن خواسته بود عکسالعملی نشان ندهند”، از حزب ایران تا حزب مردم ایران، حزب ملت ایران و نیروی سوم، حتی بعضی که به روی بامها گریختند اوباش گرفته و از بام به پایین پرتاب نمودند. به ویژه کلوپ نیروی سوم خلیل ملکی که در خیابان انقلاب بود.
در چنین شرایطی غروب روز ۲۸ مرداد شهر زیر دود و آتش آسمان رنگ “خون” به خود گرفته، به ویژه با مقاومت جانانه واحد حافظ خانه دکتر مصدق به فرماندهی “سرهنگ ممتاز” که از دو طرف تعداد زیادی شهید و کشته شدند و یکبار نیروهای کودتاچی را به عقب راندند، در حالی که تعداد تانکهای ارتش با دو تانک این واحد قابل مقایسه نبود و بعد هم رانندگانشان رفته بودند.
دکتر مصدق با همراهان مدت ۲۴ ساعت در زیرزمین آن خانه همسایه پنهان بودند، در آخرین لحظات سرهنگ علمیه بازپرس افسران کودتاچی در کودتای اول ۲۵ مرداد به خدمت او رسیده و اظهار میدارد “آقا اینها همه خائنند” منظور نظامیان اطراف او تا کودتاچیان بوده است. از سرتیپ دفتری که فامیل سببی او بود که درلحظات آخر به ریاست شهربانی منصوب شد تا… مصدق درجواب میگوید “آقا آدم ندارم چه کنم!!”، ننگی که هرگز خانواده پهلوی، انگلیس و آمریکا به عنوان دولتهای کودتاچی و حتی روسیه که نمیتوانند در تاریخ جهان به عنوان دولتهای سلطهگر و…. رها شوند.
چند ساعت از ظهر گذشته بود که خانه مصدق به توپ بسته شد و اوباش و اجامر به رهبری شعبان بیمخ و… خانه او را غارت نمودند از فرشهای تکه پاره شده تا میز و صندلی و سماور و ظرف و ظروف. ساعتی قبل رادیو تهران اعلام کرده “از ساعت هفت شب حکومت نظامی است از خانههای خود خارج نشوید”، البته تا ده شب مردم در خیابانها بودند، در همین وقت “دوچرخهای دوترکه” از خیابان ری حامل محمد نخشب و حسین شاه حسینی به سوی خیابان فرهنگ امیریه در حرکت بود ساعتی بعد در منزل آیتاله زنجانی، محمد نخشب از حزب مردم ایران، داریوش فروهر از حزب ملت ایران، خورگامی از حزب ایران و شاه حسینی از جبهه ملی، به پیشنهاد محمد نخشب بنای نهضت مقاومت ملی را گذاردند و تعدادی “تراکت” کوچک با این عنوان که “نهضت ادامه دارد” نوشته و پخش کردند. فردا بازار اعتصاب شد و نظامیان کودتاچی درب چندین مغازه را گل گرفتند. روزنامه “صبح امروز” از سوی نهضت مقاومت تا برآمدن جبهه ملی دوم به نسبتی مخفی منتشر شد. که درآن این شعر ” سالها میگذرد که “یکی ظلمت افسانهای دردآلود – خیمه افکنده به سر منزل صبح – تا که خفاش فراموش کند زشتی قبح”.
در ساعتهای غروب ۲۸ مرداد دو نفر از شاگردان دکتر انور خامهای که خیلی “پرولتر و انقلابی” بودند در این غارت شرکت داشتند. درخیابان استانبول با استاد خود روبرو شده که ایشان مطابق نوشته خودشان ۵۰ نفر شاگرد داشته که مارکسیسم را با تجدیدنظرهایی بدانان میآموخته است – میفرماید “وقتی که از اینها سوال کردم چرا این کار را کردید جواب دادند – برای اینکه مصدق بورژوا بود!!” (از کتاب “از انشعاب تاکودتاص ۴۴۱”) در چنین شرایطی قهرمان ملی کردن نفت به بند کشیده میشود. بعدها سیاوش کسرایی از حزب توده سفری به مسکو کرد از آن جا توسط شجریان به سایه پیغام داد “کلاه سرمان رفت همهاش دروغ بود” و بعد به سختی با کمک حقوق بشر به اتریش گریخت و درآن چا فوت نمود. ۲۴ ساعت بعد دکتر مصدق وارد ساخمان “باشگاه افسران” در خیابان سوم اسفند شد زاهدی و نظامیانی به استقبالش آمدند؟!! و مصدق نخست وزیری خود را اعلام نمود. منتها نظامیان تابع دربار و شاه بودند که هنوز در گریز و غایب بود.
بعد از مدتی که دکتر مصدق در بیدادگاه نظامی حضوریافت. “بعداز معرفی خود، در رابطه با ادعای قیام مردم” چک دلاری به مبلغ در حدود ۳۷۰هزار دلار که در بانک ملی همان روز برادران رشیدیان عوامل سفارت انگلیس که تبدیل به ریال آن روز شده بود رو میکند. شاهد رسوایی دولتهای قانونشکن غربی و شرقی و سلطهگر شده و….
آیا مرگ استالین فرصت تازهای به انگلیس و آمریکا برای کودتا نبود؟ و یا چنانکه شایع شد “آمریکا و انگلیس با سکوت دربارهی تناقضات باقیمانده در ساختار قدرت در روسیه آنروز توافق روسها را درباره کودتا نگرفته بودند؟” زیرا که روسیه طلاهای ایران را به دولت ملی مصدق نداد ولی به دولت کودتایی زاهدی بعد از مدتی داد.
از: ایران امروز