فنومِن

آنکس که عبای تیره دربر دارد
عمّامه نهاده تا کُله بر دارد

یک چارک ، سنگِ پا به رویش اما
یک کیلو گچ، نهفته در سر دارد

از عهدِ عتیق می‌رسد، بارَش جهل
گوید که ز شهرِ علم نوبر دارد

بازارِ تقیه و دغل در مسجد
دکّانِ فریب روی منبر دارد

زورش برسد به خلق وق وق دارد
زورش نرسد به بام عرعر دارد

خود را به دروغ، آیت اُلحَق خواند
حق داند: قصدِ کارِ دیگر دارد

در کوی بلاهت است اگر ره دارد
درسمتِ جهنم است اگر در دارد

القصه به خر سوار خواهد بودن
تا آن روزی که این وطن خر دارد

بالجمه وقیح‌ تر نبینی از وی
بو تا که خداش از میان بردارد

م. سحر
۲۳/۱۲/۲۰۱۳

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل