سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چهل و سومین سالگی حیات خود را پشت سر گذاشت. در دوم اردیبهشت ۱۳۵۸ نهاد انقلابی جدیدی تحت عنوان “سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران” به صورت رسمی تشکیل شد. ایده تشکیل سپاه توسط دولت موقت طرح شد و با تصویب شورای انقلاب ابتدا زیر نظر دولت موقت و در مجموعه ابراهیم یزدی (معاونت امور انقلاب) تعریف شد. اما در ادامه و ظرف مدت زمان کوتاهی تحت نظارت شورای انقلاب قرار گرفت و ارتباط سازمانی آن با دولت موقت قطع شد. بر اساس برخی از ادعاها، با نظر آیتالله خمینی سپاه زیرمجموعه شورای انقلاب شد و همچنین واژه “ایران” از عنوان پیشنهادی دولت موقت برای آن حذف شد.
در مورد چگونگی تشکیل سپاه هنوز روایت جامع و مستندی وجود ندارد. تفاوت روایتها کم نیست. اما تقریبا با قطعیت میتوان گفت که شاکله آن در دو مرحله شکل گرفت. در مرحله نخست با نظر دولت موقت در ماه اسفند ۱۳۵۷ سپاه با رهبری اولیه تشکیل شد. رهبری اولیه ترکیبی از اعضای نهضت آزادی، اعضای انجمنهای اسلامی دانشجویان در آمریکا و برخی از نیروهای موسوم به “خط امام” با پیشنهاد آیتالله سیدمحمد حسینی بهشتی تشکیل شد. حجتالاسلام حسن لاهوتی نیز به عنوان نماینده آیتالله خمینی برگزیده شد. نکته جالب آن است که سپاه در بدو تشکیل اهمیتی در حد “کمیتههای انقلاب اسلامی ایران” در نظر اعضای روحانی شورای انقلاب نداشت. لاهوتی که در آن مقطع رابطه نزدیکی با سید احمد خمینی و آیتالله خمینی داشت، قرار بود “نماینده امام” در کمیتهها شود که با مداخله و مخالفت شدید آیتالله مرتضی مطهری منتفی شد و آیتالله محمدرضا مهدوی کنی جایگزینش شد.
علیرغم اعلام فرمان تشکیل سپاه توسط آیتالله خمینی اما گروههای مسلح انقلابی با گرایش بنیادگرایی اسلامی در تهران فعالیت میکردند و حاضر به تبعیت و هماهنگی با سپاه نبودند. فعالیتهای موازی آنها مشکلاتی را ایجاد کرده بود. بر اساس ادعای محسن رفیقدوست، با مذاکرات وی و با تهدید قرار دادن اسلحه بر روی شقیقه رهبران گروههایی چون “پاسداران انقلاب اسلامی (پاسا) ” به سرکردگی محمد منتظری، “گارد انقلاب” متشکل از برخی از اعضای “حزب ملل اسلامی” و “سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی”، آنها به اکراه پذیرفتند که به سپاه ملحق شوند. البته سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی کماکان به فعالیت موازی و مستقل نظامی خود ادامه داد.
از این مقطع به بعد تغییرات اساسی در سپاه ایجاد شد و از طرح مورد نظر شورای انقلاب خارج شد و هسته اولیه بافت کنونی آن شکل گرفت. انگارههایی چون “تعلق به گفتمان بنیادگرایی اسلامی شیعهمحور”، “حکمرانی اقتدارگرایانه”، “تلقی مالکیت انقلاب بهمن ۵۷”، “استقلال از نهاد روحانیت”، “پیوند نهادینه با نهاد ولایت فقیه”، “رویکرد ایدئولوژیک”، “تمایل به فعالیت در برون از مرزهای ایران و دفاع از نهضتهای اسلامگرای بنیادگرا در خاورمیانه”، “آمریکاستیزی”، “خصومت آشتیناپذیر با اسرائیل”، “فعالیت جهادی و مغایر با بوروکراسی مدرن”، آرزوی آزادی “قدس شریف”، “ضدیت با مدرنیته”، ” بیاعتنایی به قانونگرایی”، “نگاه منفی به ارتش و برتریطلبی نسبت به آن”، “حضور فعال در سیاست”، “سرکوب و برخورد امنیتی با گرایشهای انقلابی دگراندیش و خارج از خط امام” و “واپسگرایی فرهنگی”، “دفاع از مستضعفین” و “عدالت منهای آزادی” از این مقطع به بعد مولفههای هویتی سپاه را تشکیل دادند. همچنین دستاندازی “حزب جمهوری اسلامی ایران” برای کنترل سپاه شروع شد که البته هیچگاه به موفقیت کامل نرسید. منتهی حضور اکبر هاشمی رفسنجانی به عنوان رابط شورای انقلاب با سپاه باعث تقویت گرایش سیاسی سپاه به سمت جریان خط امام شد.
