مجموعه «ناظران میگویند» بیانگر نظر نویسندگان آن است. بیبیسی فارسی میکوشد در این مجموعه، با انعکاس دیدگاهها و افکار طیفهای گوناگون، چشمانداز متنوع و متوازنی از موضوعات مختلف ارائه دهد. بدیهی است انتشار این آرا و نقطهنظرها، به معنای تایید آنها نیست.
مهرانگیز کار، حقوقدان و وکیل دادگستری ساکن آمریکا از موکلش که از خانواده اعدامیان سال ۱۳۶۷ بود میگوید. در روزی که حکومت به خانواده کشته شدگان اجازه سوگواری و پخش گل در محل نداده است، او به این پرسش پاسخ میدهد که علت محصور کردن خاوران (گورستان فردی و جمعی زندنیان سیاسی دهه ۶۰) چیست؟ برخورد حکومت با خانوادههای دادخواه چه تغییری کرده است.
دیوارکشی دور خاوران، سیاستی است که پشت آن هراس و نگرانی حکومت پنهان است. هراس از چه؟ از پیکرهایی که در جایی به صورت «فردی» و در جایی به صورت «جمعی» زیر خاک، به دور از نگاه بازماندگان پنهان شدهاند؟
حکومتی که همواره قتل عام دهه ۶۰ شمسی را انکار میکرد، تصور نمیکرد با جهانی مواجه شود که از این اعدامها با ذکر جزئیات میگویند. حکومت دستپاچه است و باور دارد میشود با دیوار سیمانی تاریخ نگار را فریب داد.
در پروندههای ملی، سوگوار، ملتی است که به سکوت محکوم شده. اما هرگاه سکوت را بشکنند، حکومت دست به اقداماتی میزند که دیوارکشی دور قبرستان محل دفن قربانیان نمونهای از آن است.
سکوت را دیری است شکستهاند. سهم زنان که مادر و همسر و خواهر قربانیان بودهاند در شکستن این سکوت بسیار است. شاهد بودهام که زنان برای شکستن سکوت هزینههای گزاف پرداختهاند:
گاهی آن ها را کتکزده و از قبرستان به خانهها راندهاند، گاهی سنگهایی را که روی قبر قربانی گذاشتهاند، با کلنگ خرد کردهاند. بازماندگان کیسه کیسه صدف از کنار دریاهای ایران با خود به قبرستان میکشاندند.
صدفها را روی خاک قبرها به زیبایی مینشاندند تا قبر سر و شکلی پیدا کند. همین که باران میبارید خاک گل میشد و تازه باید دوباره سر و سامانی میدادند و صدفها را جمع و جور میکردند و باز شگردی دیگر و هجومی دیگر و تکرار این هجوم و دفاع. طرفداران زورمند فراموشی، نیروی آنهایی را که «علیه فراموشی» خطر میکردند دستکم گرفتند.
آغاز دوران خاتمی و حق سوگواری خانوادههای خاوران
پی گیری بازماندگان بیوقفه ادامه داشت تا جایی که پس از حدود یک دهه اصرار، راه به دفتر رئیس جمهور وقت محمد خاتمی یافتند و از آن مقام خواستند تا به خاک عزیزان شان احترام بگذارند و برای بازماندگان حق زیارت قبر عزیزان شان را به رسمیت بشناسند. اجازه دهند در فضای امن کنار قبرها بنشینند، بی آن که ماموران مانع و مزاحم سوگواری شان بشوند.
روزی که دری به روی برخی زنان باز شد و وارد دفتر شدند و خواسته خود را گفتند و نوشتند و کلی خبرهای خوب شنیدند، گمان میرفت فراموشی را شکست دادهاند. ولی زود فهمیدند تازه اول نبرد است.
این بار بدون واسطه در برابر جناحهای حکومتی وارد دادخواهی شدند. آن چه را میخواستند برخورداری از حق سوگواری بود.
یک جناح در دفتر ریاست جمهور اصلاحطلب، جلسه میگذاشت و خواستهها را میشنید و قول مساعدت میداد. آن دیگری قول مساعدت را با رفتار خشونت بار و تهدیدآمیز باز پس می گرفت. این تلاشها شالودههای جنبش دادخواهی گذاشته بود.
روایتی از یک موکل که مورد هجوم قرار گرفت
محمد خاتمی و دفتر و دستک او در قلب شکستهاش، امید آفریده بودند. همواره بین کاخ ریاست جمهور، دفتر وکالت من و خانهاش چرخ میزد. او زن تحصیلکرده و توانایی بود و همسر وفاداری داشت که تنهایش نمیگذاشت.
این مرد با چشمهایش با من حرف میزد و انگار میگفت جان زن در خظر است. انگار میفهمید در ساز و کار این حکومت هنوز فضائی برای «دادخواهی» باز نیست و من پیام را از چشمهای نگران او میگرفتم. با مرد هم نظر بودم. اما نمیخواستم امیدی را که در دل زن داغدار زنده شده بود بکشم. زن میرفت و میرفت وهمیشه حرفی برای گفتن داشت. آن روزها حرفی و نقلی از «دادخواهی» نبود. اگر بود که ما وکلای دادگستری باید در صف اول آن میایستادیم.
