سایت ملیون ایران

هومان دوراندیش: شاه هم “پنجاه‌وهفتی” بود!

هومان دوراندیش 

پهلوی‌چی‌های جدید یا قدیمی که عبارت “پنجاه‌وهفتی” را به مثابه فحش به کار می‌برند به یاد بیاورند “اعلیحضرت همایونی” هم گفته بود «انقلاب ملت ایران نمی‌‌تواند مورد تایید من نباشد».
 

  عصر ایران؛ هومان دوراندیش- ‌این روزها که طرفداران احیا‌ی حکومت پهلوی مدام عبارت “پنجاه‌و‌هفتی‌ها” را با یکی دو تا فحش سیاسی یا چارواداری در هم می‌آمیزند و خشم و نفرتی عمیق را نثار همۀ کسانی می‌کنند که به نوعی در انقلاب سال ۵۷ نقش داشتند، ذکر این نکته خالی از لطف نیست که محمدرضاشاه پهلوی نیز خودش جز “پنجاه‌وهفتی‌ها” بود!

  شاه در ابتدای نطق مشهورش در ۱۴ آبان ۱۳۵۷، که گفت «من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم»، این نکته را هم گفت که «انقلاب ملّت ایران نمی‌تواند مورد تأیید من به ‌عنوان پادشاه ایران و به ‌عنوان یک فرد ایرانی نباشد».

بنابراین وقتی پهلوی‌چی‌های جدید یا قدیمی، عبارت “پنجاه‌وهفتی” را به مثابه فحش به کار می‌برند، بهتر است ابتدا به یاد بیاورند “اعلیحضرت همایونی” هم گفته بود «انقلاب ملت ایران نمی‌‌تواند مورد تایید من نباشد».


 جالب اینکه شاه در پیامش آورده بود انقلاب ملت ایران نمی‌تواند مورد تایید من “به عنوان یک فرد ایرانی” نباشد. اگر فقط متن همین پیام ملاک و مبنا باشد، در واقع مدلول سخن شاه این است که مخالفان انقلاب ۵۷ “ایرانی” نیستند.  وسعت حضور مردم در خیابان‌ها چنان بود که ابتنای انقلاب ۵۷ بر “ارادۀ ملی” قابل انکار نبود و انگار اگر کسی آشکارا به مخالفت با خواست انقلابی مردم ایران برمی‌خاست، از دایرۀ “مردم ایران” خارج و صفت ایرانی بودن از او زایل می‌شد.

  البته قطعا فی‌نفسه چنین نبود اما موج عظیم و حیرت‌انگیز انقلاب موجب شد که شاه نه فقط به عنوان “پادشاه ایران” بلکه به عنوان “یک فرد ایرانی” اعلام کند که انقلاب ملت ایران مورد تایید اوست.

  طبیعتا هیچ کس نمی‌خواهد منفور اکثریت مردم باشد؛ چه پادشاه باشد چه یک فرد عادی. این واهمه نشانۀ “قدرت مردم” است. البته فعال شدن قدرت مردم خارج از چارچوب نهادهای سیاسی و مدنی لزوما نتایج مثبتی در بر ندارد ولی به هر حال بدیهی است که هیچ حاکمی نمی‌خواهد این قدرت علیه او فعال شود. هم از این رو شاه ناچار شد بگوید انقلاب ملت ایران مورد تایید اوست.

  بنابراین وقتی طرفداران حکومت پهلوی به “پنجاه‌وهفتی‌ها” فحش می‌دهند، بد نیست به یاد آرند که پیشوا و مقتدایشان نیز انقلاب پنجاه‌وهفتی‌ها را تایید کرده بود.

  ممکن است گفته شود شاه تحت فشار و از سر مصلحت چنین حرفی زده است. اما این حرف اگر دو سه آب شسته‌رفته‌تر بیان شود، معنایی جز این ندارد که شاه از ترس سرنگونی حکومتش، به دروغ گفت انقلاب ملت ایران را تایید می‌کند.

  آدمی که در تنگنا گیر کرده، ممکن است هر دروغی بگوید تا از تنگنا خلاص شود. شاه در پیامش به “سازش نامقدس فساد مالی و فساد سیاسی” در ایران تحت حاکمیتش اشاره کرد و قول داد مانع تداوم “ظلم و فساد و اختناق” شود.

