در میان روزهای سال، دو روز از فصل تابستان برای ما یادآور دو رویداد تاریخی مهمّ و فراموش ناشدنی است. یکی از آن دو رویداد، در سی ام تیر ۱۳۳۱ و دیگری در ۲۸ مرداد ماه ۱۳۳۲ بر کشور ما گذشته است.
سی ام تیرماه ۱۳۳۱ یکی از روزهای افتخارآفرین تاریخ معاصر ایران بشمار می رود. درچنین روزی بود که مردم ما با تشخیص درست منافع ملّی خود، برای باز گرداندن دولت منتخب خویش به قدرت، یکپارچه به پا خاستند و با سپردن دوبارۀ زمام نخست وزیری به “دکتر محمّد مصدّق” توطئه ای را که به کناره گیری او از مقام ریاست دولت انجامیده بود، بی اثر ساختند.
در روز سی ام تیر مردم ایران ارادۀ جمعی خود را برای آزاد زیستن و برای پاسداری از استقلال سیاسی و اقتصادی کشوربه باشکوه ترین شکلی به معرض نمایش گذاشتند.
در سی ام تیرماه ۱۳۳۱، تنها اندکی بیش از یکسال از زمامداری “دکتر مصدّق” گذشته بود. در آن مدّت کوتاه دولت او به رغم انبوه دشواری ها و کارشکنی های بی وقفۀ داخلی و خارجی از عهدۀ کارهای شگرفی بر آمده بود که مردم ما تحقق آنها را طی دهه ها و حتّی قرن ها در خواب هم نمی دیدند. برخی از مهمترینشان عبارت بودند از:
تصویب قانون ملّی شدن صنعت نفت که ثروت های ملّی را از زیر سلطۀ بیگانگان برای همیشه خارج ساخت .
خلع ید از شرکت غاصب و غارتگر نفت انگلیس و اهتزاز پرچم ملّی بر فراز تأسیسات نفتی کشور.
پیروزی در دادگاه لاهه و رسانیدن ندای حقّانیّت ایران به گوش جهانیان.
چشانیدن طعم آزادی و حکومت قانون به مردم ایران پس از قرن ها سلطه، اختناق و استبداد.
ارتقاء ایران به سطح پرچمدار مبارزات ضدّ استعماری جهان و به زانو در آوردن امپراطوری قهّار انگلیس که آفتاب در متصرّفاتش غروب نمی کرد.
ایرانِ سرکوفته و رنج دیده اعتماد به نفس خود را بازیافت و با قد علم کردن در برابر انگلستان، این مخوفترین تجاوزگر تاریخ، در کانون توجّه جهانیان قرار گرفت.
امّا دشمن قوی پنجه به آسانی حاضر به خالی کردن میدان نبود.در داخل کشور با کمک عوامل سرسپردۀ خود می کوشید تا در صف نیروهای ملّی شکاف افکند کند. در عرصۀ بین المللی نیز در تلاش آن بود تا از رسیدن صدای حق طلبانۀ ایران به گوش مردم جهان جلوگیری کند و مطالبــات مشروع آنان را به گونه ای وارونه در انظار جلوه گر سازد.
دشمن با بکار بستن تمامی امکانات خود از صدور نفت ملّی شدۀ ایران به بازارهای جهانی ممانعت به عمل می آورد تا از طریق فشار مالی دولت مصدّق را به زانو در آورد و به تسلیم وادارد.
افزون بر اینها دولت انگلستان که به تازگی بار دیگر در اختیار حزب محافظه کار به رهبری چرچیل قرار گرفته بود، نهایت کوشش را بکار می برد تا با تطمیع آمریکا و سهیم کردن آن در منافع نفت ایران، واشنگتن را با خود یار و برضدّ مصدّق همراه سازد.دولت محافظه کار انگلیس از نخستین روز دستیابی مجدّد به قدرت در اندیشۀ سازمان دادن عملیّات براندازی علیه دولت مصدّق بود.
