چرا ۹۸,۲ در صد مردم، به همه پرسی خمینی: “جمهوری اسلامی آری یا نه”، رأی مثبت دادند؟
نخست، اینکه در آن زمان، جامعه روحانیت هنوز بین مردم از اعتباری برخوردار بود. دوم، ملت، خمینی را یک مبارز مردمی میپنداشتند. سوم، خمینی با اتکا به جاده صاف کنهای خوش باور و متعهدی که گرد او جمع شده بودند، و پشتیبانی متن مذهبی جامعه؛ با تردستی زیرکانه و حساب شدهای، قول و وعدههای آنچنانی داد. به مبارزان و روشنفکران و تحصیل کردهها، قول استقلال و آزادی و جامعهی مدنی و عدم شرکت روحانیت در حکومت را داد؛ و به مردم عادی، قول آب و سوخت و مسکن مجانی، رستگاری و وعدههای سرِ خرمن!؟
خمینی به تودهی مردم گفت: ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را میخواهیم مرفه بشود، زندگی معنوی شما را هم میخواهیم مرفه باشد…. دلخوش نباشید که مسکن فقط میسازیم، آب و برق را مجانی میکنیم برای طبقه مستمند… دلخوش به این مقدار نباشید. معنویات شما را، روحیات شما را عظمت میدهیم: شما را به مقام انسانیت میرسانیم. ” (۱)
خمینی پس از بازگشت به ایران و مشاهدهی موج میلیونها ایرانی که هر روز فریاد میزدند: ما همه سرباز توایم خمینی، گوش به فرمان توایم خمینی”، رهبری انقلاب را به دست گرفت. طی چند روز، آرام آرام، شعار “همه با هم” جای خود را به “همه با من” داد. واقعیت این است که به خمینی نمیتوان زیاد ایراد گرفت، زیرا چنانچه هر کدام از ما نیز جای او بودیم، و میلیون تن برایمان شعار میدادند، “امر بهمان مشتبه میشد”! روش “همه با من” خمینی، آغاز حذف انقلابیون غیرمذهبی و نُخبگان و تحصیل کردهای خارج از کشور و یورش روحانیون برای کسب کار و مقام بود.
پوچ و بی اساس بودن وعدههای خمینی، و دروغگوئی و عوامفریبی او، پس از بر پائی جمهوری اسلامی؛ بمرور آشکار شد. نه تنها مستمدان بهرهای نبردند، بل که طبقهی متوسط جامعه، مرتب کاهش یافت و کوچکتر شد، و شکاف طبقاتی روز به روز ژرف تر گردید. همه چیز آرام آرام شکل فقر و درماندگی و آوارگی بخود گرفت. امروز، فقر و گرسنگی و بی خانمانی، دو سوم جمعیت کشور را در بَر گرفته است. نه تنها، آب و برق و اتوبوس مجانی نشد، و مسکنی برای مستمندان ساخته نشد، بل که حقوق مستمندان را پایمال کردند؛ جیبهایشان را نیز بریدند، و نان را از سرسفرهشان دزدیدند!
میرسیم به وعدهی “معنویات شما را عظمت میدهیم، شما را به مقام انسانیت میرسانیم”! آیا کسی که وعدههایش پوچ و تو خالی، و سخنانش دروغ و فریب است؛ درک درستی از معنویات دارد و یا بوئی از انسانیت بُرده است؟ انسانیت را، باید از حلاج آموخت. حلاج بر این باور بود که: “انسان، خلاصه عالم هستی است، و جهان به خاطر او خلق شده است. حلاج گفت: من به انسانیت و مظلومان مدیونم و به حقیقت وفادار! آنچه بروی زمین باقی و جاوید است، انسان است و عظمت او، انسان آئین من است. ” (۲)
یکی از وعدههای خمینی این بود که: “روحانیون در حکومت، پستی را اشغال نمیکنند. وظیفه روحانیون ارشاد دولتها است. ” دیدیم که درست برعکس بود؛ نه تنها تمام پستها و مقامها را اشغال کردند، بل که آخوندها و خانوادهشان، با در دست داشتن تمام اهرمهای ثروت و قدرت، دارائیهای کشور را تصاحب کردند و صنایع و درآمدها را انحصاری نموده، بین خود و خانواده و شرکایشان تقسیم کردند. آنها در کاخهای ییلاقی، قشلاقی در داخل و خارج کشور زندگی میکنند و فرزندانشان در کافهها و کابارهها و قمارخانه هایِ کشورهای خارجی، جولان میدهند.