لاهوتی که خواهان وحدت گرایش همه نیروهای انقلابی بود و به تدریج به نیروهای ملی-مذهبی نزدیک شد با رهبری جدید سپاه مشکل پیدا کرد و در نهایت با نظر آیتالله خمینی کنار گذاشته شده و حجتالاسلام فضلالله محلاتی جایگزین او شد. در ادامه با ریاست جمهوری ابوالحسن بنیصدر منازعاتی در سپاه شکل گرفت که باز اکثریت رهبری آن برخلاف واگذاری فرمانده کل قوا از سوی آیتالله خمینی به نخستین رئیسجمهور ایران به مخالفت و تقابل با ریاست جمهوری ادامه داد. مرتضی رضایی که حکم فرماندهی از بنیصدر دریافت کرد، هیچگاه نتوانست اداره سپاه را در عمل برعهده داشته باشد و عملا سپاه همسو با حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در برنامههای بنیصدر و فرماندهی او در جنگ ایجاد اختلال کرده و در حذف او اثرگذار بود. علاوه بر این دستگاه اطلاعاتی اصلی جمهوری اسلامی ایران در آن مقطع “اطلاعات سپاه” بود که برخورد امنیتی و حذف تمامی گروههای انقلابی غیر خط امام اعم از چپ، سوسیالیست و لیبرال و ملی را اجرا کرد. بعد از استیضاح بنیصدر در هماهنگی با سیداحمد خمینی، محسن رضایی فرمانده سپاه شد. در این مقطع تصفیههایی در سپاه انجام شد. برخی از افراد و نیروهای حامی حبیبالله پیمان کنار گذاشته شدند و همچنین افراد دیگری که همسویی کامل با حاکمیت خط امام نداشتند.
این نکته را باید در نظر گرفت که سپاه از بدو تشکیل هیچگاه یکدست نبوده و همیشه رقابتها و کشمکشهای داخلی در آن جریان داشته است. دو دستگی و چند دستگی در ادوار مختلف روند تصمیمگیریها و حیات سپاه را تحت الشعاع قرار داده است. در اصل سپاه بر اساس یک طرح و برنامه مشخص جلو نرفته است، بلکه مسیر طی شده محصول رقابتها و موجهای تصفیه و دخالت نهادهای دیگر قدرت بوده است.
موج بعدی تصفیه بعد از تحمیل غیرقانونی استعفا از قائممقام رهبری آیتالله حسینعلی منتظری رخ داد و نیروهای حامی ایشان یا کنار گذاشته شده و یا از مناصب فرماندهی کنار گذاشته شدند.
اتفاق مهم بعدی پایان جنگ بود که ارائه گزارشهای غلط و رویکرد ماجراجویانه آنها در ادامه جنگ باعث خشم آیتالله خمینی شد که فرمان رسیدگی به تخلفات آنها در دادگاه نظامی را داده بود. فوت آیتالله خمینی باعث شد تا هم آن دادگاهها برگزار نشوند و هم طرح ادغام ارتش و سپاه اجرا نشود.
