تجاوز نظامی دولت روسیه به اوکراین که منجر به کشته شدن هزاران نفر و آوارگی میلیونها انسان شده است، از بزرگترین تراژدیهای قرن بیستویکم میلادی است.
بررسی واکنشها به اعمال جنایتکارانه ولادیمیر پوتین و حمایتهای مستقیم و تلویحی از کشورگشایی او در عرصه رسمی ایران، بار دیگر مشکل نگاه ایدئولوژیک به مسائل را برجسته کرد. برخورد با مسائل و اتفافات خارج از موازین دانشبنیاد و فکتها و بررسی هر رویداد در چارچوب یک نگرش کلان با زدن عینک ایدئولوژی از معضلات اساسی کشور در قرن چهاردهم خورشیدی بود.
این نگرش البته در دهههای گذشته ضعیف شده، اما علاوه بر پایگاه اجتماعی نهاد ولایت فقیه و بخش مسلط قدرت، حامیان قابلاعتنایی نیز در صفوف اپوزیسیون و حتی نیروهای جامعه مدنی دارد.
ابتدا لازم است تعریفی مشخص از ایدئولوژی و تفاوت آن با نگاه ایدئولوژیک ارائه شود. در باب ایدئولوژی تعاریف گوناگونی وجود دارد، ولی در تعریفی عام، «ایدئولوژی» نظامی از باورها، افکار، سنتها، اصول و ایدئالهای به هم وابسته است که خواستهها و رفتارهای نهادینهشده اجتماعی، اخلاقی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی یک گروه یا جامعه را منعکس و سعی در توجیه عقلانی آنها میکند.
به عبارت دیگر، ایدئولوژی سیستمی از ایدهها و قضاوتهای روشن و صریح و عموماً سازمانیافته است که موقعیت یک گروه و یا یک جامعه را توجیه و تفسیر میکند. این سیستم با الهامپذیری شدید از ارزشها، جهتیابی معین و مشخصی را برای کنشهای اجتماعی گروه و یا جامعه موردنظر در قالبهای پیشینی و کلگرا ارائه میدهد. ایدئولوژی نوعی ابزار سادهساز و تسهیلگر است که به افراد یک جامعه امکان میدهد شرایط خود و محیط پیرامون را درک کنند و به تعریف روشنتری برسند.
بنابراین، ایدئولوژی برحسب منافع و مطلوبیتی که برای افراد در بر دارد، موقعیتهای موجود را تأیید میکند و یا به انتقاد میگیرد و میتواند بهعنوان ابزاری برای ایجاد تغییرات یا تحکیم وضع موجود در جامعه تبدیل گردد .علیرغم اینکه ایدئولوژیها برحسب تغییرات فرهنگی و اجتماعی جوامع تغییر میکنند، عناصر تشکیلدهندهٔ آنها بهمثابه حقیقت و حکمی جزمی و نه بهمثابه فلسفه یا نظریهای قابل آزمون مورد قبول واقع میشوند.
این مفهوم را اولین بار فیلسوف فرانسوی، دستوت دوتریسی، در آغاز قرن نوزدهم میلادی به کار برد، اما بعدها در نوشتههای کارل مارکس برجسته شد که در برخوردی منفی، ایدئولوژی را «شعور و یا آگاهی کاذب» نامید که توجیهکنندهٔ خواستههای طبقات اجتماعی است. از نظر او، ایدئولوژی مسلط هر جامعه در اصل ایدئولوژی طبقه حاکم است. البته او بعدها با طرح «ایدئولوژی رهاییبخش و انقلابی طبقه پرولتاریا» از برخورد کلگرایانهٔ منفی با ایدئولوژی دست برداشت.
اینجا تفاوت ایدئولوژی و نگاه ایدئولوژیک در اداره جامعه و یا مسائل اجتماعی مشخص میگردد. ایدئولوژی اگر به معنای مجموعهای از باورها، ارزشها و جهتگیری کلان در چارچوبی منعطف و دگرگونیپذیر باشد، چندان مشکلی ایجاد نمیکند و معمولاً کنشگران سیاسی، مدنی و اجتماعی چنین دستگاه اعتقادیای دارند.