هفتهی گذشته، یکی ار دست اندرکاران ناراضی رژیم در نامهای به خامنهای نوشت: بیش از ۶ هزار حرام زاده در آمریکا و ۴ هزار دزاده در انگلیس و… زندگی میکنند. طی سه ماه ۳۰ میلیارد دلار از کشور خارج شده که قطعا “مردم عادی” این پول را خارج نکردند. در صورتیکه در ایرانِ کرونا زده، مشکل بی خانمانی و فاجعهی کارتن خوابی و قبرخوابی در حد یک فاجعه، خودنمائی میکند. آیا کارتن خوابی و قبرخوابی، “مسکنی” بود که خمینی وعدهاش را به مستمندان میداد؟
بر اساسِ گزارش مؤسسه مطالعاتی گَپ جِمِنای: “رشد جمعیتِ میلیونرها در ایران رکود جهان را در سال ۲۰۲۰ شکست. ” رُشد بی رویهی میلیونرها در ایران، با رُشد بی سابقهی فقر و گرسنگی، بی خانمانی و کارتن خوابی در میهن مان، رابطهی مستقیم دارد. (۳)
خوش خیالی و خوش باوری، زائیدهی کم دانی است!
پس از انقلاب، خوش خیالی کراواتیهای اطراف خمینی و انقلابیون، و خوش باوری متن جامعه؛ انقلاب را با سرعت سرسام آوری، از مسیر اصلی و مردمیاش، منحرف کرد؛ به کژراهه مذهب کشاند؛ و در پایان به چاه فقاهت سقوط داد. مهمترین دست آورد انقلاب ۵۷، سرنگونی رژیمی متکبر و خودکامه بود، از دست رفت؛ زیرا رژیم متکبر و خودکامهی دیگری جایش را گرفت!؟ “کم دانی” در اینجا بود که مبارزه ما با خودکامه بود، نه با خودکامگی؛ با دیکتاتور بود، نه با دیکتاتوری! میگفتیم، شاه برود، هر که بیآید بهتر است!؟ “کم دانی” در اینجا بود که نمیدانستیم، با تعویض مُهرهها، تحولی ایجاد نخواهد شد!
ولی خوشبختانه، شانس با ملت ایران همراه بود. نتیجهی رفتار و کردار رژیم فقاهتی، یک عاقبت غیر عمدی داشت: “رسوائی، بی آبروئی و بی اعتباری” آخوندها؛ که میتواند بزرگترین هدیه برای ملت ایران باشد. درست است که آبرو و اعتبار آخوند، کاذب و ساختگی بود؛ ولی طی چند قرن گذشته به جائی رسیده بود که ما به “عقب افتاده ترین قشر جامعه”، میگفتیم عالِم؛ و ناچیز ترین شخصیتها را، “آقا” خطاب میکردیم!؟
امروز هم میهنان مان، با تکیه به بیش از چهار دهه تجربه با جمهوری اسلامی، شاهدِ باز شدن مشت آخوندها و نمایان شدن چهره واقعی آنان بودهاند و به این نتیجه رسیدهاند که نه تنها باید نفوذ بی جای آنها را در امور کشور محدود کرد، بل که باید جلوی دخالت آنان را در سیاست، برای همیشه سد کرد. زیرا دست یابی به زندگی انسانی و رهائی از فساد و فقر و درماندگی؛ در گروی برپائی یک نظام مردمسالار است.