رهبری علی خامنهای نقطه عطفی در حیات سپاه و رشد آن در عرصههای غیرنظامی شد. ابتدا موج تصفیه دیگری با کنار گذاشتن و یا تضعیف نیروهای نزدیک به “جناح چپ” راه افتاد. سپاه در گذشته نیز در عرصه سیاسی فعال بود، منتهی در دوره رهبری حجتالاسلام سید علی خامنهای به تدریج نقش سپاه در عرصه سیاسی به لحاظ کمی و کیفی تحول یافت. هم سطح مداخلات سیاسی افزایش پیدا کرد و هم نوع آن نیز بیشتر سمت و سوی جناحی و امنیتی پیدا کرد تا حافظ سیاستها و تصمیمات خامنهای باشد. با نظر مشترک خامنهای و حجتالاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی سپاه بعد از جنگ به صورت گسترده وارد فعالیت اقتصادی شد که در گذر زمان گسترش پیدا کرد. همچنین بسیج که پیشتر جنبه سازمانی چندانی نداشت، در دوره رهبری خامنهای در تمامی ارکان جامعه گسترش سازمانی پیدا کرد و از حالت فعالیت خودانگیخته و داوطلبانه خارج شد و حالت شبهنظامی پیدا کرد. در ادامه و در یک روند تدریجی سپاه به صورت گسترده در حوزههای فرهنگی، هنری، اجتماعی و تجاری فعال شد، بگونهای که امروز علاوه بر آنکه نهاد نظامی، دفاعی و راهبردی اصلی نظام است، یک ابرنهاد بزرگ اقتصادی، تجاری، مالی، فرهنگی و رسانهای است که تسلط زیادی در ارکان جامعه دارد.
علاوه بر فعالیتهای رسمی، سپاه متهم است که بزرگترین بازیگر قاچاق، پولشویی و اقتصاد سیاه در ایران است که فراتر از کالاهای بیرون از نظارت گمرگ شامل مواد مخدر و مشروبات الکلی نیز میرود. آمار دقیقی از میزان دارایی سپاه و حجم فعالیتهای اقتصادی آن وجود ندارد. فعالیت اقتصادی سپاه در سه نهاد “قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا”، “بنیاد تعاون سپاه” و “بنیاد تعاون بسیج” انجام میشود که هر کدام زیرمجموعههای متعدد داشته و در تقریبا تمامی حوزههای تجاری و مالی فعالیت میکنند. سپاه در بورس نیز فعال است و حجم زیادی از املاک و داراییهای سرمایهای دارد. بر اساس برخی از ارزیابیها، حجم پول در گردش در نهادهای تحت مالکیت کامل و یا بخشی سپاه در حدود ۱۸ درصد حجم نقدینگی کل کشور است.
هیچگونه گزارش دقیقی وجود ندارد که درآمدهای سپاه چگونه مصرف میشوند. اما آنچه بر اساس پروندههای موجود در دادگستری و در سطح رسانهها به صورت قطعی قابل مشاهده است، حجم بالای فساد اقتصادی و حیف و میل اموال عمومی در سپاه است.
اینجا است که تغییر ماهیت سپاه در گذر زمان و بخصوص در دوران رهبری آیتالله خمینی و خامنهای مشاهده میشود. نظامیگری، بیاعتنایی به نهاد روحانیت و هماهنگی با شخص ولی فقیه از جایگاه مرادی و مریدی و رهبر یک جنبش تمامیتخواه و حضور فعال در سیاست امری قدیمی در سپاه است، اما سپاه در دهه اول بعد از انقلاب در مجموع رویکرد آرمانگرا و ایدئولوژیک داشت و نیروهای فعال آن عمدتا در چارچوب گفتمان بینادگرایی اسلامی شیعهمحور به دنبال حاکمیت ارزشهای اسلامی مورد نظرشان بودند که فسادستیزی، عدالت و کمک به محرومان و مستضعفان نقش پررنگی در ارزشهای یادشده داشت. اما حضور در فعالیتهای اقتصادی و کاربست حامیپروری توصیهشده خامنهای و جذب نیرو برای توسعهطلبی منطقهای و نبود نظارت و قانونمندی سفت و سخت، به مرور باعث شد تا سپاه از رویکرد ایدئولوژیک فاصله گرفته و آلوده مناسبات مافیایی شده و در حال حاضر یک سازمان گانگستری شود. غلط نیست اگر گفته شود که سپاه پاسداران از بزرگترین سازمانهای گانگستری کنونی دنیا است که چارچوب فعالیت فراملی دارد و در عین حال بزرگترین تشکیلات نظامی و امنیتی یک کشور عضو سازمان ملل متحد است. چگونگی و چرایی این تحول خارج از حوصله این یادداشت است، اما آنچه سبب این انتساب میشود اتکای سپاه به نظامیگری، قدرت اقتصادی و نبود انضباط مالی و بیاعتنایی به موازین اخلاقی و بشردوستانه برای تعقیب و تحمیل برنامههای خود است.