نگاه ایدئولوژیک به معنای حاکم کردن ایدئولوژی موردنظر در جامعه و حاکمیت تکصدایی است، بهگونهای که ارزشهای موجود در ایدئولوژی موردنظر برابرنهاد حقیقت شده و تنها روزنه ورود به مسائل اجتماعی و تعامل با دیگری را تشکیل میدهد. در این برخورد، تعریفی از «ایدئولوژی» موردنظر است که سلسله آراء کلی و هماهنگ را بهمثابه دگمهای تغییرناپذیر برای تبیین رفتار انسان در زندگی سیاسی و اجتماعی خود تعریف میکند و تنها از زاویه این شبکه دیدگاهها به قضاوت و مشارکت در امور میپردازد. به زبان سادهتر، یک برنامه و مرامنامهٔ حزبی و سیاسی است که بر اساس آن دوست و دشمن و خودی و غیرخودی تعریف میشود.
«ایدئولوژیگرا» در عرصه عمومی، فرد و یا جریانی است که بهدنبال بسیج تودهها و افکار عمومی در راستای تحقق ایدئولوژی خود است. توجه او به ایدئولوژی در هیئت یک زره از باورهای مشترک خدشهناپذیر است که فقط بهصورت انحصاری میتواند به نیازهای جامعه پاسخ گوید و باید به آن ایمان داشت .
یک ایدئولوژیگرا زندگی نیکفرجام و دستیابی به حقیقت مطلق را در تحقق و تحکیم انگارههای ایدئولوژیکش جستجو میکند. در این راستا، دستیابی به قدرت سیاسی را ابزاری مؤثر میداند و برای حکومت رسالتی ایدئولوژیک تعریف میکند که باید مردم را به سمت سعادت و نیکبختی هدایت کند.
این جریان دارای سیستم ارزشی دوست – دشمن است که جامعه را به دوگانهٔ دوست و دشمن تقسیم میکند. شرایط و شناخت دگرگونیها برای او مهم نیست و فقط از یک سری مقولهها و نظریهها پیروی میکند که دگم و غیر قابل تغییر هستند. برای آنها، واقعیت مهم نیست بلکه واقعیتها باید خود را با دیدگاههای ایدئولوژیک تطبیق دهند. بدین ترتیب، واقعیت مادی و تجسمیافته در عالم خارج در تفسیر خاص منطبق با یافتههای ایدئولوژیک آن تقلیل مییابد. او همه وقایع عالم را از دریچه ایدئولوژی مینگرد و چه بسا که این دریچه چون حجابی مانع شناخت حقیقت میشود و به قول مولانا، «پیش چشمت داشتی شیشه کبود / زین سبب، عالم کبودت مینمود».
نگاه ایدئولوژیک نظام باور و ارزشی خود را فراتر از انسان تعریف میکند و از این رو نه نظام عام علمی برای تشخیص وقایع اجتماعی و پدیدههای عینی را در نظر میگیرد و نه حقوق بشر را بهعنوان ارزشی خودبنیاد در نظر میگیرد. همچنین، برای داوری و قضاوت، معیارهای عام و خارج از موازین ایدئولوژیک خود را قبول نمیکند. در نتیجه، مستقل از اراده و خواست فرد، نگرش ایدئولوژیک در گذر زمان باعث میشود نه تنها دستگاه تشخیص بهصورت جدی مختل شود و بینایی در تحلیل و ارزیابی از مسائل از دست برود بلکه بیرحمی و زایل شدن شقفت نسبت به انسان و زجرهایش نیز بهتدریج پدید میآید.
جنگ ناعادلانه و ناموجه روسیه علیه اوکراین شاهد بروز برخورد ایدئولوژیک از سوی عدهای در جامعه درون و برونمرزی ایران بود که به حمایت مستقیم و یا تلویحی و حساسیتزدایی از اقدام جنایتکارانه «ولادیمیر پوتین» روی آوردند. البته شمار آنها در مقایسه با حامیان حقانیت اوکراین به میزان چشمگیری کمتر بود، اما همین تعداد هم زنگ خطری برای جامعه ایران است که این مانع استقرار دموکراسی و دولت ملی توانمند توسعهگرا هنوز به درجاتی وجود داشته و نسبت به مضرات آن باید هوشیار بود.
