***
این گزارش تکاندهنده، حکایت یک آقازاده و کودکسرباز است که از نزدیک شاهد تجاوز و سرکوب کودکان در بسیج دانشآموزی و در تیم ملی در ایران بوده است. در مدارس مختص فرزندان عالیرتبه نظام درس خوانده است، به جوانان و نوجوانان بسیاری در خیابانهای تهران به دلیل نوع پوشش و حجاب یا همراه بودن با جنس مخالف یورش برده و میگوید، چون به او گفته بودند، بهشت میرود، با لذت آنها را کتک زده است. او یکی از فرزندان یکی از افراد دفتر آیتالله «علی خامنهای» رهبر جمهوری اسلامی ایران است که سال ۱۳۸۷ برای مسابقات کاراته ایران را ترک میکند و هرگز به ایران باز نمیگردد. از آموزشهای خاص فرزندان آقازادههایی که توانایی شرکت در جنگهای نیابتی را دارند، میگوید؛ تربیت کودکسربازها از سنین بسیار کم و استفاده از کسانی که رزمیکار هستند، به عنوان نیروی سرکوبگر در اعتراضات مردمی را توضیح میدهد.
بیمحابا و بدون ترس حرف میزند. وقتی از او میپرسیم از عواقب گفتههایت نمیترسی؟ میگوید من سالها پیش در کودکی مردهام؛ مرده از مرگ نمیترسد.
مضمون شعر «سلام فرمانده» که عشق دختربچه ۱۰ ساله یا کمتر را به فردی مثل فرمانده ترویج میکند، عین کودکآزاری میداند.
میگوید: «آرزوم این بود که بزرگ شوم و ۱۸ سالم شود، بروم لبنان و در راه حزبالله کشته شوم و برم بهشت و در اونجا زندگی بکنم، چون معنی زندگی را نفهمیدم، چون معنی کودکی را نفهمیدم.»
***
مهدی جعفرقلیزاده یا مهدی خندان کیست؟
اینطور خودش را معرفی میکند؛ کسی که قبلا بوده، ولی الان نیست: «مهدی جعفرقلیزاده، عضو سابق تیم ملی کاراته ایران بوده و مدالهای زیادی برای ایران به دست آورده، حالا مهمترین آنها میتواند چهار مدال در آسیا و دو مدال در جهان باشد و بیش از ۲۰ مدال بینالمللی.»
ادامه میدهد: «دو سال بعد از اینکه از ایران خارج شدم، مربی تیم ملی کاراته فنلاند شدم و دو سال بعد از آن هم سرمربی تیم ملی کاراته فنلاند در تمامی ردههای سنی از نوجوانان، جوانان، امید و بزرگسالان بودم. سال ۲۰۱۸ به مالتا رفتم و سرمربی تیم ملی کاراته مالتا شدم و هنوز هم در رفتوآمد هستم.»
سلام فرمانده، کودکسرباز و مهدی خندان؛ کودکان از دست رفته
میگوید: «خیلی بحث جالبی است بحث کودک، من خیلی تلاش کردم که فکر کنم که آیا من کودکی که داشتم، اسمش را میشود کودکی گذاشت یا فقط گذراندن زمان بوده؟ هرچه بیشتر در درونم و تفکرات خودم میروم، به این نتیجه میرسم که نه من هیچ کودکی نداشتم، من فقط به عنوان یک سرباز، سرباز یک خانوادهای بودم که خانواده بسیار مذهبی بوده و پدرم هم نظامی و هم مذهبی بود. یعنی تمام تفکراتش این بود که یک آخوندی یا یک چیزی شبیه خودش بار بیاورد و از نظر نظامیگریاش هم، یک کسی شبیه خودش که بتواند بعداً کمکی به حفظ نظام جمهوری اسلامی یا با آن تفکراتی که آن زمان داشتند، تربیت کند که به نظر من تربیت نبوده، و این فقط یک ظلم و جنایتی بوده که در حق فرزندانشان شده است. نه فقط پدر من، امثال پدرهای من، کسانی بودند که فقط ظلم به فرزندانشان کردند و کودکی را در آنها کشتند.»