دیری نپایید که درباریان، نظامیان بلند پایه، دستار بندان و بزرگ مالکان که منافع خود را از منافع ملّت جدا می دیدند به صف دشمن پیوستند. افزوده بر آنها حزب توده با سلطۀ کامل بر فضای روشنفکری کشور، بهره برداری زیانبار از آزادی بیسابقه وسایل نشر و بیان در دولت مصدّق و حمایت آشکار همسایۀ نیرومند شمالی دمی از ایجاد مزاحمت برای نخست وزیر و مسموم کردن فضا بر ضدّ دولت او آسوده نمی نشست.
هنگامی که مصدّق با همۀ توان خود سرگرم دفاع از منافع ایران در مجامع بینالمللی بود، دشمنان داخلی با اغتنام از فرصت، انتخابات مجلس هفدهم را از مسیر اصیل آن منحرف ساختند و مهرههای خود را در بسیاری از حوزهها از صندوقها بیرون آوردند. بدین گونه بود که مجلس هفدهم از همان آغاز تشکیل به صورت پایگاه نیرومندی برای تحریکات ارتجاع داخلی و قدرت های بیگانه علیه مصالح ملّی درآمد.
هر چند که این مجلس در برابر محبوبیّت عظیم دکتر مصدّق خود را از ابراز رأی اعتماد به او ناگزیر یافت، امّا عوامل ضد ملّی توانستند حسن امامی (امام جمعۀ تهران)، یار غار دربار را به جای عبدالله معظّمی، نامزد ملیّون بر کرسی ریاست مجلس بنشانند.
در این میان احمد قوام سیاستمدار کارکشته که مدّتی مغضوب شاه بود و در خارج بسر می برد بی سر و صدا به کشور بازگشته و با حمایت آمریکا در تدارک اشغال مقام صدارت بود.
هنگامی که مصدّق برای بی اثر گذاشتن توطئه ها، تقاضا کرد وزارت جنگ را مستقیماً تحت نظارت خود داشته باشد، با مخالفت شاه مواجه گردید و به عنوان اعتراض استعفا کرد. در این هنگام حسن امامی با اشارۀ دربار۴۰ تن از نمایندگان مجلس را به طور غیرقانونی گرد هم آورد و از آنها برای دولت قوام رأی اعتماد گرفت. شاه بر اساس همین رأی حکم نخست وزیری قوّام را صادر کرد.
اکثریّت مردم هنوز از فعل و انفعالاتی که در جریان بود آگاهی نداشتند. تنها در روز ۲۹ تیر ماه بود که با پخش بیانیۀ معروف ” کشتیبان را سیاستی دگر آمد ” توسط دولت قوام، آتش خشم عمومی ناگهان شعله ور شد.
از نخستین ساعات بامداد سیام تیر خیابان های تهران به تدریج به تصرّف نیروهای مردمی درآمد. صدها هزار تن از مردم با مشتهای گره کرده و فریادهای زنده باد مصدّق، راه دفتر نخست وزیری را در پیش گرفتند. با اوج گرفتن تظاهرات، مأموران فرمانداری نظامی طبق دستور از بالا بر روی مردم آتش گشودند. دهها نفر به خاک و خون در غلتیدند و آسفالت خیابان ها از خون وطن دوستان رنگین شد. هرچه مسلسل ها بیشتر می غریدند و شمار بیشتری از مردم را درو می کردند، عزم وپایداری قیام کنندگان برای درهم شکستن توطئۀ ضدّ ملّی و بازسپردن قدرت به دولت مبعوث خود بیشتر میشد. این پایداری تزلزل ناپذیر به زودی ثمر خود را آشکار کرد. نیروهای انتظامی متزلزل و متوحّش شدند و عقبنشینی آنها آغاز شد. ساعاتی بیش نگذشت که استعفای قوّام از مقام نخست وزیری توسط حسین علاء وزیر دربار وقت از رادیو اعلام شد. در این هنگام، بسیاری از دیوارهای نقاط مرکزی پایتخت با خون مردم از شعار ” یا مرگ یا مصدق ” پوشیده شده بود. خشم و خروش مردم تنها پس از اطمینان از بازگشت مصدّق به مسند نخست وزیری آرام گرفت و چنین بود که روز سیام تیرماه ۱۳۳۱ با پیروزی قاطع مردم و به کرسی نشستن ارادۀ ملّت به پایان رسید.
