سایت ملیون ایران

روسیه نیازمند “استالین‌زدایی” است

میخائیل شیشکین/برگردان: م. روغنی

روس‌ها از دیدن بمباران شهرها و پیکر تکه‌پاره شده کودکان اوکراینی در تلویزین روسیه محروم شده‌اند. جوانان قهرمان روسی که علیه جنگ تظاهرات می‌کنند سرکوب و زندانی می‌شوند. این درحالی است که بیشتر مردمان روسیه ساکت گزینی پیشه کرده‌اند. نه از مخالفت‌های توده‌ای خبری است و نه از اعتصابات سراسری. این واقعا دردآورست که بیشتر هم‌میهنان من پشتیبان جنگ در اوکراینند: آنها حرف Z را برروی پنجره خانه‌ها و یا خودروهایشان نصب می‌کنند.

تلویزیون روسیه مصاحبه با سرگئی بودروف که شخصیتی مشهور است را پی در پی نشان می‌دهد: “در زمان جنگ نباید در باره خودی‌ها حرف‌های ناپسندی زد. اگر شخصی و یا کشورت راه اشتباهی را در پیش گرفت نباید انتقاد کرد.” و روس‌ها درست برای پشتیبانی از “خودی‌ها” از وی پیروی می‌کنند و اوکراینی‌ها را به خاک و خون می‌کشند.

جهان مدرن به بشریت امکان داد از چیرگی بصیرت جمعی به برتری فردی گذر کند و بیشتر روس‌ها از این تحول دور ماندند. مردم برای هزاران سال با نام قبیله‌شان شناخته می‌شدند و کاملا به رهبر، رئیس، خان و تزار وابسته بودند. تنها در چند سده گذشته نظم اجتماعی کاملا متفاوتی شکل گرفت که در آن فرد احساس آزادی می‌کرد. پیش از آنکه متن “ما مردمان”[۱] نوشته شود، انسانیت تازه‌ای می‌بایست پدیدار شود که از ارزش‌های انسانی‌اش آگاه باشد.

این شکاف ژرف تمدنی هنوز پابرجاست. نمایش‌نامه غم‌انگیز کشور من چنین است: بخش کوچکی از هم‌میهنانم برای زندگی در جامعه‌ای دمکراتیک آمادگی دارند، اما اکثریت قریب به اتفاق هنوز در برابر قدرت سر تعظیم فرومی‌آورد و این شیوه زندگی موروثی را می‌پذیرد.

اگر در طی نسل‌ها همه آنهایی که بخود متکی‌اند نابود شوند، تنها ارزش غالب سکوت و احساس رضایت از مقامات خواهد بود. اما اگر این تنها راه بقای آنهاست می‌توان این جمعیت را سرزنش کرد؟ گزینه زنان و مردان آزاده چیست؟ غیر از زندان و یا آوارگی پیش از آنکه دیر شود راه دیگری به‌جای مانده است؟

در تاریخ معاصر روسیه دو تلاش برای دست‌یابی به نظم اجتماعی دمکراتَیک صورت گرفت که هر دو با ناکامی روبرو شد. یکم؛ دمکراسی روسی سال ۱۹۱۷ بود که پس از چند ماه خاتمه یافت. دوم؛ دوران دمکراتیک چند ساله پس از فروپاشی نظام گذشته در سال ۱۹۹۰ نیز با مشکلات فراوان روبرو شد و به سرانجام نرسید. هر بار کشورم می‌کوشد از راه برگزاری انتخابات آزاد و تشکیل پارلمانی غیرفرمایشی جامعه‌ای دمکراتیک بسازد، خود را در یک امپراتوری خودکامه‌ای می‌بیند.

آیا دیکتاتور و دیکتاتوری جمعیت را به بردگی می‌کشد و یا جمعیت برده، پایه‌گذار دیکتاتوری است؟ چگونه می‌توان روسیه نوینی بنا نهاد؟

آلمان پساهیتلری راه خروج از چرخه باطل دیکتاتوری را پیدا نمود. آلمان‌ها در مورد برخورد با گذشته و کنار آمدن با احساس گناه چیزهای زیادی یاد گرفتند و جامعه‌ای دمکراتیک بنا نهادند. با این حال، تولد دوباره ملت آنها با شکست نظامیِ تمام‌عیار در ارتباط بود. روسیه نیز به این سرآغاز نیازمند است. شروع دموکراتیک جدید در روسیه بدون پرداخت هزینه و اعتراف به جرم ملی غیرممکن است.

در روسیه روند “استالین‌زدایی” تحقق نیافت و دادگاه “نورنبرگ” علیه جنایتکاران رژیم گذشته تشکیل نگردید. اکنون سرنوشت روسیه در گرو “پوتینیسم‌زدایی” است. همانگونه که در سال ۱۳۴۵، بازداشتگاه‌های نازی‌ها به آلمانی‌های “نا آگاه” نشان داده شد، به روس‌های “ناآگاه ” نیز باید شهرهای مخروبه اوکراین و پیکر کودکان اوکراینی را نشان داد. ما روس‌ها باید شجاعانه به جرم خود اعتراف کنیم و خواستار بخشش شویم.