حکایت واقعی و تکاندهنده از سرگذشت فرزند یک سپاهی
مهدی جعفرقلیزاده از مراتب ارتقای پدرش میگوید: «پدرم قبل از انقلاب عضو گروههای فدایی اسلام و گروههای مذهبی بود که تلاش کردند، انقلاب شود. بعد از انقلاب، وارد کمیته انقلاب اسلامی میشود و به دلیل اینکه تخصص در در ورزشهای رزمی داشته است، رییس فدراسیون کاراته ایران و کمی بعد هم سرمربی تیمهای ملی کاراته میشود، از کمیته انقلاب هم وارد سپاه میشود، بعد از جنگ از سپاه، وارد سپاه قدس و از سپاه قدس هم به بیت رهبری معرفی میشود، یعنی ارتقاء پیدا میکند. نمیدانم هنوز بیت رهبری هست یا نه. ولی تا ردههای بالای کشوری رفت و یک بار پیشنهاد میداد به مادرم، مثل خیلی از خانوادههای سپاه قدس که با خانواده رفتند لبنان، برویم لبنان که مادرم قبول نکرد. اگر قبول میکرد قاعدتاً زندگی ما از این که الان هست، یک زندگی فاجعهتری میشد.»
از چه سنی وارد بسیج شدید و تحت چه آموزشهایی قرار گرفتید؟
مهدی جعفرقلیزاده میگوید: «الگوی ما آن جوان ۱۳ ساله است که به خودش نارنجک بست و زیر تانک رفت. وقتی ۱۳ ساله میشوی، مخصوصاً اگر فرزند پاسدار یا یک نظامی باشی، مخصوصاً کسانی که در سپاه قدس هستند که همه خودشان را فدایی نظام میدانند، باید خودت را نمایش بدهی.»
و ادامه میدهد: «من از بسیج شروع کردم؛ چون برادر بزرگم عضو امر به معروف و نهی از منکر بود، همیشه دوست داشتم که سریع به سن او برسم، جای او باشم که ۴ سال از من بزرگتر بود، برای همین سریع خودم را در این مسیر پیشرفت میدادم، سعی میکردم در اردوهای مختلف شرکت کنم، بعد که عضو امر به معروف شدم، خیلی دوست داشتم به من باتوم بدهند، دستبند بدهند، لباس بسیجی بپوشم و خیلی بده که بگم، چک و لگد به مردم بزنم و بگم چون من امر به معروف هستم. مثلاً حتی من یادم نمیرود، موقعی که بچهای یک دونه از این زنجیرها توی گردنش داشت، حالا مثلا عکس صلیب روش داشت یا اون قطعه صلیب روش بود، این رو از گردنش میکشیدیم، یک چک هم بهش میزدیم، خود ما چند سالمان بود؟ ۱۳ـ ۱۴ سال.»
مهدی جعفرقلیزاده در مورد سوابق کاری خود در سپاه میگوید: «از بسیج شروع کردم و بسیجی فعال شدم و در مشهد عضو حزبالله شدم. حزبالله، زیر مجموعه سپاه است و همان لباس شخصیهایی است که مردم از آنها حرف میزنند و آتش به اختیار هستند، دسترسی به هر سلاح و هر وسیلهای دارند. موقعی که ۱۴ یا ۱۵ سالم بود، عضو حزبالله مشهد شدم. رییس حزبالله مشهد، آقای حمید استاد بود که بعداً به عنوان تجاوز به چند خانوم گرفتند و نفهمیدیم چه اتفاقی برایش افتاد. او رییس حزبالله مشهد بود که مستقیم زیر نظر حزبالله تهران کار میکرد.»
آیا لباس شخصیها و یگان ویژه نیروهای خارجی و لبنانی هستند؟
این عضو سابق سپاه میگوید: «شاید خیلی از مردم فکر میکنند که این جامعهای که الان درگیرش هستند، مثل سپاه یا بسیج یا لباس شخصی، خارجی هستند. در حالی که اینها همین مردم هستند؛ همین بچههایی هستند که الان در سلام فرمانده، سلام نظامی میدهند، اینها همان بچهها هستند که مغزشان طوری شستوشو داده شده که هدف زندگیشان میشود توهم و برای رسیدن به این توهم حاضر هستند، هر کاری بکنند. چرا در جامعه ایران اینقدر شهادت چیز خوبی هست؟ شهادت یعنی مرگ. در حالی که تمام سردمداران حکومت در ایران برای طول عمر خودشان و برای درمان به کشورهای اروپایی میروند.»