این جمع از روی ضدیت با آمریکا و تابوانگاری از «ناتو» و یا شیفتگی به روسیه چشم خود را بر روی واقعیتها بستند. آنها ظاهراً هنوز فکر میکنند دوره جنگ سرد است و نظام دولت – ملت شکل مستقر حکمرانی در دنیا نیست و روسیه کنونی همان موقعیت سابق شوروی را باید داشته باشد. در حالی که سه دهه است که دیگر شوروی وجود ندارد.
روسیه کنونی از هر جهت قابل مقایسه با شوروی نیست و نمیتواند انتظاراتی مشابه دوران جنگ سرد داشته باشد. روسیه در محیط پیرامونی خود فقط میتواند در چارچوب قوانین بینالمللی و حسن همجواری با همسایگان دغدغههای امنیتی خودش را برطرف کند. روسیه نمیتواند با نادیده گرفتن حاکمیت ملی کشورها آنها را وادار به تعیین سیاست خارجی خودشان بکند و حتی پا را فراتر از این بگذارد و در تفسیر موَسّع از منافع خود شهرها و زیرساختهای اوکراین را ویران کند و مردم را بکشد و میلیونها نفر را آواره کند.
ناتو یک پیمان امنیتی و راهبردی است که بعد از جنگ سرد باقی ماند و از پایین به بالا گسترش پیدا کرد. کارویژه اصلی ناتو در سه دهه گذشته حل و فصل اختلافات قدرتهای غربی از طریق مسالمتآمیز و تقویت دموکراسی و توسعه در دنیا بوده است.
کشورهایی که قبلاً یا عضو اتحاد جماهیر شوروی یا پیمان ورشو بودند، با ارزیابی درست از بیدار شدن دوباره غول توسعهطلبی و هژمونی روسیه، به سمت عضویت در ناتو رفتند. برخی موفق شدند و برخی چون اوکراین در پشت درِ این پیمان بینالمللی باقی ماندند. روند حوادث نشان داد که آسیبپذیری اصلی اوکراین از نبود عضویت در ناتو بود نه تقاضا برای عضویت در آن، که با توجه به حساسیتهای روسیه از سوی کشورهای غربی نادیده گرفته شد.
این ارزیابی از زمینهها و روند معطوف به جنگ اوکراین مستند به فکتها و واقعیتهای عینی است، اما نگرشهای ایدئولوژیک ضدآمریکایی، روسوفیلی و باقیمانده در مناسبات جنگ سرد نه تنها آنها را نمیبینند بلکه در مورد قربانیان تجاوز نظامی روسیه نیز آدرس غلط میدهند و از زاویه بشردوستانه نیز حاضر نیستند تهاجم و گروکشی روسیه را محکوم کنند و یا خواهان آتشبس فوری و بدون قیدوشرط شوند.
خوشبختانه قدرت نرم در دنیا با فاصله زیاد بهنفع مقاومت مردم اوکراین و رئیسجمهورش، ولودیمیر زلنسکی، شکل گرفته است، اما وجود نگرش ایدئولوژیک یادشده همچنان این نگرانی را برجسته میسازد که در شرایطی ممکن است اتفاقاتی که در پساانقلاب بهمن ۵۷ رخ داد دوباره تکرار شود و گروگان گرفته شدن منافع ملی، رفاه اجتماعی، استقلال و توسعه کشور در پای انگارههای ایدئولوژیک مخرب ادامه یابد.
از این رو، نقد و روشنگری پیرامون آسیبهای نگرش ایدئولوژیک در سیاست عملی و نظام حکمرانی، اهمیت بیطرفی ایدئولوژیک دولت و بایستگی قرار دادنِ معیارهای عام چون انسانیت و عدالت و خردورزی در فراسوی ایدئولوژیها بهعنوان سنگ محک اعتبار آنها ضرورت دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این مقاله در سایت [رادیو فردا] منتشر شده است.
از: گویا