سایت ملیون ایران

پس از مرگ خامنه‌ای چه خواهد شد؟

آتش زدن عکس خامنه‌ای − صحنه‌ای که در حرکات اعتراضی دی ماه ۱۳۹۶ بارها دیده شد.

مجتبی دهقانی نویسنده ارشد – حوزه سیاسی

بعید است خامنه‌ای به ابعاد بی‌ثباتی پس از مرگش و میراثی که از او به جای می‌ماند فکر نکرده باشد

وبسایت علی خامنه‌ای

علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ۸۳ ساله شده و عوارض پیری و کهولت در سیما و حرکاتش بیش از پیش نمایان است. هر از چندی اخبار و شایعاتی در مورد بیماری‌های مزمن و وضع ناگوار سلامتی‌اش منتشر می‌شود که البته نه هیچ‌گاه سندی برای آن منتشر شده است و نه نزدیکان و یا دفتر رهبر جمهوری اسلامی به آن واکنش نشان داده‌اند.

اما دیر یا زود جمهوری اسلامی ناگزیر با مرگ دومین رهبرش روبه‌رو خواهد شد و باید دید که تا چه اندازه برای آن آماده است. رهبر جمهوری اسلامی در بیش از سه دهه فرمانروایی‌اش بر ایران به شبکه‌ای منحصربه‌فرد از روابط و کانون‌های قدرت و ثروت شکل داده است که تقریباً همگی مطیع او هستند. این شبکه تحت فرماندهی رهبر کنونی جمهوری اسلامی کار می‌کند، در سیاست حضور دارد، بازیگران سیاسی‌اش را در بخش‌های مختلف قرار داده و ارتباطات اقتصادی- سیاسی عموماً رانتی در جمهوری اسلامی با همین فرماندهی متمرکز و یگانه به حیاتش ادامه می‌دهد.

فارغ از بحران‌های بین‌المللی و اقتصادی، خامنه‌ای تا اکنون توانسته همه صداهای مخالف و کانون‌های قدرت رقیب را تا جای ممکن و به شدیدترین شکلی سرکوب کند و رژیم قدرتی یکدست و گوش‌به‌فرمان ایجاد کند. اما وقتی او دیگر در این دنیا نباشد تا فرمان براند و نیروهای حکومتش را آرایش بدهد چه خواهد شد؟

دوران پس از خامنه‌ای را از جنبه‌های مختلف می‌توان بررسی کرد. اینکه آیا جمهوری اسلامی سرنگون می‌شود؟ اگر ادامه یابد به همان شکل و صورت قبلی است؟ چه کسی یا چه گروهی قدرت را به دست خواهند گرفت؟ تکلیف حلقه اول نزدیکان خامنه‌ای چه خواهد شد؟

به فرض آنکه جمهوری اسلامی تا زمان مرگ خامنه‌ای بماند، مهم‌ترین چالش، بحران جانشینی است.

رهبری که از مجلس خبرگان بیرون می‌آید؟

فضای سیاسی کنونی ایران با زمان مرگ روح‌الله خمینی به کلی متفاوت است. در سال ۱۳۶۸، جمهوری اسلامی هنوز حکومتی تثبیت شده نبود. گروه‌های معارض در درون حکومت توازنی نسبی با هم داشتند و نهادهایی مانند مجلس خبرگان هم به اندازه امروز یکدست و گوش به فرمان نبود.

ترکیب مجلس خبرگان به شکلی بود که تا پایان جلسه تعیین رهبر جدید مشخص نبود که جمهوری اسلامی با شورای رهبری اداره خواهد شد یا رهبری یگانه.

در زمان مرگ خمینی، فرزندش احمد در اتحاد با علی خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی توانستند گزینه مطلوبشان را به رهبری برسانند و سهم هرکدام در دوران پس از خمینی هم تاحدودی روشن بود. چندین سال طول کشید تا خامنه‌ای بتواند کانون قدرتی مجزا از دو یار پیشینش بسازد و دو مهره‌ای که او را به رهبری رسانده بودند را از عرصه قدرت حذف کند.

شکل و ترکیب سال ۱۳۶۸ مجلس خبرگان و حضور نیروهایی با بازی ‌نامشخص که می‌توانست خروجی‌های متفاوتی ایجاد کند پس از رهبری علی خامنه‌ای به کلی دگرگون شد. خامنه‌ای در سال‌های گذشته با استفاده از اهرم‌های نظامی و امنیتی‌اش فرآیند تودرتویی برای انتخابات این مجلس و دیگر نهادهای به ظاهر انتخابی ایجاد کرده است که خروجی آن بنا به فرمان و میل خودش تنظیم می‌شود.