در مدارس فرزندان سران نظام چه میگذرد؟
مهدی جعفرقلیزاده از کلاس پنجم دبستان وارد مدرسه امام حسین شده است و تا پیش از آن هم در مدارس شاهد درس خوانده است. او میگوید: «ما دو نوع مدرسه و دانشگاه برای افراد بالاتر از معمولی در جامعه ایران داریم؛ یکی مدارس امام حسین و دانشگاه امام حسین که برای فرزندان سپاه و پاسداران و سپاه قدس و وزارت اطلاعات است و مدارس دیگری هم هست که پسران رییسجمهور، رییسجمهور گذشته، رییسجمهور آینده، پسران رهبر، فرزندان و نوههای آنها در آنجا تحصیل میکنند. کسانی که در مدارس امام حسین درس میخوانند، کسانی هستند که باید خودشان را وقف نظام بکنند؛ یعنی وقتی دانشگاه امام حسین را شروع میکنند، خود به خود دیگر ممنوعالخروج میشوند و نمیتوانند از کشور خارج شوند. مخصوصاً اگر در قسمت هلیکوپترسازی یا قسمت قطعات هواپیما و تجهیزات زرهی کار کنید، تا ابد امکان خروج از کشور را ندارید.»
او ادامه میدهد: «مدارس امام حسین را بیشتر تدارک دیدهاند که بچهها را وارد سپاه قدس کنند و کار سپاه قدس هم فقط جنگیدن و کشتن است، فایده دیگری ندارد. بیشترین زمان را صرف آمادگی دفاعی، جنگهای خیابانی، جنگهای کوه و بیابان میکردیم. بعضی بچه ها که خیلی باهوش بودند، را آموزشهایی میدادند که خودشان هم نفهمند. مثلاً یک سری نقاشی میکشیدند و میگفتند اینها را توی ذهنتان داشته باشید، نقاشیها را پاک میکردند، میگفتند، حالا این نقاشیهایی که روی تخته کشیده بودیم را، برای ما با شماره بکشید، شماره یک کجا بود، شماره دو کجا بود، شماره سه کجا بود، که بعداً من به این فکر کردم یعنی به تستهایی که از ما میگرفتند و متوجه شدم اینها را برای کسانی که عملیاتهای برونمرزی انجام میدهند، آموزش میدهند و آماده میکنند که از نظر ذهنی ببینند، چقدر میتوانند یک شماره و نقشه یک منطقه را در ذهنشان داشته باشند که بعداً بتوانند آنها را در عملیاتهای برونمرزی استفاده کنند که سالیان سال است شروع شده؛ از لبنان و بوسنی و هرزگوین و سوریه و عراق و جاهای دیگر که الان از همان بچهها استفاده میکنند.»
مهدی جعفرقلیزاده میگوید، در مدارس شاهد یا مدرسه امام حسین، کودکان مداد شمعی برای نقاشی ندارند. دروس دینی، قرآن، عربی، آمادگی دفاعی و حفظ کردن قرآن در اولویت است.
از چه سنی کودکسربازها تربیت میشوند؟
مهدی جعفرقلیزاده میگوید: «خیلی سادهاش این است که از درس آمادگی دفاعی شروع میشود. از سن ۱۰، ۱۱ سالگی میخواهند برای آمادگی دفاعی کودک را ببرند، و به او میگویند اگر آمریکاییها، کشورهای غربی به خاک و ناموس شما تجاوز کنند، باید چگونه از آن دفاع کنید. کودکان را غیرتی میکنند که هر چیزی تجاوز به ناموس است.»