  او احتمالا به هیچ وجه باور نداشت حکومتش فاسد و ظالم است. اما به خوبی می‌دانست در ایران چیزی به نام “انتخابات آزاد” وجود ندارد. اگر پیام او دروغین و مصلحت‌آمیز بوده، پس مردم حق داشتند این سخنان شاه را باور نکنند: «متعهد می‌شوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادی‌های اساسی و انجام انتخابات آزاد، تعیین شود تا قانون اساسی که خون‌بهای انقلاب مشروطیت است به‌صورت کامل به مرحله اجرا درآید».

  مجموع گفته‌ها و نوشته‌های شاه پس از سرنگونی حکومتش نشان می‌دهد او اعتقادی به محتوای پیام ۱۴ آبان ۱۳۵۷ نداشت و وعده‌اش در خصوص “انتخابات آزاد” هم قابل اتکا نبود.

  کسانی هم که الان از موضعی طلب کارانه دربارۀ دوران رژیم شاه حرف می‌زنند و خواستار احیای سلطنت پهلوی در ایران هستند، قاعدتا معتقد نیستند در حکومت پهلوی ظلم و فساد و اختناق قابل توجهی وجود داشت. بنابراین انقلاب علیه رژیم شاه را نشانۀ “بلاهت پنجاه‌وهفتی‌ها” می‌دانند.

  این افراد از ناکامی‌های جمهوری اسلامی در تحقق وعده‌های انقلاب ۵۷، حقانیت رژیم شاه را نتیجه می‌گیرند. اما چنین استدلالی مثل این است که الان در کشور انقلابی رخ دهد و ۴۰ سال بعد اوضاع به مراتب بدتر از الان باشد، بعد عده‌ای بگویند حکومت قبلی شرایط مطلوبی در جامعۀ ایران رقم زده بود.

  همین که مردم یک کشور انقلاب می‌کنند یا مدام اعتراض می‌کنند، یعنی از شرایط و وضع زندگی‌شان راضی نیستند. ولو آیندگان از شرایطی که آن‌ها سال‌ها دچارش بودند، راضی باشند! رضایت صرفا مبنای اقتصادی ندارد. مبنای سیاسی هم لازم دارد.

  اما نکتۀ اصلی این است که اگر وعدۀ شاه در خصوص “برگزاری انتخابات آزاد” توخالی بوده، چنین وعده‌ای را از سوی طرفداران او چطور می‌توان باور کرد؟ کسانی که نقد رادیکالی به دوران شاه ندارند، قاعدتا در پی احیای همان دوران هستند. در آن دوران هم که از انتخابات آزاد خبری نبود. پس چرا احیاکنندگان آن دوران باید به انتخابات آزاد معتقد باشند؟

  اگر شاه برای “حفظ قدرت” به دروغ وعدۀ انتخابات آزاد داد، آیا ممکن نیست که پیروان شاه برای “کسب قدرت” وعدۀ انتخابات آزاد دهند؟ و اصولا کسانی که هیچ مشکلی با فقدان دموکراسی در دوران شاه ندارند، وعده‌شان دربارۀ برگزاری انتخابات آزاد در ایران فردا چگونه قابل باور است؟

  بن علی در تونس دموکراسی‌خواه بود. وقتی هم که به قدرت رسید، حدود دو سه سال مشی دموکراتیک داشت و جزو معدود رهبران دموکرات جهان عرب بود. اما به سرعت تبدیل شد به یک دیکتاتور؛ و بخش اعظم عمر سیاسی‌اش را صرف تحکیم دیکتاتوری‌ خود کرد.

  او که در آغاز دموکرات بود، دیکتاتور از آب درآمد. پهلوی‌چی‌هایی که هنوز به قدرت نرسیده مدافع تمام‌عیار دوران غیردموکراتیک رژیم شاه هستند و حتی بعضا با صراحت گفته‌اند که مخالف برگزاری انتخابات آزاد در ایران آینده‌اند، چطور ممکن است آب در آسیاب دیکتاتوری نریزند؟

 

خروج از نسخه موبایل