گئورگ بوشنر [نویسنده آلمانی/ ۱۸۱۳-۱۸۳۷] در سال ۱۸۳۴ به نو عروسش نوشت: “این چه نیرویی در وجودمان است که ما را به دورغ گفتن، آدم‌کشی و دزدی وادار می‌دارد؟” تنها این پرسش است که انقلاب مهم انسانی را در وجود ما روس‌ها به پیروزی می‌رساند: باید به جای فرماندهان مسئولیت فردی‌مان را بپذیریم.

“پوتین‌زدایی” به دست اعضای ناتو و یا اوکراینی‌ها امکان‌پذیر نیست. تنها ما روس‌ها باید کشورمان را از چیرگی اولیگارشی پوتینیسم رها سازیم. آیا مردم من به انجام این وظیفه قادرند؟ در فردای پایان جنگ، جهان به بازسازی اوکراین یاری خواهد رساند. اما روسیه در اقتصاد ویرانه‌ای گرفتار خواهد ماند. فروپاشی امپراتوری با قدرت تمام ادامه خواهد داشت. مردمان و مناطق دیگر راه چچن‌ها را برای رسیدن به استقلال پی خواهند گرفت. فدراسیون روسیه از هم خواهد پاشید. اما نیروی گریز از مرکز مردم مناطق در آخرین امپراتوری جهان می‌تواند هم پاکسازی و بازسازی و هم ویرانگر باشد. امپراتوری باید مانند غده سرطانی بدخیم از روح و روان ما زدوده شود. تنها در آن حالت شرایط برای اصلاحات آماده خواهد شد.

اما آیا جامعه دمکراتیک بدون شهروندانی جسور و جامعه مدنی بالغ می‌تواند پا گیرد؟ “روسیه زیبای آینده” موردنظر ناوالنی[۲] تنها با انتخابات آزاد می‌تواند آغاز گردد. اما چه کسی مجری انتخابات آزاد و براساس چه قوانینی خواهد بود؟ آیا دهها هزار معلم وحشت‌زده‌ای که در انتخابات مهندسی‌شده پوتین متهم به تقلب شدند در اجرای آن نقشی ایفا خواهند کرد؟ آیا می‌توان اطمینان داشت که در انتخابات واقعا آزاد “خائن ملی” که در زندان به سر می‌برد پیروز خواهد شد و یا “میهن پرستی” که به ادعای دستگاه تبلیغاتی رژیم علیه “اوکراینی‌های نازی” می‌جنگد، در قدرت خواهد ماند؟ جمعیتی که به تزار “خیرخواه” دلبسته‌اند یک‌شبه به رای دهندگان مسئول تبدیل نخواهند شد. بنابراین مجری اصلاحات دمکراتیک چه کسی خواهد بود؟ به مقاماتی که در رژیم پوتین به فساد و جنایت آلوده شده‌اند نباید اجازه داد در ساختن کشور دمکراتیک روسیه مشارکت داشته باشند.

جهان خواستار تشکیل “نورنبرگ روسیه” است. اما چه کسی در روسیه این اقدام حقوقی را سازماندهی خواهد کرد؟ چه کسی جنایات گذشته و حال را کشف و درباره آنان قضاوت خواهد کرد؟ عزل پوتین روزی عملی خواهد شد، اما چگونه می‌توان میلیون‌ها کارگزار فاسد، افسران مزدور و قضات گوش به فرمان را جایگزین ساخت؟

تولد دوباره دراز مدت و دردناک و تنها راه رو به جلو برای روسیه است. تحریم‌ها و تهیدستی ناشی از آن و انزوای جهانی بدترین شرایطی نیست که دراین مسیر مواجه‌ایم. زمانی که تولد دوباره برای مردم روسیه ناممکن باشد، ترسناک‌تر خواهد بود. پوتین بیماری نیست نشانه است.

فروردین ۱۴۰۰
mrowghani.com
—————————————-
* عنوان اصلی این مقاله “نه اعضای ناتو و نه اوکراین می‌توانند پوتین زدایی کنند. این وظیفه ما روسهاست”. از روزنامه گاردین ۲۸ مارس ۲۰۲۲
* میخائیل شیشکین رمان‌نویس روس تنها نویسنده‌ای است که جایزه بوکر روسیه و رشن نشنال بست سلر و جوایز کتاب بزرگ را دریافت کرده است.
[۱] – اشاره به قانون اساسی آمریکاست که در آن به نحوه ایجاد وحدت، برگزاری عدالت، و رفاه جمعی اشاره شده است.
[۲] – منتقد و مخالف پوتین که در زندان به سر می‌برد.

از: ایران امروز 

خروج از نسخه موبایل