جمشید برزگر تحلیلگر مسائل ایران
برای مردمی که از کودکی با روایات شیعی بزرگ شدهاند، آنچه در اصفهان رخ داد، معنا و در نتیجه پیامدی متفاوت دارد
سرکوب خشونتبار و خونین اعتراضات مسالمتآمیز مردم اصفهان که در آغاز خواستار چیزی بیش از آب و جاری شدن دوباره رودی نبوند که منبع سرزندگی شهرشان است، رویدای بیسابقه در جمهوری اسلامی نیست؛ با این همه، این سرکوب، از ویژگیهایی برخوردار است که به دلایل متعددی میتواند پیامدهایی فراتر از آنچه تصور میرود برای جنبشی داشته باشد که هدف نهایی و غایی خود را گذار از جمهوری اسلامی به سوی حکومتی سکولار و دموکراتیک اعلام کرده است.
با تداوم و گستردهتر شدن اعتراضات کشاورزان و پس از پیوستن شهروندان اصفهانی به آنان، جمهوری اسلامی ابتدا کوشید بر خلاف رویه همیشگی خود با معترضان همسو شود و حتی با پوشش خبری اعتراض گسترده جمعه ۲۸ آبان، مهار این اعتراضات را در دست گیرد.
اما ادامه اعتراضات خیلی زود باعث شد حکومتی که تنها گفتگو با زبان سرکوب و برخورد پلیسی و امنیتی با شهروندان را بلد است، به تنظیمات اولیه خود بازگردد و با اقداماتی که بهویژه برای باقت جمعیتی اصفهان معنای ویژهای دارد، سعی کند اعتراضاتی را خاموش سازد که در فرآیندی طبیعی، همچون دیگر اعتراضات، از خواستههای اولیه معترضان فراتر رفته و راس و اصل نظام سیاسی حاکم را هدف گرفته بود.
در اعتراضات مشابه قبلی، رهبران جمهوری اسلامی وکارگزاران رسانهای آنها، کوشیده بودند با تاکید بر برخی ویژگیهای جغرافیایی و تاریخی، معترضان را از جمله به تلاش برای «تجزیه ایران» متهم کنند و آنان را عامل دست نیروهای خارجی بخوانند.
نمونه روشن چنین رویکردی را میتوان در سرکوب اعتراضات مردم خوزستان به تشنگی و بحران آب، اعتراضات مردم سیستان و بلوچستان به فقر و تبعیض، و اعتراضات مردم کردستان و آذربایجان به تبعیضات اتنیکی، زبانی و عقیدتی دید.
هرچند افزایش آگاهی ملی در میان شهروندان ایرانی، که در همبستگی آنان با معترضان ظهور و بروز یافته، تا حد زیادی از ابعاد خطرناک این اقدام خطرناک حاکمیت کاسته، اما این موجب نشده است که رهبران جمهوری اسلامی تغییری در مشی امنیتی و سیاسی خود که مبتنی بر سوء استفاده از احساسات میهندوستانه ایرانیان است، پدید آورد.
مشکل رهبران جمهوری اسلامی در مواجهه با معترضان اصفهانی در مرکز کشور این است که دیگر از چنین حربه فرسودهای نمیتوانند استفاده کنند و مردم اصفهان را نیز به تلاش برای جدایی و تجزیه ایران متهم کنند.
اما حتی چنین واقعیتی باعث نمیشود که آنان در سیاست تعمیق تفرقه و اختلاف در میان شهروندان ایرانی و درهم شکستن همبستگی ملی ایرانیان کوتاهی کنند و به عنوان مثال، از تلاش برای فروکاستن بحران آب، که تا حد بسیار زیادی ناشی از فساد فراگیر و ناکارآمدی عمیق حکومت است، به اختلافات منطقهای و قومی بین مردم استانهای مختلف کشور خودداری بورزند.
