«پوتین نیز مانند استالین و هر حاکم مستبد دیگری، حاضر است هزاران نفر را قربانی کند تا پایههای رژیم حاکم تحت کنترلش مستحکمتر شود»
بدیع یونس
پوتین برای توجیه رفتار و عملکرد کنونی خود، به تحولات دورههای گذشته تاریخ متوسل میشود – Yasin AKGUL / AFP
تصویر معروف پیانو رها شده در مسیر جاده گروزنی، ما را به یاد زمانی میاندازد که ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه، پایتخت چچن را ویران کرد و قصد داشت همه مناطق و محلههای شهر را ویران کند. البته این تصویر غمانگیز نسبت به ویدیویی که پوتین را در حال نواختن پیانو در کاخ کرملین نشان میدهد، به مراتب بیشتر در اذهان مردم نقش بسته است. دلیل آن همه جنگ و ویرانی، این بود که چچن در قلمرو فدراسیون روسیه، اعلام خودمختاری کرده بود.
با این حال، پوتین برخلاف رد درخواست چچن برای خودمختاری، از جداییطلبان جمهوری گرجستان برای به دستآوردن استقلال و کنترل سرزمینهای ساحل دریای سیاه، حمایت کرد. همچنین، پوتین از جداییطلبان بیسارابیا در مرز اوکراین و مولداوی و هممرز با دریای سیاه، نیز حمایت کرد و به بهانه اقلیت شهروندان روستبار در آن نواحی، به آنها کمک کرد تا دست به شورش بزنند و ثبات و امنیت مولداوی را که بین دو کشور اوکراین و رومانی واقع است، برهم زنند.
پوتین همین رویکرد را چند هفته پیش در قبال ناآرامیهای قزاقستان نیز تکرار کرد و به بهانه حضور اقلیت روستبار در قزاقستان، نیروهای روسیه را به آن کشور اعزام کرد، در حالیکه برای همه آشکار است که هدف از مداخله نیروهای روسیه، حمایت از نورسلطان نظربایف، متحد سابق مسکو، و قاسم توقایف، متحد کنونی و جانشین نظربایف بود.
سپس، پوتین با شعار حمایت از اقلیت روستبار که حدود ۱۸ درصد از جمعیت ۴۳ میلیونی اوکراین را تشکیل میدهند، به اوکراین حمله کرد و شهرها، زیرساختها، فرودگاهها، و بندرگاههای آن کشور را ویران کرد؛ همانگونه که نازیها قبل از جنگ جهانی دوم، ژاپن و کره را ویران کردند.
پوتین برای توجیه رفتار و عملکرد کنونی خود، به تحولات دورههای گذشته تاریخ متوسل میشود، در حالیکه ترفند حمایت از اقلیت روستبار هرگز نمیتواند ظلم و ستم به مردم، تجاوز به قلمرو کشورها، و نقض قوانین بینالمللی را که تهدید آشکاری علیه امنیت و ثبات در سراسر جهان است، توجیه کند. علاوه برآن، همه میدانند که حضور اقلیتهای روستبار پراکنده در کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق و کشورهای اردوگاه سوسیالیستی سابق، ناشی از سیاستهای استالین و جابهجاییهای اجباری تودهها بهدست او است.
بیش از صد سال پیش، از زمان به قدرت رسیدن بلشویکها در روسیه در سال ۱۹۱۷، استالین تلههای انفجاری و بمبهای ساعتی خود را در سراسر اتحاد جماهیر شوروی سابق و در کشورهای اردوگاه سوسیالیستی توزیع کرد. استالین در انتقال و تبعید قومیتها، سرآمد همه رهبران اتحاد جماهیر شوروی سابق بود.
او به دلیل نگرانی شدیدی که از حضور مخالفان حاضربهیراق در رژیم بلشویکی داشت، سیاست انتقال ملیتها را در پیش گرفت تا هرگونه مخالفت ملی را در آن کشورها ریشهکن کند. به همین ترتیب، سیاست جابهجاییهای اجباری استالین به همه کشورهای اتحاد جماهیر شوروی، از جمله سرزمین اصلی خودش (گرجستان)، گسترش یافت. در نتیجه، چچنیها به سیبری و کریمه، گرجیها به ارمنستان و آذربایجان، ارمنیها به مسکو و بلاروس، تاجیکها به ازبکستان، ازبکها به آذربایجان، و اوکراینیها به روسیه و نقاط دیگر منتقل شدند.
