سایت ملیون ایران

مشروطۀ ایرانی در ۷ پرده/ جنبشی که شکست نخورد

۱۱۶ سال از ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ خورشیدی گذشت

یکی از دلایل بی‌اطلاعی یا کم‌اطلاعی از وقایع مشروطه می تواند کتاب‌های درسی باشد که به جای معرفی جنبش مشروطه به عنوان حرکتی به قصد مشروط کردن قدرت، تفکیک قوا و قداست‌زدایی از اوامر حاکمان دنبال آن هستند که ثابت کنند مشروطه شکست خورده است. چرا؟ چون محمد‌علی‌شاه مجلس را به توپ بست یا چون شیخ فضل الله را دار زدند در حالی که اتفاقات بعدی به خاطر جنگ جهانی اول بود که کشور در خطر جدی قرار گرفت و اولویت از مشارکت در قدرت به امنیت و نان تغییر یافت و گرنه مشروطه شکست نخورد.
 

   عصر ایران؛ مهرداد خدیر- امروز چهاردهم مرداد‌ماه ۱۴۰۱ خورشیدی (و با تلفظ درست‌تر ۱۴ اَمرداد) یکصد‌و‌شانزدهمین سالروز صدور فرمان مشروطه است.

   به زبان ساده جنبش مشروطه خواهی ایرانیان را در ۷ پرده می‌توان چنین توضیح داد:

   پردۀ اول: با افزایش حقوق گمرکی، تُجار تهران به صدر‌اعظم (عین‌الدوله) شکایت می‌کنند. (همین که در شکایت از مقام اجرایی به مقام اجرایی بالاتر باید شکایت می‌شد نشان از آن داشت که تفکیک قوا و دستگاه مستقل قضا وجود نداشته است). پاسخ صدراعظم اما چنین بود: «این لوطی‌بازی‌ها دیگر چیست؟ همه‌تان را می‌گذارم در دهانۀ توپ. بروید دنبال کارتان!»

  ریاست گمرک «ممالک محروسه» هم با «مسیو نوز» بلژیکی بود. او هم از بین کلمات فارسی که یاد گرفته بود بازرگانان مسلمان و معترض را با این لفظ عتاب و خطاب می‌کند: پدر‌سوخته‌ها!

   پردۀ دوم: به خاطر افزایش حقوق گمرکی، قند طبعاً گران می‌شود چون کالایی وارداتی بود. علاء‌الدوله – حاکم وقت تهران– بی‌توجه به این که افزایش قیمت به خاطر افزایش حقوق گمرکی است درصدد برمی‌آید اقتصاد را با دستور به‌سامان کند. پس به بازرگانان دستور می‌دهد قیمت قند را به قبل بازگردانید!

   آنها اما می‌گویند ما نزد صدر اعظم رفتیم و همین را گفتیم ولی او از مسیو نوز حمایت کرد و گفتیم نمی‌توانیم قیمت را کاهش دهیم چون حقوق گمرکی بالا رفته است. مقام اجرایی اما در جایگاه قاضی می‌نشیند و دستور می‌دهد چند نفر از بازاری‌ها را بیاورند و به جرم گران فروختن قند «چوب بزنند» تا قند ارزان شود!

   چنین رفتاری با تجار محترم و معتمد بازار ، بازرگانان را به خشم می‌آورد. دستگاه مستقل قضایی و مرجع دیگر برای طرح شکایت هم نبود. پس، از سر ناچاری دوباره سراغ مقام بالاتر می‌روند که همان صدر اعظم بود.

   پاسخ عین‌الدوله در عصر قبل مشروطه چنین است: «من اجازه داده بودم. در کار حاکم من حق مداخله ندارید!»

   پردۀ سوم: مسیو نوز بلژیکی از تحقیر مخالفان به وجد می‌آید و گستاخ می‌شود. عکسی از او انتشار می‌یابد در لباسی شبیه روحانیون با دستار و ردا و در حال کشیدن قلیان. حالا دیگر اعتراض از بازرگانان فراتر می‌رود و به مردم عادی هم تسری می‌یابد و سه گروه در سه محل متحصن می‌شوند: مسجد شاه، مسجد جامع و زاویه حضرت عبدالعظیم.