در روز سی ام تیر ثابت شد که مردم هنگامی که با عزم و ایمان به پا خیزند و بدانند که چه می خواهند، میتوانند هر نیرویی را هرقدرعظیم و سهمناک، در برابر خود به زانو درآورند.
با اندوه باید گفت که این عزم و آگاهی و یکپارچگی در ۲۸ مرداد ماه ۱۳۳۲ یکباره از میان غایب بود. ۲۸ مرداد را می توان یکی از سیاه ترین و شومترین روزهای تاریخ معاصر ایران دانست. در این روز بخشی از دستگاه حاکمیّت ایران ( دربار، گروهی از فرماندهان ارتش، مشتی سیاست بازان سرسپرده و چند تن از روحانیان ارشد) درهمدستی با جمعی عناصر مزدور و بی وطن که به خدمت دستگاه های جاسوسی آمریکا و انگلستان در آمده بودند، عامل اجرای یک توطئۀ انگلیسی- آمریکایی برای سرنگون کردن دولتی که صمیمانه به خدمت ایران کمربسته بود شدند.
البتّه دولت وقت، پس از آنکه تلاش کودتاچیان در نخستین مرحلۀ کودتا (۲۵ مرداد ) با شکست روبرو شد، بر اساس ابتدایی ترین شرایط حزم و کاردانی و به خاطر پاسداری از امانتی که ملّت بدو سپرده بود می بایست با قاطعیت برای کشف کانونهای توطئه، متلاشی ساختن آنها و دستگیری و مجازات عاملان دست به کار می شد. امّا در این کار کوتاهی شد، برای این کوتاهی دو دلیل می توان ارائه کرد:
نخست احترام بیش از اندازۀ دکتر مصدّق به حکومت قانون و حقوق و آزادیهای افراد، حتّی کسانی که به خصومت آشکار با شخص وی برخاسته بودند.
دوم خالی بودن پیرامون او از تعداد کافی همکاران کارآمد و مصمّم که در آن اوضاع و احوال بحرانی با تهوّرو جسارت عمل کنند.
شماری از همکاران نخستین مصدّق در نیمه راه، اسیر وسوسه های گوناگون شدند و دانسته یا ندانسته، به صورت ابزاری در دست دشمن، در جهت تضعیف مبارزات ملّی و آسیب رساندن به روحیّۀ امیدواری و یکپارچگی در میان مردم در آمدند. حزب توده نیز به متابعت از اوامرمسکو همچنان در تخطئۀ کار دولت و بهره برداری از قدرت و نفوذ قابل توجّه خود در ایجاد تنش و تفرقه فعّال بود.