آیا «سلام فرمانده» جای «جنتلمنها» را میگیرد؟
مهدی جعفرقلیزاده میگوید: «هر دو موزیکویدیو برآیند یک جامعه است و اگر به ریشه این دو آهنگ نگاه بکنید، ریشه یکی است؛ ریشه هر دو توهم است.» این قهرمان کاراته همچنین میگوید: «جامعهای که شما میگویید حتی پسر و دختر نباید توی یک مدرسه درس بخوانند، چطوری ممکن است که این همه پسر و دختر را یک جا جمع بکنید؟ آیا پدر و مادرها، مردم ایران این رو از خودشان نمیپرسند؟ چطور اگر همین اتفاق در مدرسه بیفتد، گناه است؟ این هزاران آدم میآیند توی خیابان و کفن میپوشند که هیهات مناالذله، ولی آیا برای سلام فرمانده که دارند در مورد امام زمان و قاسم سلیمانی و رهبر ایران میخوانند، هیچ اشکالی ندارد؟»
وقتی کودک بودید چه آرزویی داشتید؟
مهدی جعفرقلیزاده میگوید: «آرزو داشتم از اون جهنمی که هستم خلاص بشم و تنها راهش شهادت بود؛ یعنی به من یاد داده بودند که وقتی شما شهید بشوی، میروی بهشت و غذاهای آنچنانی و فرشته و خانوم، روی ابرها راه میروند و برای شما آماده هستند.» او با اشاره به آموزههای مدارس مذهبی در ایران اضافه میکند: «در جهنمی که پدر و مادر، مدرسه ساخته مخصوصاً مدرسههای مذهبی، جامعه مذهبی، برای کودکان میسازند، معلوم است که یک آقایی در سن ۲۳،۲۴ سالگی میرود سوریه که کشته شود، سرش را ببرند، اسمش را شهید بگذارند. اگر شما در کودکی خوشحالی را درک کرده باشید، اگر در کودکی زندگی کردن، خوشحال بودن و لذت بردن از زندگی را یاد گرفته باشید، دیگر دوست ندارید کشته شوید و از این جهنم خلاص شوید. فقط شما باید در جهنم باشی که آرزوی بهشت کنی. تمام این افراد مذهبی، تمام این بچههای مذهبی این حال را دارند. وقتی این سلام فرمانده را نگاه میکنم، میخواهم سرم را به دیوار بکوبم؛ وقتی میبینم کودک ۴،۳، ۵ساله و یا ۱۰ ساله با تمام وجود گریه میکند، حتی نمیداند سلام نظامی چیست؟ دستش را چطور بگیرد که بگوید من عاشق فرماندهام میشوم و امام زمانم بیا که من عاشق تو میشوم. چه طور عاشق شدن اینجا عیب ندارد؟ عاشق شدن یک دختر ۱۰ ساله، ۱۱ ساله با یک مردی که الان بر اساس تفکرات شیعی هزار و صد و پنجاه سالش باید باشد، هزار و دویست سالش باید باشد، عاشق شدن این دو هیچ عیبی ندارد، این عین کودکآزاری و پدوفیل در آمریکا و در اروپا است.»
چه اتفاقی موجب شد، مهدی جعفرقلیزاده مسیر زندگی خود را تغییر دهد؟
قهرمان کاراته آسیا و جهان میگوید: «من زمانی از این فضا خارج شدم که وارد ورزش حرفهای شدم، توانستم با تیم ملی از ایران خارج شوم و دیدم اسم زندگی که مردم خارج از ایران دارند را میشود زندگی گذاشت. به نظر من زجر قسمتی از زندگی نیست، درد قسمتی از زندگی نیست. خیلی مواقع فکر میکردم چه لذتی دارد که من چک میزنم تو گوش یک نفر؛ چون به دختر نگاه کرده یا یقهاش را باز کرده یا روی پیراهن و شلوارش نوشته انگلیسی دارد. این تفکری بود که پدرم، معلمام و مدرسه امام حسین در ذهن من ریخته بودند. تفکر اینکه این فرهنگ دارد از خانه بیخانه میکند، میخواهند به ناموس شما تجاوز کنند؛ یعنی ما را غیرتی کنند و بگویند هر چه که خارجی هست، میخواهد به ناموس شما تجاوز بکند.»
۲۰۰ هزار تومان ریختم در چاه جمکران که برنده مسابقات شوم
کودکانی که شعر سلام فرمانده را میخوانند و زمزمه میکنند که پدر و مادرم فدای تو، اصلا نمیدانند چه میگویند؛ این توضیحات آقای جعفرقلیزاده است و ادامه میدهد: «من پولهای زحمت کشیدن در تمریناتم را توی حرم امام رضا یا حرم امامزادهها میریختم برای اینکه کمک کنند، من قهرمان آسیا شوم. ۲۰ سال پیش ۲۰۰ هزار تومان پول زحمت کشیدهام را که از باشگاه فجر سپاه گرفته بودم، ریختم توی چاه جمکران به خاطر اینکه به من کمک بکند، من قهرمان آسیا بشوم. یک نفر به من نگفت برای قهرمان شدن باید تمرین کنی، ورزش کنی، زحمت بکشی، باید بدن قوی و فکر قوی داشته باشی، نیاز به پول ریختن تو چاه جمکران نیست که فردا حسن آقا، علی آقا، تقی آقا برود اون پولها را جمع کند و بذارد توی جیب خودش، ماشین بنز S500 سوار شود.»
