اوکراین قبل از تهاجم روسیه
اوکراین با مساحتی تقریبا یک سوم و جمعیتی نیم برابر ایران، سرزمینی بس حاصلخیز (خاک سیاه اوکراین) و سرشار از معادن و منابع کمنظیر، میتوانست پس از جدا شدن از «اتحاد شوروی» و بر پایی یک نظام سازنده و دموکراتیک اقتصادی واجتماعی، به یک قطب بالنده در شرق اروپا، همانند جمهوری چک، تبدیل شود.
متاسفانه درهمریختگی پس از تحولات ۱۹۹۱ در ابعادی بود که در چند سال اول شاهد یک عقبگرد اقتصادی به خصوص در نواحی روستایی و حتی بازگشت به اشکال مبادله کالا با کالا در مناطقی بودیم و تنها در سال۲۰۰۷ است که تولید ناخالص ملی اوکراین به سطح ۱۹۹۱ میرسد.
اقتصاد اوکراین از اوایل قرن ۲۱ بهبود قابلملاحظهای یافت که البته این بهبود به شرط وجود یک آرامش سیاسی میتوانست ابعاد به مراتب بهتری یابد. اما در گیریهای شرق این کشور و تلاش روسیهی پوتین در تشدید آن، پیوسته چون وزنهای منفی در تمام این تحولات از جمله اقتصاد اوکراین تاثیر گذاشته است. شاید اشاره به پارهای از آمار در رابطه با اقتصاد اوکراین روشنگر باشد(منبع؛ موسسه تجارت وسرمایه گذاری آلمان).
۱. اگرچه درآمد سرانه در روسیه بیش از دو برابر اوکراین است، اما تولید در اقتصاد اوکراین حرف اول را میزند. اوکراین سالانه حدود ۱۰۰ میلیارد درآمد صنعتی دارد (۲۳درصد صنایع غذایی، ۱۵درصد صنایع فلزی، ۲۳درصد صنایع نساجی)، در حالی که در روسیه وزن اصلی با صادرات گاز، نفت و سایر فراوردههای معدنی است.
۲. درست است که صنایع سنگین در مجموع وزن بالایی در صنایع لهستان دارند، با این حال صنایع سنگین اوکراین وزنی دو برابر در مقایسه با لهستان دارند.
۳. ۷۰ درصد صنایع اوکراین را ماشینسازی، متالوژی، انرژی و کاغذ تشکیل میدهند.
۴. میتوان گفت که اوکراین در یک دهه گذشته به عنوان سومین صادرکننده غلات جهان شناخته شده است.
۵. در حالی که ۴۰ درصد روابط اقتصادی اوکراین با اتحادیه اروپا است، روسیه تنها ۹ درصد آن را به خود اختصاص میدهد.
الیگارشهای اوکراین و نقش آنها در سیاست
«بهتر است همه این الیگارشها را دم مسلسل گذاشت.»(زلنسکی، در صحنهای از سریال خادم ملت)
چنانکه آشکار است الیگارشی در قرن ۲۱ یک پدیده صرفا روسی نبوده و در پارهای دیگر از کشورها از جمله اوکراین نیز شاهد آنیم.(الیگارشها معمولا بیش از یک میلیارد دلار ثروت دارند و از این دارایی برای اعمال نفوذ در سیاست استفاده میکنند).
سایت انترنتی «بحران اوکراین» چگونگی پاگیری الیگارشی اوکراینی را شرح داده است، شباهتهای این پدیده با همزاد روسیاش قابل درک است و ما از یک سو رقابت و از سوی دیگر هماهنگی آنها را درک میکنیم.
برای درک بهتر این هماهنگی و جدال نگاهی بیندازیم به کنسرن «گروپ دی.اف» که مالک آن «دیمترو فیرتاش» با سرمایهای نزدیک به یک میلیارد دلار است. این شرکت در زمینه تولید نیترات، آمونیاک و «کاربامید» در ردههای اول تا چهارم جهان است و در تجارت گاز و نفت با روسیه مشارکت دارد. اما آنچه سایت «بحران اوکراین» از آن یاد میکند احتمال شراکت حلقه نزدیک به پوتین در کرملین در این کنسرن است و نتیجه میگیرد: «این نمونهای از اعمال نفوذ یک کشور همسایه در اوکراین است».