زمان میگذشت و سلاح «قانونمندی» خاتمی بیرنگ و رو میشد. زن نیز غایب شده بود و تصور میکردم پیام را از همسرش پذیرفته و خاوران را به حال خود رها ساخته و پی کارهای شخصیاش رفته است.
تصوراتم بکلی خطا بود. روزی همسرش با چشم گریان سراغم را گرفت و گفت تا آن هنگام دو بار موتور سوارهای ناشناس با موتورهای بینمره در مسیر خانه و دفتر رئیس جمهور، دور زن پیچ و تاب خورده و وادارش کردهاند تا به قصد فرار خود را بیاندازد توی جوی آب و مجروح بشود.
پیدا بود مهاجمان با هدف توقف دادخواهی، اخطار میدهند و تهدید میکنند. با حمله و هجوم یادآور میشوند از راهی که میرفت بازگردد و عاملان سرشناس کشتار را که در جاهای دیگری مقام و مسند داشتند، تحریک نکند.
مرد دست به دامان من شده بود که خود میدانستم کاری از دستم بر نمیآید سوای عریضه نویسی به سبک دوران قاجاریه و پیش از آن. عریضههای ارسالی به دفتر رئیس جمهور قانونمند کار نکرد.
زن بار دیگری وارد دفترم شد با سر و کله شکسته و گفت سر راه بازگشت از دفتر ریاست جمهور خواسته به من سری بزند. آن روز فهمیدم این زن و مانند او عجز ما وکلای دادگستری را که خود روی لبه تیغ کار میکردیم جبران میکنند.
زمانه به کام نچرخید. ناگزیر از ترک کشور شدم. رویدادها و حق خواهی روزمره ستمدیدگان را از راه دور به تماشا نشستم و دیدم که آن زن و بسیاری دیگر اراده کردهاند خاوران را فتح کنند. بارها جنگیدند تا کار بولدوزرها را که میخواستند قبرستان را بکوبند و تبدیل به پارک کنند و دستها را بشویند، متوقف کردند.
آنها اما در ترسناک ترین لحظات تاریخی اراده شان سست نشد. کشته شدهها را تنها نمیگذاشتند.
چرا درهای خاوران بسته شد؟
همیشه اگر درهای خاوران بسته بود، میتوانستند ببینند که درون آن چه خبر است. دیدند که دارند بهائیان را در کنار اعدام شدهها دفن میکنند. زود دریافتند میخواهند ترکیب یک دست قبرستان را در هم بریزند و با تغییر هویت قبرستان و تبدیل آن به قبرستانی که محل دفن مردگان است، ویژگی تاریخیاش را منهدم کنند. در برابر این دسیسه نیز ایستادند. جامعه بهائیان به کمک آمدند و مخالفت کردند. اصرار ورزیدند تا بهائیان در همان قسمتی که سهمشان است دفن بشوند.
پیداست بالا رفتن دیوار سیمانی اطراف خاوران آخرین راهی است که دولت ابراهیم رئیسی ابداع کرده تا به هر شکلی هویت تاریخی خاوران را تغییر دهند.
دیوار از آن رو بالا میرود تا دادخواهان درون را نبینند و کار را متوقف نکنند.
ابراهیم رئیسی در مقام رئیس جمهوری ایران (مستند به دیدارش با آیتالله منتظری در مرداد سال ۱۳۶۷) خوب میداند، با وجود آن چه در دادگاه حمید نوری گذشته، به صورت جدی، امنیت او و همفکرانش در خطراست.
آیا دولت ابراهیم رئیسی و دیگران میتوانند خاوران را که قلب تپنده جنبش دادخواهی و نخستین بستر پرسنگلاخ آن است، از چشم ناظران و داغ دیدهها بپوشانند؟
در شرایطی که در مدت چهار دهه، دلاورانی به شکلهای گوناگون و پر خطر به قبرستانی هویت دادخواهی بخشیده و از پا ننشتهاند، کدام عقل سلیم باور میکند که در دولت یکی از اعضای هیات مرگ، خاوران به فرموده او و با تایید بزرگترها، یک باره شناسنامه عوض کند و از مرکز توجه ملی و بینالمللی بنا برخواست جانیان که هنوز حکمران هستند، محو بشود؟
خاوران نیروی دادخواهی و موتور محرکه بسیاری کارها شده و بسیاری کارهای دیگر در راه است که باید بشود.
خاوران تابع تغییرات فرهنگستانی نیست. هرگز تبدیل به «آرامستان» نمیشود. آرام و قرار ندارد. صد تا دیوار هم که دورش بکشند، دیده میشود. بازماندههای قربانیان کار را به سامان رساندهاند. به خاوران شناسنامه و هویت دادخواهی بخشیدهاند. این هویت را نمیشود مصادره کرد.