گزارش نظرسنجی جدید، آنچه را که همه مان شاهدش بودیم و آرام آرام به آن پی بردیم، تأئید کرده است. برخی از آمارهای این گروه، میتوانند روشنگر باشند: ” ۸۸ در صد جامعه، داشتن یک نظام سیاسی مردم سالار و دموکراتیک را “خوب” میداند. از سوی دیگر ۶۷ در صد جامعه ساختار و نظامی که بر اساس قوانین دینی اداره شود را “بد” ارزیابی میکند. ” (۴)
چنانچه به آمارها دقت کنید، میبینید که رژیم آخوندی، “در چه حد و تا چه اندازه سقوط کرده است. ” پس از انقلاب، ۹۸,۲ در صد مردم، به جمهوری اسلامی رأی مثبت داده بودند؛ امروز ۸۸ در صد جامعه خواستار نظام “مردمسالار” است؛ نظامی که درست نقطهی مقابل جمهوری اسلامی است. در ضمنی که ۶۷ در صد، با حکومتی که بر اساس مذهب باشد، “مخالف” هستند و آنرا “بد” میدانند. این پدیده را نمیتوان دست کم گرفت و یا از آن به آسانی گذشت.
اهمیت آمارها
در حدود پنج ماه پیش از سرنگونی حکومت خودکامهی شاه، سپهبد مقدم، فرماندهی ساواک گزارش داد: “فقط ۵ تا ۱۰ در صد مردم فعال مملکت تهدیدی برای رژیم به وجود میآورند و ۹۵ در صد دیگر سالم هستند. ” (۵) بنابراین، طبق گزارش فرمانده ساواک، ۵ تا ۱۰ در صد مردمِ ناراضی توانستند انقلاب ۵۷ را رقم بزنند و شاه را سرنگون کنند. امروز، تعداد ناراضی ۸۸ در صد و تعداد مخالف حکومت مذهبی ۶۷ در صد میباشد. یعنی رژیم پوسیدهی آخوندی، به عصای حضرت سلیمان تکیه دارد!؟
حضرت سلیمان مدتها بود که عملاً حیاتش خاتمه یافته بود و فقط بیک عصا تکیه داشت. وقتی موریانه، عصای سلیمان را خورد، عصا در رفت و سلیمان به زمین غلطید و همگان از مرگ او آگاه شدند. رژیم پوسیده، موریانه زده، و آمادهی فروپاشی است.
امروز، همان مردمی که شعار ما همه سرباز توایم خمینی میدادند، پس از بیش از چهار دهه تجربه؛ نه تنها، حکومت آخوندی را نمیخواهند؛ بل که آخوندها را “عامل اصلی تمام نارسائیها، شکاف طبقاتی، ورشکستگی اقتصادی، و فقر فراگیر”، میدانند. عدهی قابل توجهی از هم میهنان مان نیز به درستی بر این باور هستند، که جمهوری اسلامی با فرهنگ و زبان و تمدن ایرانی در تضاد است و دشمنی دارد.
آش باید خیلی شور شده باشد
یک مدرس عالیمقام حوزهی قم، در نامهای از خامنهای خواسته که استعفا کند. این شخص که معلم پسران خامنه بوده، مینویسد چرا مردم باید از مرگ یک روحانی اظهار شادی و سرور کنند؟ هیچ انسانی از مرگ انسان دیگری شاد نمیشود. این شادی آنها از مرگِ یک عقیده است، و روحانی نماد آن عقیده میباشد. اکثر مردم، روحانیت را عامل فقر و درماندگی میدانند و با مرگ یک روحانی شادی میکنند. او مینویسد، اکثر کسانی که پس از انقلاب به دنیا آمده اند؛ نماز که نمیخوانند هیچ، مظاهر مذهبی را مسخره میکنند! در آینده، اعتقاد به دین و مذهب از بین خواهد رفت.
این استاد حوزه در ادامه مینویسد، بارها طلبهها به من میگویند، ما نمیتوانیم با لباس روحانیت بیرون برویم؛ از بس که مردم فحش میدهند و توهین میکنند. مینویسد، چنانچه این بودجههای میلیاردی، صرف زدودن فقر شده بود، هم ارزشمند تر بود و هم امروز تا این حد بی اعتبار و منفور نشده بودیم. تنها راه نجات دین و مذهب، خروج روحانیت از پستهای سیاسی است. و گرنه ایران بی دین ترین و سکولار ترین کشور جهان خواهد شد. ایران به کشوری لائیک و مردمی فراری از دین، تبدیل میگردد.