قابل ذکر است که در ۲۰۱۶ دارایی ۱۰ ثروتمند اول اوکراین بالغ بر ۱۱ میلیارد دلار بود که این مبلغ ۱۳ درصد تولید ناخالص ملی این کشور در ۲۰۱۵ بود(در مقایسه باید متذکر شد ده ثروتمند اول آمریکا و یا لهستان تنها ۳ درصد تولید ناخالص ملی کشور خود را صاحب هستند).
شواهد زیادی از نقش منفی الیگارشها در بیثباتی و گسترش فساد مالی در اوکراین در دست است، از اینرو در نوامبر گذشته زلنسکی قانونی را در محدودیت حوزه اختیارات الیگارشها امضا کرد و بدینگونه توانست کانال خبری «مدودچوک» از الیگارشهای اوکراینی نزدیک به پوتین و نماینده مجلس را ببندد(الیگارشی که ظاهرا قرار بود بعداز اشغال «کیف» دولت تحت حمایت روسها را تشکیل دهد و حین فرار دستگیر شد).
زلنسکی همچنین از تبلیغات خصمانه «رینات آخمتوف» بر علیه خود و نیت او در راه اندازی یک کودتا سخن گفته. «آخمتوف» ثروتمندترین الیگارش اوکراین با بیش از ۴ میلیارد دلار دارایی، مالک معادن ذغال و فولاد در شرق کشور و همچنین یک کانال تلویزیونی معروف است.
اما این یک سوی داستان است و اگر همه جانبهتر بنگریم چنانکه روزنامه معتبر «نویه تسوریشه تسایتونگ» اشاره کرده، در مواردی هم شاهد آنیم که الیگارشهای اوکراین از امکانات سیاسی، رسانهای و مالی خود برای همراهی با جنبش آزادیخوانه مردم استفاده کردهاند. در این زمینه میتوان به نقش «کانال ۵» متعلق به «پترو پروشنکو» در جنبش ۲۰۱۴ اوکراین اشاره کرد(انقلاب «میدان اروپا») که به میزان زیادی در خنثیسازی تبلیغات دولتی به نفع «ویکتور یانوکویچ» موثر بود. همچنین میتوان از نقش مثبت «ایگور کولوموسکی» یاد کرد که بخشی از هزینه انتخاباتی زلنسکی را پرداخت و همچنین امکان پخش برنامههای انتخاباتی او را از کانال تلویزیونی خود فراهم کرد.
در واقع چنانکه «نویه تسوریشه تسایتونگ» اشاره میکند رقابت بین الیگارشها و منافع آنها در چند سال گذشته فضایی را در اوکراین فراهم کرد که مردم به کمک آن بتوانند حرفهای خود را بزنند، و«زلنسکی» زاده این فضا بود.
در چند دهه گذشته در اوکراین چه گذشت؟
در دورره «ویکتور یانوکویچ» ترور به معنای واقعیاش در اوکراین حاکم بود. اگر شما یک تجارت متوسط را اداره میکردید، تا هنگامی که درآمدی متوسط داشتید خبری نبود، اما به محض آنکه اندکی کارتان رونق میگرفت سرو کله باندها در دفتر شما پیدا میشدند و مطالبه سهمشان را میکردند(مصاحبه کانال آلمانی فرانسوی «آرته» با مدیر یک آژانس مسافرتی در «خارکیف»).
در ۲۰۰۴ رسانههای ارتباطجمعی جهانی گزارشهای مربوط به «انقلاب نارنجی» اوکراین را منتشر کردند که مبنای آن اعتراض میلیونی مردم به تقلب انتخاباتی از سوی «ویکتور یانوکویچ»، نخستوزیر وقت و هوادار روسیه بود. اما آنچه در آغاز درگیری و جناحبندی بر سر نتایج یک انتخابات به نظر میرسید، به مرور عمیقتر شد و به لشکرکشی روسیه بر علیه اوکراین یا بهتر بگوییم به صفآرایی دو اردوگاه دموکراسی و استبداد در سطح جهانی فرارویید.
با تکرار انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب کاندید مستقل «ویکتور یوشچنکو» اوکراین وارد یک دوره ۵ ساله نسبتا پر تشنج شد، به این معنا که اگرچه او به عنوان یک اقتصاددان برجسته شناخته شده است، نتوانست گامهای جدی در مبارزه با تورم و فساد مالی بردارد. به دنبال آن «ویکتور یانوکوویچ» در ۲۰۱۰ به عنوان رییس جمهور اداره امور کشور را در دست گرفت.