هر گروهی که با فرمان استالین مخالفت میکرد، به شدت با آزار و اذیت روبهرو میشد و شکنجه مخالفان تا مرز اعدام میرسید تا برای دیگران درس عبرتی باشد. طرح مهاجرتهای اجباری، تاثیر عمیقی بر توزیع ملیتها در «اتحاد جماهیر شوروی» و کشورهای اردوگاه سوسیالیستی از خود بهجا گذاشت.
از سوی دیگر، استالین عمدا روسها را با وعده اعطای مناصب بالا و پاداشهای مادی، به جایگزینی تودههای مردمی تشویق میکرد که آنها را از سرزمینهای اصلیشان کوچانده بود. در سایه همین سیاست، بیش از ۳۵ درصد از روسها را در هر یک از جمهوریهای فدراسیون روسیه جایگزین ساکنان بومی کرد. در نتیجه، هیچ منطقهای بدون حضور یک اقلیت روسی که شریک امتیازات، قدرت، و ثروت ملی باشد، در «اتحاد جماهیر شوروی» باقی نماند.
استالین ذاتا و بنا به نیازمندی نظامش، بیرحم و ستمگر بود. او در موارد بسیاری تنها به دلیل سوءظن و بدگمانی یا به دلیل ضرورتی که برای سرکوب احساسات ملی حس میکرد، فرمان اعدام، یا اخراج میلیونها نفر را صادر میکرد.
البته دو عامل عمده بر ماهیت روابط مردم «اتحاد جماهیر شوروی» تاثیر بسیاری گذاشت: نخست، سیاست تبعید و جایگزینی بومیان توسط روسها که بر ملیتهای مختلف تأثیر گذاشت و احساس میهنپرستی و ملی آنها را از بین برد، و دوم، مصادره زمینهای کشاورزی و ملی کردن آنها در چارچوب تعاونیهای اجتماعی (کلخوزها)، که نفرت و خصومت را میان تودههای مختلف شهروندان «اتحاد جماهیر شوروی» افزایش داد.
در واقع، پوتین نیز مانند استالین و هر حاکم مستبد دیگری، حاضر است هزاران نفر را قربانی کند تا پایههای رژیم حاکم تحت کنترلش مستحکمتر شود. پس از رویکار آمدن استالین، روسیه با بحران اقتصادی سختی مواجه شد و به هرگونه منبع درآمدی نیازمند بود. بر آن مبنا، استالین دستور مصادره همه محصولات کشاورزی اوکراین را صادر کرد. مردم اوکراین به دلیل مصادره زمینهای کشاورزی از سوی دولت مرکزی، دچار قحطی وحشتناکی شدند و بین سالهای ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۲، بیش از سه میلیون نفر از مردم اوکراین جان خود را از دست دادند.
پوتین سیاستی مشابه با استالین دارد و سعی میکند نماد ویژهای را از «اتحاد جماهیر شوروی» متکی بر محور ستایش از استالین و فردپرستی، بار دیگر احیا کند. به همین دلیل، جو بایدن، رئیس جمهوری آمریکا، همتای روسی خود را به «فقدان انسانیت و گرایش به جنایت» توصیف کرد. مایک راجرز، رئیس پیشین کمیسیون اطلاعات مجلس نمایندگان آمریکا، نیز گفت: «پوتین هنگامیکه شبها به رختخواب میرود، خواب پتر کبیر را میبیند، و صبحگاهان با یاد استالین از خواب بیدار میشود.»
ولادیمیر پوتین در حمله به اوکراین و اشغال آن کشور، در ایده و عمل، سیاست استالین را دنبال میکند. او بارها تکرار کرده است که «نکوهش بیش از حد استالین از سوی دشمنان روسیه، تلاش برای تضعیف روسیه است».
پوتین هشدار داده است که با هر جریانی که کشتار میلیونها شهروند (از جمله اوکراینیها) بهدست استالین را جرمانگاری کند، مقابله خواهد کرد.
او با این شعار معروف خود که «یک ملت قوی هرگز از گذشتهاش عذرخواهی نمیکند»، مردم روسیه را به حمایت از سیاستهای کرملین فراخواند.
در واقع، پوتین از سیاست استالین برای مهاجرتهای اجباری و جابهجایی اقلیتهای روسی در کشورهای همسایه که به بمب ساعتی تبدیل شده است، بهرهبرداری میکند و قصد دارد با آن اقلیتها، با مردم کشورهای یادشده، به ویژه شهروندان اوکراین، به عنوان گروگان برخورد کند.
از: ایندیپندنت