آخرین انتخابات مجلس خبرگان رهبری در سال ۱۳۹۵ برگزار شد. این مجلس ۸۸ عضو دارد و تنها افرادی می‌توانند کاندیدای آن شوند که هم وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه تاییدشان کرده باشند و هم شورای نگهبان به سواد و گرایششان ایرادی نگرفته باشد. در نهایت برای آنکه یک فرد به مرحله انتخابات برسد باید تأییدیه روحانیونی را داشته باشد که علی خامنه‌ای در شورای نگهبان منصوبشان کرده است.

چنین فرایندی در دوران رهبری روح‌الله خمینی هم وجود داشت ولی رهبر نخست جمهوری اسلامی خط قرمزی متفاوت با رهبر دوم داشت و در بازی‌های دو جناح متعارض قدرت تا حد ممکن وارد نمی‌شد. علی خامنه‌ای اما هویت و موجودیت خود را متکی بر قرائتی از حکومت اسلامی می‌داند که در جناح راست سابق یا اصولگرای فعلی متجلی است. به همین دلیل زمین بازی را عموماً تنها برای بازیگران این جناح سیاسی باز نگه می‌دارد.

به این اعتبار، این ۸۸ عضو کنونی مجلس خبرگان رهبری بازیگر دوران پس از مرگ خامنه‌ای نیستند، آن‌ها تنها عروسک‌هایی در دست کانون‌های اصلی قدرت در بیرون از این نهاد خواهند بود و احتمالاً تصمیم آن‌ها را هرچه باشد اجرا خواهند کرد.

سپاه پاسداران، سردارانی که بی‌فرمانده خواهند شد

در زمان مرگ روح‌الله خمینی، سپاه پاسداران در وضعیتی شکننده بود. به دلیل نقش فرماندهان سپاه در شکست‌های بزرگ دو سال پایانی جنگ، از دست دادن نقطه استراتژیک فاو و گزارش‌های متعدد درباره اولویت دادن به منافع سیاسی به جای تمرکز بر جنگ خشم خمینی را برانگیخته بود. خمینی چند روز پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، نامه‌ای به علی رازینی که در آن زمان رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح بود نوشت و به او دستور داد که بدون رعایت مقررات دست و پاگیر، دادگاهی ویژه برای رسیدگی به تخلفات در مناطق جنگی تشکیل دهد و همه کسانی را که «موجب شکست جبهه اسلام و یا موجب خسارت جانى» شده‌اند، اعدام کند. در دستور رهبر نخست جمهوری اسلامی به صراحت حکم فرماندهان متخلف سپاه، اعدام ذکر شده است.

از قضا احمد وحیدی، که اکنون وزیر کشور دولت ابراهیم رئیسی است و در زمان عملیات مرصاد فرمانده نظامی باختران یا کرمانشاه بود و یحیی رحیم صفوی، فرمانده سپاه پس از محسن رضایی و چهره‌های مشهور دیگری که در دوره خامنه‌ای ارج و قرب یافتند مانند اسماعیل کوثری از جمله افرادی بودند که در لیست رسیدگی این دادگاه و احتمالاً صدور حکم اعدام قرار داشتند.

خمینی دستور دیگری هم در روز ۱۲ خرداد ۱۳۶۷ به اکبر هاشمی رفسنجانی داد تا عمر سپاه را به پایان برساند و آن را در ارتش ادغام کند. طرح ادغام نیروهای مسلح برای رسیدن به انسجام و هم‌افزایی، در حکم انتصاب اکبر هاشمی رفسنجانی به سمت جانشین فرمانده کل قوا، به صراحت از سوی آیت‌الله خمینی ذکر شده بود.

بنا به این حکم، رفسنجانی مأمور شده بود تا به نیابت از رهبر وقت ایران، با تشکیل یک ستاد فرماندهی کل و تمرکز اختیارات تبلیغی، نظامی، لجستیکی و پشتیبانی، کار «حذف یا ادغام سازمان‌ها و تشکیلات تکراری و غیرضروری» را به سرانجام برساند. در آن حکم، علاوه بر موضوع ادغام، بحث برپایی دادگاه‌های نظامی برای محاکمه فرماندهان نظامی در همه رده‌ها نیز ذکر شده بود، و به رفسنجانی امر شده بود که به شکل «درست و قاطع» از «قوانین دادگاه‌های نظامی در زمان جنگ» برای تنبیه متخلفان استفاده شود.

