از بدو پیدایش جمهوری اسلامی مسئله اعدام امری پیش پا افتاده بود کوچکترین توجهی به عدالت و زندگی انسانهایی که آنروز در چنگال آنها گرفتار بودند نمیشد. عده ای آنرا بگردن انقلاب میانداختند، که هر انقلابی هرج و مرج و آدمکشی و حذف مخالفین در فرهنگ انقلابش نهفته است، مثال هم زیاد بود، انقلابات فرانسه، شوروی، کوبا وووو.
کشتن مخالفین از نظر صاحبان جدید حکومت یک حرکت مردمی و انقلابی شناخته میشد. در پیدایش مذاهب مختلف هم، بکار رفتن چنین روشی عجیب و غریب نبود. گرچه این پدیده ها همگانی و طبیعی بنظر میرسید ولی در واقع بیماری آدم کشی و حذف مخالفین نشانه بیمار بودن اجتماع بود. در کشورهای غربی بخاطر رشد تمدن انگیزه آدم کشی کم کم جای خود را به مبارزات انتخاباتی و غیره میدهد و آزادیهای اجتمایی و حرکت برای پیشبرد جامعه، نمود این نوع پروسه اعدام بخصوص اعدامهای سیاسی و اجتمایی را کم رنگ تر کرده است. ولی جوامعی که در جاده تکامل و تمدن لاک پشت وار در حرکتند پر رنگی فرهنگ حذفی را در تمام شئون اجتماعی ایشان بخوبی میتوان دید. مهم نیست چند سال از انقلاب میگذرد ولی هنوز مراسم بعناوین مختلف بخاطر “مردم خداوند ویا بخاطر ایدئولوژی ” و غیره در این کشورها ادامه دارد. امروزه چین بصورت یک قدرت سیاسی – اقتصادی در جهان در ردیف دوم قرار گرفته و روابط سرمایه داری سایه بزرگی بر گذشته سوسیالیستی آن کشور انداخته ولی هنوز اعدام و حذف فیزیکی، گرایش عمده در این جامعه بشمار میرود. همیشه اینطور پیدا بود که اگر جامعه از لحاظ اقتصادی پیشرفت کند بازگشت به حذف فیزیکی برایش مشکل خواهد بود ولی می بینیم که در چین نه تنها مشکل نبوده و نیست بلکه تعداد اعدامها د آن کشور بیشترهم شده است. کشور ما ایران هم از این پدیده مستثنی نبوده است. هرچند در ایران در مقایسه با غرب، تغییرات در فرهنگ حذفی و کم شدن آن بدلیل رشد اقتصادی، بسیار کند صورت گرفته است. دردنباله موضوع حدف فیریکی مشاهده میکنیم که حتا بهانه و نحوه اعدامها نیز صورتهای مختلف بخود میگیرد. فی المثل در انقلاب ایران از اوائل انقلاب کشتارها با سرعتی سرسام آور انجام میشد و از میان بردن قدرتهای رژیم گذشته عنوان میشد.
افسران رژیم گذشته را در زیر زمین مدرسه ای که محل اقامت امام بود چند روز نگهداری کردند و محاکمه سرسری و نمایشی یک روزه انجام دادند و فردای آنروز آنها را در بالای پشت بام تیرباران کردند. تیرباران مثل نقل و نبات ادامه داشت و در سالهای ۶۷ و ۶۸ به اوج خود رسید، این بار حفظ نظام و از میان بردن ضد انقلاب عنوان داده شد، که در عرض چند روز چندین هزار نفر را به جوخه اعدام سپردند. تعداد اعدامها بر اساس شرایط و احتیاج داخلی رژیم بالا و پایین میرفت . در ادامه شیوه حذفی از انواع دیگری نیز استفاده میشد و میشود، بریدن دست و انگشتان و از همه وحشتناکتر سنگسار که گاهی فقط بخاظر عشقبازی دختر و پسری این شیوه قهقرایی و عهد حجررا دوباره زنده میکردند و میکنند. عملا هر وقت خشونت اوج میگیرد در مقابل آن رادیکالیسم رشد میکند و خشونت و انتقام جویی بصورت ایدئولوژی سر در میاورد. اینجا و انجا چند نفری اسلحه بدست میگیرند که در برابر آن عکس العمل رژیم صد برابر وحشیانه تر میشود، مثل بمبی که برای از بین بردن چند نفر بکار میرود گریبانگیر آدمهای بیگناه نیز میشود و بسیاری فقط بخاظر آشنایی با متهمین اعدام میشوند متاسفانه این روند هنوز ادامه دارد . گاهی مثلا در دوران خاتمی چون اعدام و سرکوب آزادیخواهان کمی از نظر بین المللی مشکل بود و بخاطر حرکت اصلاح طلبان و سخنرانیهای مختلف ایشان “که اگر مذهب در مقابل آزادی قرار گیرد مذهب بازنده است” متعصبین حکومت قتلهای زنجیره ای را باب کردند که در آن دولت دستی نداشت، ولی باز آن حنا هم دیگر رنگی نداشت و دوباره شیوه همیشگی دیکتاتورها بخصوص نوع مافیایی آن را انتخاب کردند، و بدون اینکه احساس خجالتی داشته باشند به حذف فردی و با رنگ قانون ادامه کار دادند. ولی آنچه که امروز دیده میشود ما را ناظر ورشکستگی یک حکومت در سطح جهانی مینماید. کشوری که در جهان امروز نه دوستی دارد نه کسی ارزشی برای آن قائل است و اشکال فقط باینجا ختم نمیشود و تاثیرات و عکس العمل جهان در مقابل جمهوری اسلامی تاثیر مستقیم بر روی مردم بینوای ایران دارد.