فاجعه زندگی کودکانی که در اردوهای بسیج مورد تجاوز قرار گرفتهاند
مهدی جعفرقلیزاده، نخستین کسی بود که تجاوز به کودکان در تمرینات تیمهای ملی را برملا کرد و توضیح میدهد: «این موضوع از تیمهای ملی شروع نشد، این از مانور گلبارانی شروع شد که تقریباً ۲۴،۲۵ سال پیش یک مانور بسیج در شهر گلباران استان خراسان برگزار کردند که تمام بسیجیهای کل کشور آنجا آمده بودند. من متوجه شدم چندتا از بچهها شبها گریه میکنند، چندتا از بچهها میخواهند برگردند خانه، ماهم آن زمان سن و سالمان کم بود. آن زمان بسیج دانشآموزی، بسیج، بسیج فعال، امر به معروف، حزبالله و بعد سپاه رو داشتیم. آنهایی که بسیج فعال بودند، یک رفتارهایی و پچپچهایی باهم میکردند، از آنجا من دیدم چند تا از بچه ها میگفتند که مثلاً فلان حاج آقا یا آخوند شب اومده، بهشون کنسرو داده و به بچهای که میگفت دلم درد میکند، به هوای اینکه ایشون دلش درد میکند و میتواند به ایشون کمک بکند، بهشون تجاوز جنسی کرده بود، یعنی این فقط در تیم ملی نیست.»
او در مورد سن کودکان در بسیج فعال میگوید: «تقریباً ۱۱،۱۲ سال بچههای بسیج بودند و بچههای بسیج فعال ۱۳،۱۴،۱۵ سال به بالا که تا ۱۸ سال، ۱۹ سال هم داشتیم. تجاوز جنسی و کودکآزاری، یک اتفاق جدیدی نیست. وقتی وارد تیم ملی شدم، دیدم این اتفاق در سطح بالا هم رخ میدهد؛ یعنی مربی تیم ملی به بازیکن تیم ملی که قهرمان جهان و آسیا بود، گفته بود اگر تو با من نخوابی، دیگر من اجازه نمیدهم وارد تیم ملی شوی، باید تیم ملی را ببوسی بذاری کنار. این درخواست از کودک زیر ۱۸ سال انجام میشد.»
این قهرمان کاراته جهان و آسیا همچنین توضیح میدهد: «این فرد رفته بود به یکی از شاگردهای این استاد که او هم عضو تیم ملی بود گفته بود که فلان استاد یک همچین پیشنهادی به من داده و ایشون گفته بود که آدم برای چیزهایی که در زندگی میخواهد به دست بیاورد، باید هر ریسکی بکند. این نشان میدهد که این کودک نفر اولی نبود که به او پیشنهاد جنسی داده شده بود، تمام شاگردهای خودش هم جزو کسانی بودند که بهشون تجاوز جنسی شده بود. با شنیدن این مسائل، مانور گلبهار بسیج و سپاه برایم یادآوری میشد و دیگر در موقعیتی بودم که میتوانستم حرف بزنم، قدرت داشتم و نمیترسیدم، پدر دیگر من را شکنجه نمیکرد، معلم شکنجه نمیکرد، رفتم و گفتم یا باید درستش کنید یا من خودم درستش میکنم، یعنی حاضر بودم هر اتفاقی برای طرف بیفتد، بمیرم هم دیگر برایم اهمیت نداشت، ولی چه اتفاقی افتاد؟ من از تیم ملی خط خوردم، بدون هیچ دلیل، بدون هیچ باختی، از تیم ملی خط خوردم و مسابقات آسیایی تایوان را از دست دادم، به همین دلیل سادگی.»
او ادامه میدهد: «اواخر سال ۲۰۰۲، اوایل ۲۰۰۳ که قرار بود مسابقات بزرگسالان آسیا در تایوان برگزار شود، وقتی من این موضوع را فاش کردم، سرمربی تیم ملی بهم گفت که یک دری باز شده، بخور و برو. کاری به این کارها نداشته باش، عین کلامی که سرمربی سالهای اون موقع تیم ملی به من گفت.»
مهدی جعفرقلیزاده میگوید، هیچ حمایت قانونی از این کودکان صورت نمیگرفت و این کودکان هیچکاری نمیتوانستند انجام دهند. مشابه داستان سعید طوسی که کسی دستش به جایی بند نبود. حتی این کسی که الان سلام فرمانده را خوانده، خبرهای مشابهی در موردش در فضای مجازی پخش شده است که برای من تعجبآور نیست.