عمر روح‌الله خمینی چند ماه پس از صدور این دو دستور به پایان رسید و خامنه‌ای به عنوان رهبر جدید راهی متفاوت پیمود. روزی که خمینی مرد، سپاه سازمانی بود که فرماندهانش در معرض محاکمه و حتی اعدام بودند، و سازمان سپاه نیز مراحل پایانی حذف و ادغام در ارتش را سپری می‌کرد.

اما رابطه دومین رهبر جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران از همان ابتدا رابطه‌ای ویژه و خاص بود. علی خامنه‌ای تنها چند روز پس از آن که ردای رهبری جمهوری اسلامی را بر دوش انداخت، دستور داد تا اجرای فرمان روح‌الله خمینی به هاشمی رفسنجانی برای ادغام نیروهای مسلح متوقف شود. دستور محاکمه فرماندهان متخلف سپاه هم همین سرنوشت را یافت.

یحیی رحیم صفوی، یکی از فرماندهانی که در سال ۱۳۶۸ در معرض اعدام بود و اکنون مشاور عالی نظامی رهبر جمهوری اسلامی است، در این باره می‌گوید: «با رحلت حضرت امام و آغاز رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، چند روز بیشتر نگذشت که ایشان دستور دادند جلسات طرح ادغام ارتش و سپاه متوقف شود و فرمودند که من اعتقادی به ادغام ارتش و سپاه ندارم و ارتش و سپاه دو بازوی مسلح انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران هستند که باید به همین صورت باقی بمانند و طبق وظایف قانون اساسی به همکاری با یکدیگر ادامه دهند.»

برخلاف سال ۱۳۶۸، در سال ۱۴۰۱، سپاه تقریباً بر همه امور ایران مسلط شده است. قرارگاه‌های اقتصادی و عمرانی سپاه در همه پروژه‌های اقتصادی از واردات کود و بذر و نهاده دامی تا فروش نفت، ساخت سد و ابنیه تا قاچاق ارز و کالا و سوخت بازیگر اول است. سازمان ارتباطات در ایران چه شرکت مخابرات و چه ارتباطات سیار در کنترل سپاه است. سپاه اسکله و فرودگاه و گذرگاه مرزی اختصاصی دارد. ۶۰ درصد استانداران سراسر کشور سپاهی هستند و بقیه آن‌ها هم عموماً نیروهای نیابتی سپاهند. مجلس در کنترل سرداران سپاه است و رئیس مجلس فرمانده ارشد سپاهی است. دولت ابراهیم رئیسی در همه وزارتخانه‌های کلیدی با سرداران کت و شلواری اداره می‌شود. سازمان رسانه در جمهوری اسلامی به تسلط تقریباً مطلق سپاه درآمده است. دو خبرگزاری بزرگ، چندین وبسایت خبری، دو روزنامه و چندین نشریه بزرگ، سازمان سینمایی اوج و سازمان فضای مجازی سراج، حاکم مطلق بر رسانه‌های ایرانند و معاونت فرهنگی سپاه آن‌ها را کنترل و اداره می‌کند. صداوسیمای جمهوری اسلامی هم از یک دهه پیش به صورت تدریجی به کنترل نیروهای وابسته به سپاه درآمد. علاوه بر همه این‌ّ‌ها سپاه با نیروی برون‌مرزی قدس، اداره سیاست بین‌المللی ایران را بر عهده دارد و با سازمان اطلاعات سپاه، کنترل سیاست و سیاسیون در داخل را عملیاتی می‌کند.

اگر روح‌الله خمینی با دستور ادغام و اعدام تن فرماندهان سپاه را در روزهای پایانی عمرش لرزانده بود، خامنه‌ای با واگذاری تمام امور مملکت به فرزندان سپاهی‌اش برای خود دولت، سازمان اطلاعاتی، رسانه‌ای و اقتصادی مستقل و جدای از دولت رسمی شکل داد. دولتی در کنار دولت رسمی. دولتی قدرتمندتر و مبسوط‌الیدتر از دولت رسمی.