اگر تحریمها ادامه یابد این مردمند که بیش از هر چیز لبه تیز تیغ بر روی آنها قرار گرفته است. امروزرهبر بدنباله روی از رهبر اصلی و قبلی جام زهر را نوشید که شاید بتواند از این چاهی که خود برای خود کنده بود جان سالم بدر برد. صورتها خندان میشوند، وزیر خارجه با شیاطین و دشمنان وارد مذاکره میشود، چند نفری را هم آزاد میکنند تا شاید غربیها خوششان بیاید، ولی دم خروس بصورت پرچمی ایئولوژیک پیداست، وزیر دادگستری، وزیری که میبایست سرمشق دادگری برای جامعه باشد خودش سردسته بیداگران بوده و دستش بخون هزاران نفر آغشته است. روباه را مامور حفاظت پرندگان کرده اند. این دم خروس را در زمان آقای خاتمی هم دیدیم، او وقتی لاجوردی ترور شد این جنایتکار را قهرمان ملی خواند. بعبارتی میبینم که با حضور دولت تعدیل و تآمل، احترام به حقوق بشر نه تنها اضافه نشده بلکه اعدامها تشدید پیدا کرده است و بگیر و ببند ها دوباره از سر گرفته شده است. اینکه آقای روحانی در اینکار مسؤلیت ندارند چیزی را حل نمیکند.
می بینیم که حکومت در یک شکل مافیائی هر بخشی از آن ساز دیگری میزند و جهت مسلط حرکت در این است که به غرب نشان دهند که آنها میتوانند با غرب کنار بیایند و خواسته های ایشانرا به ناچار گردن بگذارند ولی حق حکومت در داخل بهر شکلی که بخواهند با ایشان باید بماند. این است ماجرا و سّر تشدید در اعدامها و بگیر و به بند ها و عدم آزاد ساختن زندانیان سیاسی در این روزهائی که سرگرم کنار آمدن با غرب میباشند. حکومت ایران، ادامه سرکوب مردم را شرط حکومت برای تسلیم ایران به شرایط غرب قرار داده است.غرب هم مهمترین مسآله اش تضعیف حکومت ایران و بمعنی ای خلع سلاح کردن حکومت است. که دندان گاز گرفتن غرب در خاورمیانه را از او کشیده باشند. یک نکته روشن بوده و هست که آمریکا و غرب در درجه اول منافع خودشان را میخواهند برای رسیدن بان از مرزهای خود نیز خارج میشوند (دکترین مونرو). و ایران هم با اسلحه غربی ها که همه اجزایش در گرو ایشان است نمیتواند بجنگ آنها برود. حکومت با این اعدامهای عجولانه آمریکا و غرب را امتحان میکنند و در این آزمون موفق هم بوده است چون صدای کسی در آمریکا در نمیاید چه مسآله آمریکا مردم ایران نیست. فعلا مسئله اتمی و گوشمالی به رژیم برایش مهم است. آز آنطرف هم، این اعدامها مسئله دولت اعتدال و مدارا و تدبیر و امید هم نیست، چه تنها امر مهم برای ایشان برداشتن تحریم هاست تا به نظام سرکوب جمهوری اسلامی جان تازه ای بدهند.
کامبیز قائم مقام
لس آنجلس ۱۲ ماه نوامبر ۲۰۱۳