  پردۀ چهارم: خواست تحصن‌کنندگان از تنبیه رییس گمرک یا بحث قیمت قند فراتر می‌رود. حالا دیگر خواست‌های جدی‌تری مطرح می‌کنند: «محدود کردن دایره اختیارات سلطنت و تأسیس عدالت‌خانه.» برای اولین‌بار مردم عادی سخن روشن‌فکران را تکرار می‌کردند؛ انگار «رسالۀ مجدیه» را خوانده بودند!

  پردۀ پنجم: به دستور عین‌الدوله گروهی از اوباش اجیر می‌شوند و با چوب‌و‌چماق به جان متحصنین می‌افتند. به قول ناظم‌الاسلام کرمانی چون عین‌الدوله «گرم عروس تازه خود – دختر مظفر‌الدین شاه» بود لابد با خود می‌گفت وقتی شکایت از علاء‌الدوله را نزد من آوردند و به جایی نرسید، شکایت از مرا هم باید نزد مظفرالدین شاه ببرند و به جایی نمی‌رسد.

   پردۀ ششم: عده‌ای بازداشت می‌شوند و در این میان یک طلبه کشته می‌شود و ماجرایی که در ابتدا از زبان روش‌فکران بیان می‌شد و به خاطر داستان قند به بازاریان رسیده بود با اقدام موسیو نوز و کشته‌شدن «عبدالحمید» طلبه توده‌های عادی و روحانیون را هم درگیر می‌سازد.

   پردۀ هفتم: در مراسم تشییع جنازه هم باز عده‌ای کشته می‌شوند. این بار تُجار و کسبه به باغ سفارت انگلستان پناه می‌برند و رسما تقاضای اعلام مشروطیت و تشکیل مجلس را مطرح می‌کنند. قضیه چنان فراگیر می‌شود که حمایت شاه بیمار از عین‌الدوله عملا منتفی می‌شود و او به ناچار کنار می‌رود و مظفر‌الدین‌شاه به صدور فرمان مشروطیت تن می‌دهد.



   شاید بپرسید چرا داستانی چنین مستند وخواندنی و سرراست را غالب مردم نمی‌دانند یا صدا وسیما دربارۀ موضوعی چنین جذاب سریال نمی‌سازد یا صاف و روشن در کتاب ها درسی نقل نمی‌کنند؟

   یکی از دلایل بی‌اطلاعی یا کم‌اطلاعی از وقایع مشروطه می‌تواند رعایت نکردن سیر تاریخی در نقل ماجرا به شکل ۷ مرحلۀ بالا باشد و نیز سنجش مشروطه با مواضع شیخ فضل‌الله نوری و نه سرداران ملی و حتی مراجع بزرگ حامی در نجف.


   مثل کتاب‌های درسی که به جای معرفی جنبش مشروطه به عنوان حرکتی به قصد مشروط کردن قدرت، تفکیک قوا و قداست‌زدایی از اوامر حاکمان دنبال آن هستند که ضایع و ثابت کنند مشروطه شکست خورده است. چرا؟ چون بعدتر محمد علی شاه مجلس را به توپ بست یا چون شیخ فضل‌الله را دار زدند در حالی که اتفاقات بعدی به خاطر جنگ جهانی اول بود که کشور در خطر جدی قرار گرفت و اولویت از مشارکت در قدرت به امنیت و نان تغییر یافت و گرنه مشروطه شکست نخورد یا چون رضاشاه به قدرت رسید مشروطه شکست خورده است حال آن که رضا شاه خود ابتدا رییس‌الوزرای یک پادشاه مشروطه بود و وقتی پس از سلطنت ،بساط استبداد به راه انداخت باز به خاطر رعایت نکردن قانون اساسی مشروطه نقد می‌شد.


  آری، مشروطۀ ایرانی شکست نخورد ولو تمام اهداف آن محقق نشده باشد زیرا ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ و درست ۱۱۶ سال پیش تازه نقطۀ آغاز یک حرکت بود و اتفاقات بعدی همه به نوعی متأثر از مشروطه بوده و مشروطه همچنان یک نقطۀ عطف است چون بازگشت به قبل از مشروطه امکان‌پذیر نیست و مهم ترین دستاورد آن همین است.

آرتور کوستلر در «خوابگردها» می‌نویسد: «ما تنها می‌توانیم به دانایی خود بیفزاییم اما نمی‌توانیم از آن بکاهیم.» پس اگر انقلاب مشروطیت بر آگاهی‌های ما افزوده به بار نشسته است ولو تمام اهداف آن محقق نشده باشد.