دوره یانوکوویچ را میتوان به عنوان حکومت خشونت، فساد و دستجات تبهکار نامید. یانوکوویچ خود فردی تبهکار بود که در اتحاد شوروی به علت اعمال تبه کارانهاش دوبار به زندان افتاده بود. او در نهایت در انتهای ۲۰۱۳ با خودداری از امضای قرارداد الحاق اوکراین به اتحادیه اروپا در مقابل خواست مردم و پارلمان قرار گرفت مردم دوباره به خیابان آمدند و در فوریه ۲۰۱۴ مرحله دوم انقلاب اوکراین رخ داد.
این انقلاب با درگیریهای مرگبار بین معترضان و نیروهای امنیتی در کییف پایتخت اوکراین و در ادامه با برکناری رئیسجمهور ویکتور یانوکوویچ، فرار او به مسکو و سرنگونی دولت اوکراین به اوج خود رسید. این قیام مردمی همراه با رای پارلمان اوکراین دقیقا آن چیزی است که از سوی پوتین، «حزب کمونیست فدراسیون روسیه» و پارهای از گروههای چپ ایرانی به عنوان کودتا شناخته میشود.
از اوایل ۲۰۱۴ میتوان عصر جدیدی را در حیات جامعه اوکراین دید. به دیگر سخن از یک سو شاهد دموکراتیزه شدن اوکراین و پاکسازی نیروهای مسلح و امنیتی،کنار گذاشتن مقامات فاسد و وابسته به راست افراطی هستیم و از سوی دیگر دخالت روسیه در این کشور که در نهایت به لشکرکشی روسیه به اوکراین و زیر پاگذاشتن آشکار حق حاکمیت یک کشور عضو سازمان ملل منجر شد، افزایش آشکار پیدا میکند.
گویی با مرحله دوم انقلاب، باند پوتین از تحت کنترل آوردن اوکراین مایوس شده و تنها راه خفه کردن جنبش را، لشکرکشی میبیند. برای توضیح بیشتر این پروسه باید به تحلیل جداگانه عامل خارجی و شرایط داخلی اوکراین بپردازیم:
۱. وجود نیرویی توسعهطلب، دیکتاتور، فاسد و آغشته به یک ایدئولوژی فاشیستی در روسیه که در مقاله اول بدان اشاره شد و در نوشته بعدی مورد تحلیل قرار خواهد گرفت.
۲. ساختار اقتصادی اجتماعی اوکراین که در اینجا سعی در تجزیه و تحلیل آن میشود.
نگاهی به ساختار اقتصادی و اجتماعی اوکراین
برای درک بهتر حوادث دهههای اخیر اوکراین مراجعه به پارهای از آمارهای اقتصادی، اجتماعی میتواند روشنگر باشد(منبع؛ موسسه تجارت و سرمایهگذاری آلمان و بریتانیکا):
– اوکراین یکی از پیشرفتهترین جمهوریهای ۱۵ گانه اتحاد شوروی بود، به طوریکه ۱۷ درصد محصولات صنعتی و ۲۱ درصد محصولات کشاوزی اتحاد شوروی در این جمهوی تولید میگردید.
– پس از جدایی از اتحاد شوروی هم روابط اقتصادی بسیار گستردهای بویژه مابین شرکتهایی که در شرق کشور فعال بودند و روسیه و کشورهای اقماری آن برقرار بود بهطوری که در سال ۲۰۱۰، ۲۶درصد کل صادرات اوکراین به روسیه بود.
– در سال ۲۰۱۴ اوکراین بیش از ۱۳ میلیارد یورو صادرات (قسمت اعظم این صادرات محصولات کشاورزی از دشتهای حاصلخیز غرب بودند) و ۱۷ میلیارد یورو واردات از اتحادیه اروپا داشت.
– تنها روسیه سفید در ۲۰۱۳ شش میلیارد یورو محصولات نظامی از اوکراین وارد کرده است و ۱۳۰۰ شرکت اوکراینی در صنایع نظامی برای روسیه کار میکردند.
– در دوره اتحاد شوروی سیاست مهاجرت روسها به اوکراین و اوکراینیها به سایر جمهوریها اعمال میشد. به عنوان مثال در حالیکه در ۱۹۵۹ هفتاد و هفت در صد اهالی اوکرانی بودند، این رقم در ۱۹۹۱ به هفتاد وسه در صد نزول کرد، این مهاجرت در پی جدایی اوکراین از اتحد شوروی روندی معکوس داشت، بطوریکه در حال حاضر هفتاد و پنج در صد اهالی اوکرانی هستند.