آیت اله شریعتمداری که به دستور خمینی خلع لباس و محکوم به حصر خانگی شد، گفت:
اگر روحانیت وارد سیاست شود، نه تنها خود بل که دین را از بین خواهد برد.
تلاش و اعلان خطر نُخبگان
طی دو قرن گذشته، نُخبگان میهن مان تلاش کردند که جلوی دخالت روحانیت در امور کشور و سیاست را محدود و قطع کنند. از قائم مقام که در برابر روحانیت ایستاد و گفت: “دولت سرباز میخواهد، دعاگو نمیخواهد”، تا امیرکبیر که سیاست مذهبیاش دو جهت داشت: کاستن نفوذ روحانی و منع دخالت در سیاست بود. امیرکبیر نه دشمن دین بود و نه بدخواه روحانیت؛ ولی تلاش کرد جلوی نفوذ تخریبی روحانیت را در کارهای کشور، محدود کند. (۶)
نُخبه دیگر، میرزا فتحعلی است که “مروج اصول مشروطیت و حکومت قانون… و تفکیک مطلق سیاست از شریعت بود. ” او بر این باور بود که “… برای ایجاد تفکر ملی و اصلاح و ترقی جامعه، استبداد سیاسی باید تغییر پذیرد… ظلمت روحانی برافتد، و دین تصرفی در امور دنیائی نداشته باشد. ” (۷)
نُخبه بعدی، میرزا عبدالرحیم طالبوف است. طالبوف در رابطه با مدعیان مذهبی مینویسد: “باعث گمراهی هر قوم همان هدایت کنندگان {روحانی} هستند…. روحانیون باید به علوم جدید مجهز و مسلط شوند تا پاسخگوی تغییرات و مسائل روز باشند… احکام شرعی ما برای هزار سال قبل خوب و به جا بود ولی به عصر ما که هیچ نیست. ” (۸)
شخصیتهای دیگری نیز داشتیم که با گفتار و نوشتارهایشان، تلاش کردند، ولی مورد غضب و ضرب و شتم و پرونده سازی و شایعه پراکنی قرار گرفتند. منظور از اشاره به اینکه “رسوائی، بی آبروئی و بی اعتباری آخوندها”، بزرگترین هدیه برای ملت ایران است، در همین راستا میباشد. آنچه نُخبگان ما، طی دو قرن گذشته موفق به انجامش نشدند، یعنی نتوانستند مذهب را از سیاست خارج کنند و کنار بگذارند، امروز این امکان، به ملت ایران هدیه شده است!
جمع بندی
– طبق آمار، ۸۸ در صد جامعه، خواهان یک نظام سیاسی مردم سالار و دموکرات هستند.
– از سوی دیگر ۶۷ در صد جامعه، با نظامی که بر اساس قوانین دینی اداره شود، مخاف است.
– فقر و گرسنگی و بی خانمانی، دو سوم جمعیت کشور را در بَر گرفته است.
– اکثریت مردم، آخوندها را “عامل اصلی تمام نارسائیها، شکاف طبقاتی، ورشکستگی اقتصادی، و فقر فراگیر”، میدانند.
– استاد حوزهی علمیه قم، نیز مینویسد: اکثر مردم، روحانیت را عامل فقر و درماندگی میدانند و با مرگ یک روحانی شادی میکنند. در ادامه مینویسد:
تنها راه نجات دین و مذهب، خروج روحانیت از پستهای سیاسی است.
امیرحسین لادن
ahladan@outlook.com
(ا) سخنان خمینی ۱۰ اسفند ۱۳۵۷
(۲) حلاج و راز انا الحق
(۳) نشریه یورونیوز
(۴) گروه مطالعات افکارسنجی گمان
(۵) انقلاب ایران در دو حرکت، مهدی بازرگان)
(۶) امیرکبیر و ایران
(۷) اندیشههای میرزا نتحعلی آخوندزاده
(۸) اندیشههای طالبوف تبریزی
از: گویا