اما شعارهای مردم شهرکرد و بازتاب همان شعارها در عرصه ملی، که بهویژه در شبکههای اجتماعی به عنوان تنها عرصه بروز و ظهور دیدگاههای شهروندان رها از سانسور حکومتی، نشان داد که این سیاست رهبران جمهوری اسلامی نیز سرانجام و پس از زیانهای بسیار، اکنون کارآیی خود را تا حد زیادی از دست داده است و مردم مناطق مختلف، به جای مقصر شناختن یکدیگر، همگی انگشت اتهام را به سوی حکومتی گرفتهاند که آن را عامل نقض بدیهیترین و ابتداییترین حقوق خود از آب و نان و هوای سالم گرفته تا بهداشت و رفاه و آزادی میدانند.
اعتراضات مردم در اصفهان و نحوه برخورد با آنان و سرکوب خونین معترضان از جهتی دیگر نیز قابل توجه و مهم است.
بافت جمعیتی مناطق مرکزی به گونهای بوده است که رهبران جمهوری اسلامی از جمله با تاکید بر باورهای مذهبی غالب در این مناطق، همواره از آنجا به عنوان پایگاههای حمایت از خود یاد کردهاند. شمار بالایی از مقامات و از جمله فرماندهان نظامی از این مناطق هستند. استانهایی مثل استان اصفهان، به عنوان نمونه بیشترین تعداد جانباختگان در جبهههای جنگ عراق علیه ایران را داشتهاند.
از این رو، آتش زدن چادرها و خیمههای کشاورزانی که در اعتراض به آب و تشنگی بر بستر خشک زاینده رود جمع شده بودند، برای اقشار مذهبی شیعه در مناطق مرکزی ایران، ناگزیر به مقایسهای تاریخی- مذهبی میانجامد که از قضا، خود یکی از محورهای تبلیغاتی روحانیون شیعه در طول تاریخ بوده و در دوران حکومت آنان در جمهوری اسلامی بیش از هر اسطوره یا روایت مذهبی دیگری مورد استفاده قرار گرفته است.
در این روایت، بستن آب و تحمیل تشنگی بر کاروان حسین بی علی، امام سوم شیعیان و به آتش کشیدن خیمه و چادر آنان و کشتن کودک و پیر و جوان، اوج ستم اشقیاء به مظلومان توصیف میشود.
برای مردمی که از کودکی با این روایات بزرگ شدهاند، دیدن صحنههایی شبیه آنچه پنج شنبه و جمعه، چهارم و پنجم آذرماه ۱۴۰۰، در اصفهان رخ داد، معنا و در نتیجه تاثیری متفاوت دارد، به ویژه آنکه میبینند این اقدامات به امر و تحت نظر کسانی انجام میشوند که راویان روایت عاشورا و اصلیترین بهرهمندان از آن بودهاند.
برای اقشاری که تعلقات مذهبی ندارند، چنین مقایسه و نتیجهگیری چه بسا اهمیت چندانی ندارد، اما برای مردمی که به مظلومیت امام سوم خود ایمان دارند و بارها بر آنچه بر او و همراهانش رفته گریستهاند، دیدن بلاواسطه آنچه حاکمان دینی میکنند، نه تنها چیزی فراتر از ظلم و جور معمولی یک حکومت است، بلکه ماهیت رفتار و گفتار حکومت در سرکوب شهروندان ایرانی در دیگر نقاط را آشکار میکند و زمینهساز افزایش تفاهم و درک متقابل میان طیفهای متقابل شهروندان و همبستگی میان آنان در مقابله با حکومتی میشود که هر روز بیش از پیش بر سر نقش پر رنگش در تولید و تداوم مصائب و مشکلات کنونی مردم ایران با هم به توافق میرسند.
رسیدن به چنین درکی، بیتردید پیامدهای عملی عمدهای خواهد داشت و زمینه را بیش از پیش در میان ایرانیان، برای دستیابی به توافقی جمعی و تاریخی در مورد ضرورت برقراری حکومتی سکولار و دموکراتیک مهیا میسازد.
از: ایندیپندنت