آنچه از این پیشدرآمد حاصل میآاید: از سویی نشانگر پیوند گسترده صنایع فولاد، نظامی، ذغال، گاز و نفت اوکراین با روسیه و از سویی دیگر گسترش روزافزون مبادله تکنولوژیهای نو، آموزشی و کشاورزی با اتحادیه اروپا در دهههای اخیر است(۴۰ درصد کل مبادلات اقتصادی با اتحادیه اروپا).
در این رابطه میتوان نبردی را که نسل نو و عمدتا اهالی غرب کشور با الهام از مدرنیته و دموکراسی در راستای پیوستن به اتحادیه اروپا پیش میبرند را فهمید که همراهی گروهی از الیگارشهای مدرن اوکراینی را هم با خود دارند.
از سویی دیگر گروهی از الیگارشهای اوکراینی که در صنایع فولاد، ذغال و اسلحهسازی در شرق و یا واردات گاز و نفت از روسیه دست دارند، همراه با گروهی از زحمتکشان این مناطق یا آنها که دلبستگی بیشتری به فرهنگ روسی دارند، در سوی دیگر این معادله ایستادهاند. البته شواهد بیانگر آنند که روسزبانان شرق اوکراین هم همزمان با تجاوز ارتش پوتین به صف مدافعان وطن پیوستهاند. چنانکه در این گفته زیبا آمده: «با شلیک اولین راکت روسی تمام آحاد ملت اوکراین چونان تنی واحد در کنار زلنسکی قرار گرفتند.»
از اینرو منطق حکم میکند که یک دولت ملی در هماهنگی با اتحادیه اروپا و روسیه برنامههای اقتصادی اجتماعی خود را پیش برده در پرتو آن بالندگیهای روز افزون اوکراین را محقق سازد. اما مشکل، چنانکه در نوشته دیگری به آن خواهیم پرداخت، در حاکمیت باند پوتین و پوتینیسم است که موجودیت همسایهای دموکراتیک و بالنده را برنمیتابد، بلکه سعی در گسترش شکافهای قومی و زبانی در راستای منافع خود دارد(چنانکه «جمهوری اسلامی» وجود عراقی مستقل و دموکراتیک را در همسایگی خود پذیرا نیست).
گروههای راست افراطی چه وزنهای در اوکراین دارند؟
– ما در صدد «نازی زدایی» و «غیرنظامی کردن» اوکراین هستیم.(ولادیمیر پوتین)
- ما با دیدگاههای متفاوت در کنار هم میجنگیم، نقطه وحدت ما «ارزشهای اروپایی» هستند.(ویتالی کلیچکوشهردار کیف و قهرمان سابق بوکس جهان)
کارل مارکس زمانی گفت برای فهمیدن یک پدیده باید آن را در پروسه تاریخی آن بررسی کنیم، پس سعی کنیم نگاهی هر چند اجمالی ولی تاریخی به احزاب و جریانهای راست در اوکراین بیفکنیم.
در اوکراین همانند سایر کشورهای «بلوک شرق» سابق، پس از استقلال طیف وسیعی از احزاب در سپهر سیاسی کشور ظاهر شدند. در ضمن حزب کمونیست سابق هم با پارهای از تغییرات همچنان به حیات سیاسی خود ادامه داد. در این طیف وسیع گروههای اتونم چپ تا راست افراطی و نئونازی را شاهدیم، چنانکه در خود روسیه هم این تنوع سیاسی در آغاز دهه ۱۹۹۰ ظاهر شد.
در میان طیف راست نام گروه «اسوبودا» که از اوایل دهه ۱۹۹۰ فعالیت خود را آغاز و گسترش داد، به ویژه برجسته بود و هست. پس از ۲۰۱۴ تا ۲۰۲۱ «اسوبودا» نقش کموبیش مهمی در دولت اوکراین بازی کرد.