سردمداران فدراسیونهای ورزش های رزمی یا سرکوبگر در خیابانها
این قهرمان کاراته آسیا و جهان میگوید: «نیروهای سرکوبگر باید کسانی باشند که از مردم عادی توان بیشتری داشته باشند. چه از نظر توان جسمی چه از نظر توان ذهنی، کسانی که اعتقاد زیادی دارند، یعنی علم ندارند، آگاهی ندارند؛ ولی اعتقاد و باور دارند.»
مهدی جعفرقلیزاده ادامه میدهد: «رییس یکی از سبکهای کیوکوشین ایران رییس عملیات حزبالله تهران است و مستقیم زیر نظر آنها کار میکند. تمام کودکان را در اصل آموزش میدهند که چگونه درگیری خیابانی ایجاد کنند. کسانی که به سفارت عربستان حمله کردند، تحت فرمان یک آخوند جودوکار بود که مسئولیت در فدراسیون جودو داشت و مسئول حمله بسیجیها است. با تلاش در کمپین اتحاد برای نوید افکاری این فرد را از مسئولیت فدراسیون جودو کنار گذاشتند. این فرد از دوستان صمیمی محمدباقر قالیباف است و با فرمان قالیباف به سفارت عربستان حمله کرده بودند. چون این افراد از نظر اجتماعی، بدنی و فیزیکی، قدرت بیشتری نسبت به مردم عادی دارند و از نظر ذهنی اعتقاد بیشتری به باورهایی که بهشون گفتند دارند، از این افراد برای از بین بردن کسانی که به عنوان اعتراض یا وارد خیابان میشوند یا میخواهند از حق خودشان دفاع کنند، بیشتر استفاده میشود.»
به گفته مهدی جعفرقلیزاده سردمداران فدراسیونهای رزمی از جمله جودو و کاراته از اعضای سپاه پاسداران هستند. او توضیح میدهد: «رییس ۱۷،۱۸ ساله فدراسیون کاراته، قبلا یک کسی بود که از شاگردان پدر من بود، پدر من عضو سپاه بود بعد سپاه قدس و رییس فدراسیون بود و سال ۱۳۶۹ بعد از پدر من این فرد رییس فدراسیون شد.
پدر مهدی کیست؟
پدر مهدی جعفرقلیزاده «حمید جعفرقلیزاده» (خندان)، عضو سپاه پاسداران و سپس عضو سپاه قدس، مربی و سرپرست فدراسیون کاراته ایران بود. به گفته مهدی جعفرقلیزاده، پدرش به عنوان مسئول آموزش محافظان بیت رهبری در حلقههای درونی قدرت در حکومت شاغل بوده و در «حلقه یک»، که وظیفهشان آموزش نظامی و دفاع شخصی بیت رهبری بوده است، فعال بوده است.
به گفته آقای جعفرقلیزاده، حلقه یک یعنی حلقههای حفاظت آیتالله «علی خامنهای»، رهبر جمهوری اسلامی ایران که اعضایشان حلقهای است، حلقه یک نزدیکترین کسانی هستند که به آقای خامنهای نزدیک هستند، بعد حلقه ۲، حلقه ۳، حلقه ۴ و همینطوری جلو میرود. او توضیح میدهد که پدرش چون در ورزشهای رزمی تخصص داشت، مسئول آموزش دفاع شخصی در بیت رهبری بود که از سپاه قدس او را به دفتر علی خامنهای فرستاده بودند. رییس کنونی فدراسیون کاراته ارتباط بسیار خوب و نزدیکی با سپاه دارد.
جعفرقلیزاده توضیح میدهد: «ساختار مشخص است، ورزش ایران یکی از راههایی است که ایران را به جامعههای بینالمللی نشان میدهد و با داشتن رییس اون فدراسیون زیر چتر خودتان، شما میتوانید یک جامعه میلیونی مثل کاراته، یک جامعه میلیونی مثل جودو و ورزشهای رزمی را زیر چتر خودتان داشته باشید. در تمام اعتراضات ایران، امکان ندارد در نیروهای سرکوبگر چهرهای از قهرمانان کشوری یا استانی که تخصصی در کاراته، جودو و ورزشهای رزمی دارند، وجود نداشته باشد.»
از: ایران وایر