شک نیست که اگر توطئۀ کودتا اندکی دیرتر به مرحلۀ اجرا در میآمد، با ملموس تر شدن نتایج کار دولت مصدّق و پرده بر افتادن از چهرۀ خیانتکاران داخلی، صف نیروهای مردمی بار دیگر فشرده و مستحکم میشد. امّا دشمنان متوجّه بودند که زمان به سود آنها کار نمی کند. به همین سبب می خواستند در هنگامی که دولت ملّی هنوز در یک مرحلۀ ضعف و آسیب پذیری به سر میبرد ضربه کاری را وارد کنند. عوامل خیانت پیشۀ داخلی از درباری و ارتشی گرفته تا سیاسی و مذهبی، پس از شکست قاطعی که در ۳۰ تیر ۱۳۳۱به آنها وارد شده بود، بار دیگر با حمایت و تشویق بیگانگان اقدامات خرابکارانۀ خود را در قبال دولت ملّی از سر گرفتند. از مظاهر چشمگیر فعّالیّتهای آنان میتوان به ماجرای نهم اسفند ۱۳۳۱، ( اغتشاشی که به یاری جمعی از اوباش و روسپیان به پشتیبانی از شاه و مخالفت با مصدّق و حتّی کوشش برای قتل او برپا شد) حمایت روحانیون مرتجع از شاه در همان تاریخ، هنگامی که او برای وارد ساختن فشار به مصدّق قصد خروج از کشور را کرد و سرانجام ربودن و کشتن سرتیپ ” افشار توس” رئیس وقت شهربانی کلّ کشور در اردیبهشت ماه ۱۳۳۲ می توان اشاره کرد. قتل افشارتوس ضربۀ جبران ناپذیری بود که به دولت مصدّق وارد آمد، زیرا دولت نتوانست جای خالی آن مرد کارآمد و وفادار را که بر امنیّت کشور نظارت داشت در کوتاه مدّت پر کند.
در بیست و هشتم مرداد ۱۳۳۲ پادشاهی که هنگام جلوس به تخت سلطنت سوگند خورده بود که قانون اساسی را محترم شمارد و در حفظ منافع ملّی کوشا باشد، با بیگانگان به زیان منافع ملّی و استقلال سیاسی کشور همدست شد و به صورت مهرۀ بی اراده ای در جهت اجرای مقاصد و تأمین مطامع آنها درآمد.
با اجرای نقشۀ خائنانۀ کودتای ۲۸ مرداد حیات ملّی ایران از مسیر افتخار آمیزی که مصدّق برای آن ترسیم کرده بود منحرف شد. آن مسیر در صورت پیموده شدن، به آزادی و آبادی و سربلندی ایران ختم میشد و کشور ما امروز یکی از دموکراسی های جا افتاده و پیشرفته و مقتدر جهان به شمار می آمد. افسوس که چنین نشد. شاه نخواست. همانگونه که آرزوی مصدّق هم بود با متابعت از قانون اساسی فقط سلطنت کند و کار حکومت را به دولتی برخاسته از ارادۀ مردم واگذارد.
او ایران را در جهت وابستگی به قدرت های بیگانه کشانید و از خط مشی دیرین حفظ موازنه میان قدرتهای بزرگ که استقلال کشور را در بحرانیترین ادوار تاریخ حفظ کرده بود انحراف جست. مشروطه و حکومت قانون را تعطیل کرد و استبداد مطلق فردی را با پشتگرمی بیگانه جایگزین آن ساخت. او سرانجام در بهمن ۱۳۵۷ حاصل تلخ آنچه را که کشته بود دروید.
آیا سلطنت به عنوان پادشاه مشروطه با برخورداری از احترام و محبّت مردم بهتر بود یا سرنوشت دردناکی که او با بریدن از مردم برای خود تدارک دید؟ آری او با دست خود بر بنای مشروعیّت دودمان پهلوی تیشه زد. امّا کار به همان جا ختم نشد. با تعطیل طولانی نهادهای سیاسی و جلوگیری از مشارکت دموکراتیک احزاب و گروهها در امور کشور، شرایط برای قبضۀ قدرت توسط یک استبداد مذهبی در بامداد پیروزی انقلاب فراهم آمد. مصیبت هایی هم که در چهار دهۀ پس از انقلاب بر کشور رفته است در واقع چیزی جز پیامد تلخ کودتای ۲۸ مرداد نیست.
شک نیست که ملّت ایران با الهام از اندیشه های مصدّق و بازگشت به راه افتخارآفرین او از این مرحلۀ دشوار تاریخ خود نیز سرانجام خواهد گذشت، ولی ۲۸مرداد همواره به عنوان یک رویداد شوم و ننگین در تاریخ ایران به یاد آورده خواهد شد.
اردشیر لطفعلیان
۱۵ جولای ۲۰۲۲
از: فیس بوک