در سال ۲۰۱۴ به دنبال اشغال کریمه از سوی روسیه و متعاقب آن تحت کنترل درآوردن «لوهانسک» و «دونتسک» از سوی گروههایی که هسته اصلی آنها را مزدوران گروه «واگنر»، وابسته به حلقه نزدیک به پوتین تشکیل میدهند، یک خیزش ملی در اوکراین پدید آمد و بیش از ۳۶ گروه شبهنظامی برای دفاع از تمامیت ارضی اوکراین با گرایشات سیاسی متفاوت وارد صحنه شدند که در میان آنها «گردان آزوف» بیش از دیگران شناخته شده است. «گردان آزوف» بهخصوص در دفاع از «ماریوپل» بسیار شجاعانه عمل کرده است. در عین حال باید اذعان به گرایشات ناسیونالیستی افراطی در «اسوبودا» و «گردان آزوف» کرد.
اما همانگونه که ذکر گردید، جنبش دمکراتیک مردم اوکراین در سالهای گذشته گامهای جدی در دموکراتیزه حیات اجتماعی سیاسی کشور برداشته است. از جمله این گامها ادغام «واحدهای آزوف» در گارد ملی کشور است. قابل ذکر است که رقم نیروهای نظامی اوکراین ۲۵۰ هزار نفر ذکر میشود، در حالیکه نیروهای داوطلب با گرایشات ناسیونالیستی افراطی حدود ۲۵۰۰ تخمین زده میشوند.
نکته قابل ذکر دیگر اینکه بین ۱۵ تا ۳۰ درصد ارتش اوکراین را زنان تشکیل میدهند که این خود نشانگر مدرنیزه شدن جامعه این کشور است. در کنار آن بخاطر میآوریم که رهبر «اسوبودا» در ۲۰۲۱ از معاونت زلنسکی کنار گذاشته شد.
و اکنون اوکراین در بزرگترین نبردش، پیشگام بشریت مدرن
زلنسکی چندی قبل در پاسخ به جنگ تبلیغاتی پوتین مبنی بر«نازیزدایی» جوابی سخت تکاندهنده داد: کدام نازی؟ من که رییس جمهورم یک یهودیزادهام، پدر بزرگم تا آخرین نفس با ارتش هیتلری جنگید و کشته شد. برادران او همه در اردوگاههای مرگ نازیها جان باختند. بهراستی معنای سخنان یک پلیس امنیتی مانند پوتین را فقط با کد گذاری میتوان فهمید: «نازیزدایی» در کدهای او به معنای تغییر رژیم است و نه معنی معمول آن.
تاریخ درخشان اوکراین سرزمین دلاورانی است که تنها در مبارزه با فاشیسم هیتلری ۶ میلیون تن جان خود را فدا کردند. شاید دار و دسته جنایتکار پوتین فراموش کرده باشند، اما تاریخ فراموش نکرده که یکی از سه سربازی که پرچم سرخ آزادی را با فتح برلین بر فراز «رایشتاگ» (مجلس آلمان) برافراشت، دلاوری از اوکراین بود.
پوتین خود را بسیار علاقمند به تاریخ نشان میدهد اما شاید فراموش کرده است که قرارداد تسلیم ژاپن پس از جنگ جهانی دوم را «ژنرال درویانکو» دلاوری زاده اوکراین و از روستایی در نزدیک «کییف» از سوی اتحاد شوروی به امضا رساند. اوکراین قرنهاست که برای آزادی و دموکراسی جنگیده است و اکنون در بزرگترین نبردش پیشگام بشریت مدرن در مبارزه بر سرمدرنیته و آزادی با فاشیستهای پوتینی، مرتجعین مذهبی و سکولار، کاری کارستان در پیش دارد.
دو.. اینک.. سومین دشمن.. که ناگاه
برون جست از کمین و حملهور گشت
سلاح آتشین… بیرحم… بیرحم
نه پای رفتن و نی، جای برگشت
بنوش ای برف! گلگون شو، برافروز
که این خون، خون ما بیخانمانهاست
که این خون، خون فرزندان صحراست
درین سرما، گرسنه، زخم خورده،
دویم آسیمهسر بر برف چون باد
ولیکن عزت آزادگی را
نگهبانیم، آزادیم، آزاد
منابع:
۱- https://uacrisis.org/en/54793-top-5-ukrainian-oligarchs
۲- https://www.nzz.ch/meinung/ukraine-oligarchen-sind-feinde-und-helfer-der-demokratie-ld.1468638?mktcid=smsh&mktcval=Facebook&fbclid=IwAR0V4-qhJjfhFEQ7hZQ—qQwFdFpw7GZWPvReOIavFRSAOlq-XqxdrOJ71M
۳- https://www.britannica.com/place/Ukraine/People
از: ایران امروز