در ساده ترین تفسیر دنیوی از دین میشود گفت که مهمترین علت تولد ادیان “ضمانت اخلاق” بوده چون در آن زمان شاید اخلاق هیچ ضمانت اجرایی، قانونی و بند و تبصره ای نداشته لذا این خلا با ماورالطبیعه پوشش داده شد و طبعا جوایز و جرائم ماورایی ِ رنگارنگی نیز برای اَعمال اخلاقی یا ضد اخلاقی طرح گردید تا سجایای اخلاق را تقویت کرده و گسترش دهند.
با جا افتادن دین در جامعه، قشر حاکمه تدریجاً به قدرت نفوذ این ابزار برای حکمرانی پی برد و مطابق با منافع و مصالحش اقدام به ویرایش، مصادره به مطلوب، حذف یا افزودن مطالب نمود اما به حساب خدا گذاشت.
گاه از خودم میپرسم که مگر حضرت عیسی از خاورمیانه طلوع نکرد؟ مگر کلامش کلام خدا نبود؟ مگر نمیگویند که پیغامبر اولوالعزم بوده؟ مگر نه قدیمی ترین کلیساها در منطقه و ایران است؟
اگر اینطور باشد پس چرا غربیان کلام اصلی خدا را از شرق یعنی زادگاهش به غرب بردند تا چندقرن بعد بتدریج از دل همان کلام الله، بتوانند حقیقتِ اصلی تری در غالب کاتولیک، پروتستان، انگلیکن و غیره کشف نمایند و سپس صرفا برای سعادتمندی دیگران، مبلّغانِ ناشر ِ حقیقتِ جدید ِ اصلی را به زادگاه آن حضرت بفرستند تا اقوام جاهلِ دیار عیسی بن مریم (ع) را از حماقت آباء و اجدادی نجات دهند، باشد که کلهم اجمعین همه با هم یکجا رستگار گردند؟
با این اوصاف نمیشود گفت که احتمالا مذاهب امروزی حاصل تجمیع و تدوین ِ افکار و نظریات، منافعِ وابسته به شرایط، نفوذ گروه غالب یا مغلوب، موقعیت مکانی و زمانی، منافع سیاسی-اقتصادی-نظامی و غیره باشند که طی قرنها، آنهم توسط بیشمار نفر اعمال شده اند؟
این مطلب وقتی برایم جذابتر شد که دیدم بریتانیا و امریکا نیز تعداد کثیری انستیتو، مرکز تحقیقات و دانشکده های اسلامی اعم از شیعه و سنی داشته و دارند؛ اما چرا؟ بودجه از کجا؟ دلیل وجودشان در ممالک غربی چیست وقتی که برخی بریتانیاییها به کشور خودشان میگویند لندنستان شده؟
از طرف دیگر در برخی کتب قدیمی آمده که مثلا تعداد آیات عظام در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه حدود ده نفر بوده ولی چهل سال و اندی بعد با اتمام حکومتش، تعداد مجتهدین و علما به حدود چهارصد نفر رسیده بود، چرا؟
(مورخین بجدّ ایمان دارند که این امر هیچ ربطی به نفوذ غربیان فخیم و شرکای گرانقدرشان نداشته و ندارد بلکه سلسله اتفاقاتی کاملا طبیعی است)
بهرروی، طی قرن اخیر که دانشمندان با ادله متقن علمی اثبات کرده اند که وقتی دو بیگ با ضربه محکم به هم بخورند، “بنگ” حاصل میشود که کل هستی را بوجود می آورد. پس دیگر وجود خرافه ای غیر علمی بنام دین معنا ندارد و وقتی ضامنی نباشد که اخلاق را ضمانت کند، کار ِ اخلاق هم اتوماتیک ول میشود در نتیجه اینهمه تمارض، دروغ، تظاهر، ریا، فساد، اختلاس و غیرو بصورت کاملا تصادفی در بدنه حکام جهان بوضوح دیده میشود اما کسی خم به ابروی مبارک نمی آورد. یا مثلا “کتاب ۴۸ قانون قدرت” پرفروش ترین کتابِ نخبه ترین جامعه تاریخ بشری میشود که در آن توصیه شده برای کسب قدرت و ثروت “خودت را دوست جا بزن اما مثل جاسوس عمل کن”، “برای ماهیگیری اول آب را گل آلوده کن”، “بهر قیمتی شده جلب توجه کن” و ……
بحمدلله پس از سالها زحمات بی شائبه، امروز دیگر کاملا روی غلطک موفقیت افتاده ایم و “پول” همه چیز شده است. حقیقت برای پول قابل انقضاست، عقلانیت با پول تنظیم میشود، علم میشود قلک، پول بیشتر بده مدرک بهتر بگیر، طبابت یعنی تجارت و کل خدماتش نیز به “صندوق پرداخت” ختم میگردد، عشق یعنی سرمایه گذاری مالی، نماز و روزه خریدنی، و الی ماشالله مثال طبیعی دیگر برای رفتن به مرحله بعد.