—————————————————-

* این نوشته، ویراسته و پیراستۀ یادداشتی است که پیش‌تر در همین تارنما (عصر ایران) منتشر شده بود. امسال البته به بهانۀ بی‌توجهی رسانۀ رسمی یا سعی در تخفیف و اعلام شکست مشروطه یا معرفی شیخ فضل‌الله نوری به عنوان رهبر ناکام به جای حامیان بزرگ مشروطه همچون آخوند خراسانی یادداشتی جدا در نظر بود اما همان روایت در ۷ پرده و به زبان ساده را مفید‌تر دیدم تا بار دیگر بدانیم مشروطه چرا در‌گرفت (‌چون مرجع مستقل برای شکایت نبود و از حاکمان باید نزد حاکمان شکایت می‌کردند) و چون جایی برای تصویب قانون به اقتضائات روز وجود نداشت و چون می‌خواستند قدرت پادشاه را مقید و محدود به قانون کنند.

  بله، آن روند ادامه نیافت. سه سال گرفتار استبداد محمد علی شاه و تلقی ضد دموکراتیک شیخ فضل‌الله شدند و بعد از عزل و تبعید شاه و اعدام شیخ هم که به اختلافات دامن زد مسیر ادامه نیافت اما این شسکت مشروطه نبود چون از قدرت، قداست زدایی و در مقابل مردم مسؤول شناخته شده بود.

   در واقع اتفاقات دهۀ ۱۲۹۰ تا ۱۲۹۹ خورشیدی را هم باید ناشی از تبعات جنگ اول جهانی دانست و طبیعی است وقتی امنیت و غذای مردم به خطر می‌افتد و گرفتار نان و ناامنی می‌شوند بحث توزیع قدرت و مشارکت مردم و آزادی های سیاسی و اجتماعی به حاشیه می‌رود و این به معنی شکست مشروطه نیست.

  بلکه تغییر اولویت‌ها از رفاه و آزادی به امنیت و یک‌پارچگی ملی بود چنان‌که هر‌گاه خاطر مردم از امنیت و یک‌پارچگی ملی آسوده شده مطالبه‌گر رفاه و آزادی و البته مشارکت در قدرت و سیاست و دخالت در تعیین سرنوشت و نظارت بر نحوۀ هزینه‌کرد اموال عمومی بوده‌اند. 

   تلقی شکست هم به خاطر القائاتی است تا مردم را از هر جنبش و پویش بازدارند و محتوم و محکوم به شکست معرفی کنند و هم به این سبب که رخدادهای تاریخی را در قالب «پروژه» ارزیابی می کنند نه «پروسه».

  (پروژه نقطۀ آغاز و پایان دارد مثل ساخت یک پل که زمان شروع و بهره‌برداری از آن مشخص است. پروسه اما یک فرآیند است و فراز و نشیب و بالا و پایین دارد اما تمام نمی‌شود. همین تلقیِ شکست است که به تکرار اشتباهات و تلاش برای شروع از نقطۀ اول می‌انجامد. همان که در نظریۀ جامعه کلنگی دکتر کاتوزیان توضیح داده شده است).

  بگذارید به زبانی دیگر توضیح داده شود: ۴ مطالبۀ اصلی و همیشگی امنیت، رفاه، آزادی و عدالت است. وقتی امنیت و رفاه بوده سراغ آزادی و عدالت هم رفته‌اند اما وقتی امنیت و رفاه یا حداقل‌ها نبوده طبیعی است که اولویت به آنها اختصاص یابد و امنیت و رفاه را ترجیح دهند. اما تا این دو به حدی تأمین شده باز تکاپوی آزادی و عدالت درگرفته است. با این حساب عجیب نبود که پس از حوادث ۱۰ سال ۱۲۹۰ تا ۱۲۹۹ که ایران را تا مرز گرسنگی و تجزیه پیش برده بود از حکومت یک‌پارچه‌ساز با اولویت عمرانی استقبال شود اما تا این دو ( امنیت و رفاه/غذا) حاصل می‌شده مردم باز مطالبۀ دو فقرۀ دیگر -آزادی و عدالت- را طرح می کردند و این هم یعنی مشروطه شکست نخورده است. 

 

خروج از نسخه موبایل