تمایل به کسب قدرت سیاسی و برتریطلبی در کنار توان مالی، دو عامل اصلی انگیزشی در بافت کنونی سپاه است؛ منتهی این وضعیت بدین معنا نیست که همه اعضا سپاه درگیر فعالیتهای ناسالم اقتصادی هستند. تنوع درونی در سپاه بخصوص بین بدنه و بخش رسمی که شامل فرماندهان منصوب خامنهای است مشاهده میشود.
جاهطلبی و تمایل به کسب انحصاری قدرت و کنترل جامعه بعد از تحولات اولیه در سپاه بروز یافت. رشد و تثبیت فرماندهی محسن رضایی در سپاه نشانگر این تمایل بود که البته تنشهای زیادی در درون سپاه ایجاد کرد، منتهی رضایی با تغییر نیروها و برخوردهای حذفی و گرفتن چراغ سبز از رفسنجانی و سیداحمد خمینی توانست طرح خود را پیش ببرد. آیتالله منتظری از سال ۶۱ متوجه این خطر شد و آشکارا هشدار داد که سپاه از اهداف اولیه منحرف شده است. او از همان موقع خواستار ادغام سپاه در ارتش شد که در سالهای آخر زندگی آیتالله خمینی مورد موافقت او قرار گرفت، اما اجرای آن موکول به زمانی شد که او در قید حیات نبود. خامنهای آن توافق را قبول نکرد و با نظر وی سپاه به فعالیت مستقل و بالادستانه در امور نظامی، امنیتی و دفاعی ادامه داد.
این تشکیلات گانگستری که خود را مقید به حفظ حکمرانی مطلقه و استبدادی خامنهای و گسترش قدرت نهاد ولایت فقیه در جهان اسلام میداند، در عرصه سیاست خارجی و مسائل راهبردی نیز آسیبهای جدی به منافع ملی کشور زده است. سپاه از منابع اصلی افراطگرایی در ایران و منطقه، مزاحم صلح پایدار در خاورمیانه و مانع عادی شدن ایران در عرصه روابط جهانی است. این رویکرد از ابتدا در سپاه وجود داشت که به نیابت از ولی فقیه خود را قیم مردم ایران و کشورهای اسلامی دانسته و در پی یوتوپیای “بازسازی حکومت واحد در دنیای اسلام” و جهانیسازی بنیادگرایی اسلامی- شیعی بوده است.
هدف از گسترش سازمانی و نظامی سپاه در داخل و خارج از مرزهای ایران و همسو سازی نظامی- ایدئولوژیک- سیاسی فعالیت گروههای همفکر در کشورهای همسایه ترویج الگوی گفتمانی جمهوری اسلامی و فربهسازی موقعیت رهبری خامنهای در جهان اسلام است. اگرچه شاید نیروی قدس، بازوی برونمرزی سپاه پاسداران، به اندازه داعش و القاعده و سلفیهای تندرو در نقض موازین انسانی، تروریسم و خشونت رفتاری غیرمسئولانه و شدت عمل ناموجه ندارد، اما مجموعه سازمانیافته و تواناتری است که به صورت پیچیده و درازمدت بنیادگرایی اسلامی- شیعه را گسترش میدهد که در ابعادی گستردهتر و ماناتر حقوق بنیادی انسانها را نقض کرده و صلح پایدار را به خطر میاندازد. موفقیتهای کنونی سپاه در منطقه ناپایدار بوده و با تحمیل هزینههای سنگین بر کشور و مردم به دست آمده است. ازاین رو تحقق منافع ملی ایران و برطرف کردن موثر تهدیدات، نیازمند انحلال سپاه و یا تغییر اساسی رفتار آن است که به دگرگونی ساختاری سیاسی در ایران گره خورده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این مقاله در سایت [دویچه وله فارسی] منتشر شده است.
از: گویا