افسار چنین سازمان هیولایی بزرگی که بر همه شئون کشور مسلط شده است فعلاً در دستان علی خامنه‌ای است. روزی که خامنه‌ای برای همیشه چشم بر هم بگذارد، این هیولا ممکن است میل به سروری و آزادی از قید و بند بیابد. به همین دلیل یکی از گزینه‌های ممکن پس از مرگ خامنه‌ای می‌تواند تغییر جایگاه سپاه از هیولایی در دستان رهبر جمهوری اسلامی به نهادی باشد که خود رهبر نمادین بعدی را بر کرسی می‌نشاند و در حقیقت افسار رهبر سوم را در دست خواهد داشت.

مجتبی، بازیگری که خود را گرم نگه می‌دارد

اما بعید است خامنه‌ای به ابعاد بی‌ثباتی پس از مرگش و میراثی که از او به جای می‌ماند فکر نکرده باشد.

از «ولایت‌فقیه اصلح» به «ولایت موروثی فقیه» راه کوتاهی است که گویا جمهوری اسلامی در حال سبک و سنگین کردن برای پیمودن آن است. در مرکز این جابه‌جایی مفهومی قدرت، مجتبی‌ خامنه‌ای، فرزند علی خامنه‌ای، رهبر کنونی جمهوری اسلامی قرار دارد.

جمهوری اسلامی یک بار دیگر نیز مشابه این راه را پیموده و برای آنکه موانع بر سر راه علی خامنه‌ای برای نشستن در جایگاه رهبری برداشته شود، شرایط تصدی پست رهبری را از «ولایت مجتهد اصلح» به «ولایت‌فقیه غیرمجتهد» تنزل داده است.

مجتبی خامنه‌ای فرزند و شاگرد کسی است که همواره گفته که عرصه سیاست و قدرت مانند کوه‌نوردی است؛ باید آهسته و پیوسته گام برداشت و موانع را یکی‌یکی و با صبر و حوصله زدود.

برای رسیدن مجتبی به مقام جانشینی پدرش چند مانع وجود دارد. او سابقه مدیریت رسمی در کشور ندارد. افشای گوشه‌هایی از نقش او در مدیریت بخش‌های زیرمجموعه پدرش شاید با این هدف انجام می‌شود که او را «مدیر در پرده» معرفی کنند.

دومین مانع این است که جانشینی او مجادله‌ای داغ بر سر تبدیل ولایت به سلطنت و موروثی شدن قدرت ایجاد می‌کند. این موضوع در زمان تعیین دومین رهبر جمهوری اسلامی نیز مسئله‌ساز بود و نهایتاً سید احمد خمینی که نقشی مشابه مجتبی خامنه‌ای برای پدرش ایفا می‌کرد تصمیم گرفت تا در پرده بماند و خامنه‌ای به جلوی صحنه بیاید. شاید با این قول و قرار که خامنه‌ای قدرت را نه به صورت یکه و یگانه که در شراکت با احمد خمینی و اکبر هاشمی رفسنجانی در دست خواهد گرفت.

تا پیش از تشکیل دولت سیزدهم، جمهوری اسلامی تنها یک گزینه برای جانشینی آن هم به صورت «رهبر در سایه»آماده کرده بود؛ ابراهیم رئیسی. رئیسی کسی است که می‌توان او را در جلوی صحنه نشاند در حالی که کارگردان نمایش کس دیگری است. ریاست‌جمهوری او هم به همین شکل گذشته است. اما تجربه ۹ ماه ریاست جمهوری رئیسی، چهره ضعیف و ناتوانی از او ساخته که بعید است بتواند همچنان گزینه‌ای مناسب برای نمایش جانشینی تلقی شود. اما همچنان مجتبی خامنه‌ای می‌تواند مانند احمد خمینی به سراغ گزینه «رهبری در سایه» برود. احتمالاً هم‌اکنون یکی از دغدغه‌های علی خامنه‌ای یافتن چهره‌ای بی‌خطر و نامقتدر برای نمایش جانشینی است. چهره‌ای که گوش به فرمان مجتبی خامنه‌ای باشد و مانند خودش سودای شورش به سرش نزند.

مجتبی هم این درس را از پدرش آموخته که قدرت بلامنازع رهبری با «شراکت» جور در نمی‌آید و نهایتاً آنکه بر صندلی می‌نشیند، پس از تثبیت می‌تواند شرکا را با چرخش قلمی حذف کند؛ کاری که پدر خودش با شرکایش انجام داد.

از: ایندیپندنت

خروج از نسخه موبایل