پس:
انحراف دین تا حذف کامل، زدودن اخلاق که یتیم شده، یکه تازی پول و مادیات، چشم پوشی از وجود جان و روح که اعضای لاینفک وجود انسانند، تبلیغات وسیع برای نرمالیزاسیون ِ هفت گناه کبیره در انجیل (حسد، آز، تنبلی، شکمبارگی، غرور، شهوت، خشم) و بسیاری موارد دیگر کلاً فقط حدود یک قرن زمان و مقداری رخداد تصادفی نیاز داشتند تا محقق شوند که شده اند و میشوند و علم هم که اثبات کرده “دو بیگ و یک بنگ” منشا جهانند و گذشت زمان عامل تکمیل مخلوقاتِ بنگی است. پس عملاً “اصل علیّت” یعنی وجود علت و معلول و رابطه آنها که آبا و اجدادِ شامپازه ما آنرا پایه دانش بشری میدانستند مطرود میگردد.
در ادامه، اگرچه حضرت پاپ اعظم (هل) و اصحاب بعد از قرنها کُشت و کشتار و گذراندن دو جنگ جهانی در بلاد نصارا و حواله دادنِ امت به جنت و جهنم توانستند صندوق امامزاده که میگویند حالا بزرگترین بانک جهان شده را پُر کنند، ولی تازه یادشان افتاده که همگام با علم امروزی بفرمایند: “جهنم و عذاب وجود ندارد، بهشت رفتن به خداپرستی نیاز ندارد، سگها هم بهشتی هستند و غیرو”. (البته همگی کلا تصادفی است)
خوشبختانه میگویند امروزه میلیاردها نفر مریدان علم شده اند که تنها دین شان “علم” است و “دانشمندان” پیامبران اولوالعزم شان.
البته گویی علم هنوز جواب نداده که حس ششم چطور کار میکند؟ دژاوو مکانیسمش چیست؟ چرا خواب می بینیم؟ چرا گاو فقط روبه قطبین مغناطیسی نشخوار میکند یا میخوابد، چرا ژنهای گوجه فرنگی خیلی بیشتر از انسان است با اینکه پیچیدگی بدن آدمی را ندارد؟ چرا با اینکه سیکل آب از نوع هیدرولوژیکی است و آسمان هم باز است ولی آب هدر نمیرود؟ چرا در زیر پوسته زمین اقیانوس هست؟ چرا قادریم از بین میلیونها موضوع در مغزمان فقط روی یکی تمرکز کنیم و منشا این قدرت کجاست؟ و فراوان سوال گنگ دیگر.
وقتی سقراط بگوید “تنها چیزی که میدانم اینست که هیچ نمیدانم” پس تکلیف من نوعی روشن است، بنگ بیگ تنها علاج.